ترومای حضور در فرقه رجوی

فرقه‌ ها و تمامیت‌ خواهی

رهبری افسانه ‌ای و خودکامه، احاطه شده میان گروهی از حواریون رازآمیز و وفادار، و مجموعه‌ ای از پیروان دون‌ پایه که مجبورند فرمان‌ های عجیب «سازمان» را برای رها کردن بچه‌ هایشان، یا مأموریت ‌های طاقت‌ فرسای بی ‌مزد و مواجب انجام دهند تا به هدفی تخیلی خدمت کرده باشند. این الگوی غالب در همه فرقه‌ هاست. الگویی که سران مجاهدین خلق نیم قرن است تشکیلات خود را بر مبنای آن اداره می‌کنند و از این روست که امروزه سازمان مجاهدین خلق با نام «فرقه رجوی» یا «کیش شخصیتی مسعود رجوی» شناخته می‌شود.
اما چرا آدم ‌ها تن به چنین زندگی ‌هایی می‌ دهند؟ چطور راضی می ‌شوند زندگی‌ شان را قربانی فرقه کنند؟

همه رهبران فرقه ای به دنبال ثروت، مطامع جنسی یا قدرت سیاسی نیستند. ولی همگی خواهان کنترل مطلق بر دیگرانند. پول، سکس، کار مفت یا رزمجویان وفادار همگی مزایای حاشیه‌ ای هستند، و مطمئناً اکثر رهبران فرقه ای از این چیزها هم بسیار زیاد استفاده می ‌کنند. اما کلید ماجرا، کنترل مطلق روی روابط ‌شان با پیروان است.

زنان در فرقه رجوی

رهبری کاریزماتیک و خودکامه نظام منحصر به ‌فردی از باورها را به تک ‌تک اعضا تحمیل می‌کند تا منزوی‌ شان سازد و بر آن ‌ها سلطه یابد. رهبر فرقه، هم کاریزماتیک و هم خودکامه است. بدون کاریزما، رهبر فرقه نمی تواند افراد را به سوی خود بکشاند. بدون خودکامگی، رهبر فاقد انگیزه ی درونی و توانایی قلدری و کنترل پیروان است.

این رهبران بر ساختارهایی منزوی ‌ساز، عمیقاً سلسله ‌مراتبی و بسته حکمرانی می ‌کنند و بعضاً گروه‌ های پوششی هم دارند تا واسطه ی ارتباط شان با دنیای بیرونی باشد. این ساختار منزوی ‌ساز، یکی از مشخصه های یک گروه تمامیت‌ خواه است. سازمان به موازات رشد خود، لایه ‌های هم‌ مرکز و پیازی ‌شکل می‌ سازد که رهبر در مرکز آن قرار دارد و مایه ی تحرّک می‌ شود. شاید چندین و چند لایه در کار باشد: از رهبر، تا کارگزاران، تا حلقه ی داخلی نخبگان، تا دیگر سطوح متغیر عضویت، و در نهایت همراهان یا همدلان محض.

در سازمان ‌های تمامیت ‌خواه، افراد چنان به هم فشرده می ‌شوند که فردیت ‌شان، و هرگونه تعامل اعتمادآمیز میانشان مضمحل می‌ شود. همه «دوست» هستند اما دوستی حقیقی را نوعی انحراف یا حتی تهدید برای تعلق خاطر به آرمان، رهبر و گروه می ‌دانند و سرکوب می‌ کنند. در واقع، پیروان به جای آن که رفیق یا همدم حقیقی بیابند، با انزوایی سه‌ گانه مواجه می‌ شوند: از دنیای بیرون، از یکدیگر در داخل نظام بسته، و از دیالوگ درونی‌ شان که می ‌تواند خاستگاه روشن ‌اندیشی درباره ی گروه باشد.

آن‌ هایی که گمان می ‌کنند برای آرمان عدالت اجتماعی پول می ‌بخشند، داوطلب می ‌شوند یا هفت روز هفته کار می‌ کنند، هیچ راهی برای خبردار شدن از زندگی درونی حلقه ی داخلی و واقعیت ‌های مربوط به رهبر فرقه ندارند. دروغ ‌ها یک دنیای تخیلی خلق می‌ کنند که فرد هرچه بیشتر به عمق نظام راه می ‌یابد، آن دنیا هم وهم‌ انگیزتر، پیچیده ‌تر و غیرعادی ‌تر می ‌شود.
پس از نصب پرده ی آهنین ایدئولوژی تمامیت ‌خواه، هیچ پرسش یا تردیدی مجال ظهور ندارد. اگر دلواپسی ‌هایتان را مطرح کنید، شبکه ‌ای از ناظران شما را تحویل می‌ دهند تا بازآموزی شوید. اگر آن بازآموزی نتیجه ندهد، از گروه بریده می ‌شوید تا هیچ گاه دوباره با رفقای سابقتان حرف نزنید.

برای آن که نظام تمامیت‌ خواه کنترل کامل داشته باشد، رهبر فرقه باید به «ترس» متوسل شود. ترس هم یکی از عناصر تمامیت‌ خواهی است.
محروم از خواب، منزوی از همه نزدیکانی که عضو گروه نبودند و مواجهه با انتقاد دائمی. با این وضعیت در تله ‌ای گیر می‌ کنند که قدرت عمل یا فکر مستقل ندارند. در همین حال، گروه خود را به عنوان یگانه مأمن جا می ‌اندازد. همان داستان فیلی که به یک زنجیر یا میله بسته ‌اند و سعی می ‌کند… خودش را آزاد کند. در نهایت، می ‌توانید با یک طناب فیل را گرفتار کنید چون حیوان در ذهنش باور دارد که نمی ‌تواند آزاد شود.

فرقه

نظام ‌های منزوی ‌ساز و ترس ‌محور تحت رهبری چهره‌ های خودکامه، پیروانی مأموریت ‌پذیر بار می ‌آورند، پیروانی که برای خدمت به گروه، نیازهای خود برای بقا و استقلال را فدا می‌ کنند. خواه والدینی باشند که به فرمان یک رهبر از کودکانشان غافل می‌ شوند یا آزارشان می ‌دهند، یا جنگجویان تروریستی که خود را به امید رهایی منفجر می ‌کنند.
پیرو چنان گسسته می‌ شود و دلبستگی عاطفی نابسامانی به رهبر یا گروه می ‌یابد که نگاه روشن و شفاف به رخدادها برایش بسیار سخت می‌شود. ولی راه‌ هایی برای خروج از این وضعیت وجود دارد.

1- آدم معتمدی را بیابید تا کمک‌ تان کند. نگاهی خوب و دقیق به واقعیت بیاندازید.
2- مدتی دور از گروه بگذرانید تا تفکر دوباره یکپارچگی خود را به دست آورید.
3- اگر آدم‌ ها مکرراً شاهد مثال ‌های نقضی باشند که ایدئولوژی گروه را به چالش بکشد (مثلاً مهربانی «دشمن» یا محقق‌ نشدن پیش ‌بینی ‌های آخرالزمانی یکی پس از دیگری)، شاید تفکرشان به جای درست خود برگردد.
4- اگر رهبر فرقه تقاضاهایی به شدت تند و تیز داشته باشد که پیرو فاقد آمادگی لازم برای آن‌ ها باشد، فرد ممکن است گروه را ترک کند.

تنظیم از عاطفه نادعلیان
برداشت از سایت ترجمان (مقاله الکساندرا استین)

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا