تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم – قسمت سی و چهارم

معترضین انقلاب ایدئولوژیک

ماده تکمیلی 59 درباره طعمه

در جلسه بعدی، مسعود یک ماده تکمیلی به مطالب افزود که در آن « طعمه فراتر از نفوذی » و « نشست عملیات جاری فراتر از عملیات نظامی » خوانده شده بود و می گفت «بریده، ترکشِ طعمه» است. این سخن بسیار پرمعنا بود، مسعود اعتراف می کرد که ضربه سنگینی از « معترضین » به انقلاب مریم (چه در مناسبات، چه جداشده) خورده است، و در واقع، کسانی که اعلام بریدگی می کنند، تحت تأثیر همان افراد هستند!. ولی مسعود فرافکنی می کرد تا از یک واقعیت بگریزد، چرا که مجاهدین در شرایطی وارد نشست چند ماهه طعمه شدند که اوضاع سیاسی و نظامی علیه سازمان بود و همانطور که پیش از این شرح دادم، ده ها موشک به سمت مجاهدین پرتاب شده بود و برخلاف پیشبینی و تحلیل های بی پایه وی، خاتمی نه ترور شد و نه در انتخابات شکست خورد، و این وضعیت، شرایطی را فراهم کرد که بسیاری از آینده خود بیمناک بودند و می خواستند با جدایی از سازمان، به این دوگانگی پایان دهند. مسعود درصدد بود تا با مرتبط کردن ریزش نیرو به طعمه، مسائل بغرنج سیاسی و نظامی (که گریبانش را گرفته بود) را بپوشاند.

وی در ادامه همین توضیحات، صراحتاً نوشت: «بزرگترین جرم هر مجاهد، نگهبانی نکردن از مرزسرخ های ایدئولوژیک-تشکیلاتی در برابر طعمه است». و نتیجه گیری کرد که سازمان مجاهدین «در سرفصل قرار دارد» و به همین علت پایبندی به «عملیات جاری و غسل هفتگی» بسیار با اهمیت است.

تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم

در ماده 60 این فصل، مسعود رهنمود خود را پیرامون برخورد با «مجاهد لپَّر خورده» ارائه داد و از همگان خواست با اینگونه افراد برخورد شدید و صد برابر در نشست های عملیات جاری داشته باشند و لپُّر خوردن را مرز سرخ بدانند.

فصل هشتم

فصل هشتم کتاب مجموعه تذکرات مسعود پیرامون نحوه رسیدگی به وضعیت تشکیلاتی افرادی بود که از نظر وی طعمه یا بریده محسوب می شدند. وی در ماده 61 و 62 گفت «حلقه ضعف» کسی است که از جمع گریزان باشد و نخواهد در نشست عملیات جاری شرکت کند و در نقطه مقابل، «حلقه قوی» قرار دارد که در چنین نشست هایی پاسخگو به جمع است. در این مورد ضابطه گذاشت که تعیین تکلیف موارد «بریده و طعمه» در دسته و یگان صورت گیرد، و در صورت لزوم هیئت تشکیلات هر قرارگاه و ستاد [شورای رهبری + معاونین ستاد (فرماندهان یگان) + معاونین بخش (فرماندهان دسته)] آنها را تعیین تکلیف کنند و اگر حل نشد، سوژه به زندان منتقل شود تا زمانی که خودش (مسعود) نشست برگزار کند و در آنجا به مسئله آنها رسیدگی شود.

تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم

بدین ترتیب مسعود به طور رسمی گفت دادگاه ها باید در ستادها و قرارگاه ها برپا شود و افراد در همانجا تعیین تکلیف شوند و نیازی به رجوع به خودش ندارند، مگر اینکه سابقه تشکیلاتی در حدی باشد که در آنجا کسی حریف سوژه نشود که در این صورت باید در حضور چندین هزار نفر پاسخگو شود.

در ماده 63 مسعود مجازات جرائم اخلاقی را 6 ماه تا 3 سال زندان در نظر گرفت که منظور وی عمدتاً همان مواردی بود که برخی افراد خود را به دیوانه بازی می زدند و حرکات ناپسند در بین جمع انجام می دادند. طبعاً موارد غیر از این هم بود.
در ماده 64 اشاره مسعود به کیفیت سرکوب معترضین داشت. وی از همگان خواست که با شدت و قدرت تمام سوژه ها را زیر ضرب ببرند و وادار به بازگشت و اعتراف کنند و در عین حال تا حد امکان از کلمات تند و تیز پرهیز نمایند. مسعود می دانست که وقتی حملات از یک حد عبور کنند، برخی سوژه ها ممکن است واکنش منفی از خود نشان دهند و دیگر هیچگونه بازگشتی نداشته باشند.

فصل نهم

نهمین فصل از کتاب تنها دارای یک بند است، و به برگزاری غسل هفتگی اختصاص دارد. مسعود در ابتدا نوشت: «تناقضات بند جیم، باید محور اصلی عملیات جاری باشد». آنگاه به صراحت همه تناقضات سیاسی، ایدئولوژیک، تشکیلاتی را به مشکلات جنسی افراد ربط داد و گفت «برحسب همه تجارب، تناقضات جیم نقطه شروع مسائل تشکیلاتی-ایدئولوژیک برادران است». و نتیجه گرفت که: «اگر این تناقضات را در جمع برادران مجاهد، با عملیات جاری، جمع کنیم در نقطه بمباران می شود و یا دست کم به طور کیفی کاهش پیدا می کند. در غیر این صورت، مثل یک غده عفونی مخفی می ماند و در مراحل بعد به انواع و اقسام گیر و پیچ های تشکیلاتی و سیاسی و ایدئولوژیک تبدیل می شود».
در واقع مسعود هرگونه «محفل، لمپنیزم، لائیک بازی، ترک شعائر، ولگردی، بریدگی و خودکشی» را برآمده از تناقضات ناگفته جنسی در درون افراد دانست و چندین خودکشی در داخل مناسبات (که همگی ناشی از فشارهای تشکیلاتی و اجبارات گسترده در سلسله نشست های سرکوب «عملیات جاری و دیگ» بودند) را به گردن خود افراد انداخت.

تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم

وی در ادامه نوشت: «محور اصلی و کاکل عملیات جاری بی شکاف باید بیان موارد جنسی باشد و حداقل یک بار در هفته باید چنین نشستی برگزار شود». در آخرین جمله این بند، مسعود گفت از ذکر اسامی کسانی که نسبت به آن احساس جنسی یا عاطفی داشته اید خودداری کنید ولی نام او را برای فرمانده مرکز یا ارتش یا سازمان ها (بالاترین شورای رهبری موجود در هر مقر) ارسال نمایید. طبعاً ذکر نکردن اسم در بین جمع یک امر درست بود، اما اینکه مسعود درخواست کرد آن اسم برای شورای رهبری نوشته شود این بود که شورای رهبری بفهمد هرکس نسبت به چه کسی احساس عاطفی یا جنسی دارد تا آن شخص به محل دیگری جابجا شود و این حس به مرور مبدل به یک حس عمیق نشود. برای نمونه اگر مرد یا زنی نسبت به کسی احساس عاطفی می کردند، ممکن بود خیلی زود به ایجاد یک رابطه عاشقانه منتهی شود، و این برای مسعود قابل قبول نبود که زن و مردی با هم رابطه عاشقانه یا حتی عاطفی داشته باشند که عشق و علاقه آنها باعث جدایی آن دو از سازمان گردد. کار مهم شورای رهبری در این میان، شناخت سوژه مورد نظر و جابجایی وی در صورت نیاز به محل دیگر و دور کردن آنها از یکدیگر بود. از آن پس، گاه و بیگاه شاهد جابجایی برخی زنان از یک مقر به مقر دیگر بودیم که ناشی از همین مسئله بود.

فصل دهم

مفهوم صفرصفر و صد صد

فصل دهم یک سری توضیحات پیرامون نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی است که به صورت فرمول های «من در آوردی» و با ذکر آیه «یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» شرح داده شده تا نشست های تفتیش عقاید و سرکوب را به اراده خدا برای پاکیزگی مجاهدین پیوند زند.

تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم

ماده 67 این فصل اشاره دارد به اینکه هر مجاهد باید متناسب با سابقه تشکیلاتی اش بار بردارد و مسئولیت پذیر باشد، و آن را طلب جمع از فرد خواند و گفت نباید آنرا قپه و رده فرمالیستی به حساب آورد. طبعاً مسعود از این کار نیز هدف مشخصی داشت و درصدد بود تا افراد دلسرد شده را با مسئولیت های صوری دلگرم نماید و به کار وادارد، بخصوص که نفرات قدیمی اثر مستقیم و مهمی روی انگیزه افراد جدید داشتند. در واقع هدف مسعود این بود که نفرات قدیمی به خاطر کنار کشیدن از مسئولیت، روی نفرات جدید اثر منفی نگذارند.

]در سال 1380 تعداد زیادی نیرو از طریق ترکیه، دوبی و پاکستان به عراق منتقل شدند. تعداد آنها 220 نفر بود و مسعود به آنها لقب گروه 220 داده بود. این افراد را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

یکم: گروهی که به بهانه اشتغال به عراق کشانیده شده بودند (برای نمونه، به 11 شهروند پاکستان که برخی فارسی هم نمی دانستند گفته بودند یک شرکت کاریابی در عراق با درآمد بالا کارمند می پذیرد و بعد از یکی دوسال می توان از طریق آن کارت پناهندگی گرفت. بجز این 11 نفر، یک شهروند افغانستان و یک شهروند عراق هم به همین شکل وارد اشرف شده بودند).

دوم: گروهی که به دنبال یک زندگی رویایی، از ایران به ترکیه رفته بودند و در آنجا با فریب سرپل های مجاهدین و به بهانه دریافت کارت پناهندگی به قرارگاه اشرف منتقل شدند و دیگر امکان خروج پیدا نکردند.

سوم: تعدادی خلافکار که به خاطر داشتن شاکی خصوصی از ایران گریخته و در ترکیه به دام مجاهدین افتاده بودند.

مسئولیت انتقال این افراد به عراق و مغزشویی آنها با فهیمه اروانی بود که به خاطر زیبایی و چرب زبانی اش او را به این کار گمارده بودند و بخوبی هم از عهده کار برمی آمد و پس از چند ماه آنان را آماده انتقال از پذیرش به درون مناسبات کرد. مسعود در یکی از نشست ها با برخی از آنان گفتگو نمود و به شوخی از فهیمه پرسید این خلافکارها به چه درد من می خورند؟… (جالب اینکه به ما گفته بودند جوانان زیادی در حال پیوستن به سازمان هستند اما در این نشست متوجه شدیم برخی از آنان خلافکار هستند. مسعود که متوجه شده بود این واژه ما را دچار تناقض می کند بلافاصله به توجیه و سفید کاری صورت مسئله پرداخت و گفت: «البته اینها خلافکار نیستند بلکه خلاف جریان آب شنا می کرده اند و با رژیم مخالفت داشته اند!». دوسال بعد که تعدادی از این افراد بریدند و خواستار خروج از سازمان شدند، شورای ما را زیر ضرب بردند که: «برادر مسعود با خون دل جوانان را جذب می کند و شما به خاطر بی مسئولیتی آنها را دچار بریدگی می کنید!».

بعدها مشخص شد تعدادی از آنها دچار بیماری هپاتیت بوده اند اما این موضوع کاملاً مخفی نگه داشته شده بود تا کسی از آنها گریزان نشود. یعنی به خاطر افزودن به آمار نیرویی و روحیه دادن به افراد قدیمی، و اینکه به صدام نشان دهند سازمان همچنان در ایران پایگاه اجتماعی دارد، افراد خلافکار و بیماران خطرناک را با فریب، به اشرف کشانیده و همه را در معرض بیماری های پرخطر قرار داده بودند. اما بدتر از آن، اشاره مسعود به کسی بود که بیماری «ایدز» داشت. وزارت بهداشت عراق اجازه نداده بود چنین شخصی در عراق بماند و مسعود این نکته را در یک نشست مطرح کرد و گفت دلم می سوزد اما چکار می توانیم بکنیم؟. ظاهراً اگر نوع بیماری توسط دولت عراق لو نرفته بود، او را هم وارد قرارگاه می کردند. [

فصل یازدهم

الزامات تشکیلاتی ایدئولوژیک سین آ

فصل یازدهم همانطور که از تیتر آن پیداست به «الزامات تشکیلاتی ایدئولوژیک» اشاره دارد (سین آ = سرنگونی آمادگی). مسعود بارها از رسیدن به مرحله سرنگونی سخن گفته بود. یعنی 3 سال قبل از تدوین کتاب، سال 77 را سال آمادگی برای سرنگونی خوانده بود و یک سال بعد گفت به مرحله سرنگونی رسیده ایم. و حالا مجدداً از آماده سازی الزامات سرنگونی سخن می گفت. تأکید روی «پاکیزه سازی صفوف مجاهدین به هر قیمت بود و اینکه «هرکس از نشست عملیات جاری و غسل بترسد، هزار بار بیشتر، از رژیم خواهد ترسید».

تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم

ماده آخر این فصل اشاره به بخش های غیرنظامی است. مسعود گفت آنها در این مرحله باید چپ تر از بخش نظامی عمل کنند وگرنه کار آنها جواب نخواهد داد. به این معنا که باید شدیدتر از یک عملیات انتحاری وارد کارزار سیاسی شوند. مسعود احساس کرده بود بخش سیاسی و تبلیغی سازمان به حدی از تحلیل های سطحی او متناقض هستند که دیگر قادر به تأثیرگذاری در مناسبات دیپلماتیک نیستند. به همین خاطر تلاش داشت آنان را وارد فضای دیگری کند که از نظر خودش دست کمی از عملیات انتحاری نداشت.

فصل دوازدهم

تشکیلات برادران

آخرین فصل از کتاب مسعود، تحت عنوان «تشکیلات برادران» اختصاص به سازمانکار مردان داشت. علت تأکید روی مردان این بود که پس از «بند دال» زنان مجاهد خواسته یا ناخواسته دارای مسئولیت های مشخصی شدند و مردان از رأس امور به مدارهای پایین تر تنزل پیدا کردند و همین مسئله بسیاری از آنان را دچار دلسردی و افت شدید انگیزه کرده بود (این معضل در مدارهای پایین جدی نبود چون آنها اساساً کارهای اجرائی بر دوش داشتند و در حوزه تصمیم گیری نبودند). بخشی از مسئولین با قدمت تشکیلاتی زیاد هم پس از شروع مباحث انقلاب ایدئولوژیک در حاشیه قرار گرفته بودند و مسئولیت آنها در سطح رده تشکیلاتی شان نبود. مسعود درصدد بود تا همه مردان را به بهانه قدمت تشکیلاتی، در مدار مسئولیت بالاتر (البته فرمالیستی) قرار دهد. برای اینکار، آمار نفرات هر دسته و گردان را پایین تر آورد تا بتواند نفرات بیشتری را تحت عنوان «فرمانده» به کار گیرد. 15 سال پیش از آن، آمار هر دسته حدود 33 نفر بود و به مرور کم شد و اینک به 3 نفر رسیده بود.

ماده 76 اشاره به همین موضوع داشت و مسعود صراحتاً گفت: «برادر ول شده در کروکی و در سازمان کار و در کار یومیه و در آسایشگاه نداریم». وی با اشاره به تشکیلات از هم گسیخته مردان مجاهد که پس از بند دال انقلاب مریم شدت گرفته بود گفت: «تشکیلات فروپاشیده برادران به هیچ بهانه ای، از جمله به بهانه هژمونی خواهران، قابل قبول نیست»… با توجه به اینکه همه متوجه شده بودند سازماندهی جدید پوشالی و برای پر کردن خلأ و حفره نیرویی است، مسعود در ماده 77 گفت: «کار و مسئولیت هرچقدر هم بی اهمیت باشد، باید آن را محکم به دست گرفت».

وی آخرین بند از کتاب را «ماده تکمیلی 78» نامید و گفت: «زن و مرد مجاهد باید همه راه های فرار و پل های پشت سر خود را خراب کنند و فریب وسوسه های بورژوازی را نخورند و حتی اگر عملیات جاری و غسل هفتگی به تلخی زهر هم باشد، آن را در کمال آگاهی و اختیار بپذیرند».

تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم

بدین ترتیب، مسعود کتاب «تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم» را طی دو مرحله (پاییز 1380 و بهار 1381) به پایان برد و آن را با مراسم «عاشورا و پرچم» در هم آمیخت تا به آن جلوه ایدئولوژیک و راهبردی بدهد. با اتمام نشست های نوروزی و عاشورایی، مجدداً همگی به قرارگاه های خود بازگشتند تا خود را به قول مسعود، برای آمادگی و سرنگونی مهیا سازند.

هدیه 5 دلاری و فروشگاه!

در یکی از روزهای حضورمان در قرارگاه باقرزاده، پس از ماه ها نشست و سرکوب یک نمایش سرگرم کننده برای دلخوشی و رفاه روحی برپا کردند تا کدورت ها رفع شود. این نمایش چه بود؟ یک روز در قرارگاه همه را جمع کرد و ضمن اینکه تلاش می کرد مسئله را بسیار جالب و مهم جلوه دهد گفت: «قرار شده به هر نفر 10 هزار دینار داده شود تا بتوانید از فروشگاه خرید کنید!». ابتدا تصور کردیم واقعاً پول در اختیار نفرات قرار داده می شود ولی مشخص شد که یک کاغذ چاپی است که روی آن نوشته شده 10000 دینار که معادل 5 دلار بود. فروشگاه نامبرده هم چیزی جز یک سالن کوچک نبود که در آن چند قلم خوراکی و اجناس بنجل دیگر گذاشته بودند و هزاران نفر قرار بود به ترتیب در آن خرید کنند و لذت ببرند… نوبت ما که رسید تقریباً هیچ جنس قابل توجهی نمانده بود جز چند قلم خوراکی!… با این حال مسعود در اولین نشست با ذکر این نکته، با طعنه و تمسخر گفت: «چرا به اینها پول داده اید؟ چرا به من نمی دهید؟»…

از آن پس ماهیانه حدود 5000 دینار اعتبار در اختیار افراد قرار داده می شد که هفته ای یک بار به فروشگاه مقر خودشان بروند و جنس بخرند و یا سفارش بدهند. از آنجا که این یک بازی فریبکارانه برای سرگرم کردن نفرات بود، پس از مدت کوتاهی، لوازم داخل فروشگاه تبدیل شد به همان اجناسی که قبلاً به صورت اِشِلی و سهمیه ای توزیع می شد، یعنی چیزهایی مثل مسواک و خمیردندان و خمیرریش… برخی افراد یک سال پول خود را جمع کردند تا با آن دوچرخه یا چیزهایی که دوست داشتند بخرند اما گفته شد این موارد قابل خرید نیست!. مدتی بعد هم کل بن هایی که نفرات پس انداز کرده بودند وسیله مورد نیاز خود را تهیه کنند حذف کردند و گفتند قبلی ها اعتباری ندارد. و به این ترتیب همین اقدام نمایشی هم تحمل نشد و از محتوا تهی گردید.

ادامه دارد…

حامد صرافپور

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا