خبر آمدن پرویز حیدرزاده به خاک میهن خبر بسیار خوشحال کننده ای بود و انتظار خانواده ها برای رسیدن وی به ایران، سرانجام به پایان رسید و او اکنون می تواند در کنار خانواده خود زندگی جدیدی را آغاز نماید. و این یک تولد دوباره برای او می باشد .
اما این همه داستان نیست! هنوز چند ساعت از آمدن آقای حیدر زاده به ایران نگذشته بود که سناریو نویسان فرقه رجوی به اسم شورای بی کار و بی خاصیتش دست به کار شده و اندر باب ورود وی به ایران شروع به پرونده سازی علیه او کردند، مبنی بر اینکه او را ما اخراج کرده بودیم و اراجیفی از این نمونه.
داستان چیست؟ چرا رجوی از آمدن یک فرد به ایران این گونه غالب تهی می کند؟ مگر رجوی در نشست ها عنوان نمی کرد که وقتی کسی به ایران برود حتما می سوزد! چرا سوختن فرد آمده به ایران اینقدر برای شما سخت است؟ در نشست های درونی سران فرقه عنوان می کردند که ما دیگر کسی را به خارج اعزام نمی کنیم و همه باید به ایران بروند!حالا چه شده که با ورود یک فرد به ایران این گونه شورای دست ساز و بقیه قلم بدستان تان باید بر علیه فرد اقدام به دروغ پردازی کنند ؟
برای روشنگری، ابتدا از خودم شروع کنم. در سال 1383 که از فرقه جدا شدم، پرونده خوبی هم در مناسبات داشتم. ولی به محض جدا شدن به همراه تعدادی دیگر وقتی در کمپ تیف نزد آمریکایی ها بودیم در مناسبات شروع به لجن پراکنی علیه ما کردند، مبنی بر اینکه وی بریده بود و یا نفوذی و … کلماتی که شایسته خود رجوی ها بود بر علیه ما عنوان می شد. از آنجایی که در مناسبات همه ما را می شناختند این لجن پراکنی به مانند تف سر بالا بود و نفرات جداشده بعد از ما عنوان می داشتند که بچه ها وقتی حرفهای مسئولین را بر علیه شما شنیدند قبول نکردند.
دستگاه تبلیغاتی رجوی در طی این سالیان زمانی نبوده که بر علیه من و دیگر جدا شدگان به لجن پراکنی مشغول نشده باشد و هر بار این داستان اتفاق می افتد! اما در این میان چیزی که برای ما جداشده ها مشخص شد این است که رجوی ها از افشاگری های ما نگران هستند. در بسیاری موارد وقتی جداشده ها برای خانواده افشاگری می کردند باعث تعجب و حیرت خانواده ها می شد. و چهره واقعی رجوی نزد خانواده ها بطور کامل افشا شد و وقتی پای خانواده برای دیدار به اشرف باز شد رجوی متوجه وخامت اوضاع شد و بعد آن چنان بر علیه خانواده ها شروع به تبلیغات کرد که برای خود ما هم تعجب آور بود .
اکنون آمدن آقای پرویز حیدر زاده به ایران و شروع یک زندگی جدید در کنار خانواده برای رجوی ها بسیار سخت است چون وی اعتقاد دارد که افراد باید تا آخر عمر گوش به فرمان او باشند و تا آخر دم بر نیاورند و هر چیزی که وی می گوید آنان گوش به فرمان باشند.
اما برای من و دیگر جدا شدگان این یک سرفصلی است که هم چنان ادامه دارد و نمی توان جلوی ریزش نیرو در اشرف سه را گرفت حال هر چقدر رجوی و دستگاه دروغ پرداز وی در مورد آقای حیدرزاده به تولید پرونده های مسخره اقدام کند ولی خودش می داند که همه این کارها برای جلوگیری از ریزش نیرو در مناسباتش است .
شیوه دیگری که رجوی ها همیشه دنبال می کنند دادن رشوه به نفرات جدا شده برای سکوت کردن است. این داستان فقط مخصوص به آلبانی نیست. خودم شاهد بودم که در سال 66 در ترکیه وقتی نفرات جدا شده به ترکیه می آمدند با دادن پول و پاسپورت سعی می کردند دهان افراد را در مقابل مناسباتی که شاهد بودند ببندند تا آنان دست به افشاگری نزنند و اکنون هم این شیوه در آلبانی دنبال می شود و گاهی نفراتی که جدا می شوند به خاطر مسائل مالی سکوت می کنند. اما در این میان افرادی هستند که حاضر نمی شوند پول آغشته به خون و خیانت به میهن را بگیرند و به همین خاطر به محض جدا شدن دستگاه دروغ پرداز رجوی شروع به پرونده سازی علیه فرد جدا شده می کند. این مسئله در مورد آقای حیدرزاده هم صادق بود و شاهد پرونده سازی علیه وی در آلبانی بودیم . مسئولین فرقه فکر می کنند با پرونده سازی می توانند جلوی ریزش نیرو را بگیرند . اگر مسئولین فرقه قدری صداقت داشتند از رجویها سئوال می کردند که این چه سازمانی است که این همه مزدور و بریده را در خودش پرورش داده است ؟
من برای ورود آقای حیدرزاده بسیار خوشحال هستم و شاهد هستم که چگونه خانواده اش برای دیدار با وی به اشرف سابق در عراق می رفتند ولی با شنیدن خبر جدا شدن او همیشه بحث آمدنش را مطرح می کردند که خوشبختانه با تاسیس انجمن آسیلا این امکان فراهم شد تا وی بتواند به ایران آمده و مانند بقیه جدا شدگان زندگی جدیدی را در کنار خانواده اش آغاز نماید و این روسیاهی دیگری برای فرقه رجوی است .
باید به رجوی ها گفت که این آخرین ضربه نخواهد بود و ضربات دیگری در راه است و دور نیست که شاهد فروپاشی تشکیلات جنهمی رجوی ها در آلبانی باشیم.
هادی شبانی