در اوایل سال 1380 سرکرده فرقه رجوی (مسعود رجوی) با شنیدن خبر حمله آمریکا به عراق، ازسرنگونی دولت بعثی عراق حرف می زد. بنا به گفته او در این طور مواقع انقلابها پیروز می شوند! تمام قرارگاههای به اصطلاح عملیاتی را به همین بهانه تخلیه و به کمپ اشرف انتقال داد. با این کار به بن بستی که از عملیاتهای داخله و حملاتی که به پاسگاههای مرزی ایران داشت و فقط نفرات را به کشتن می داد و تعداد زیادی دچار ابهام زدگی شده بودند، رهایی یافت و پس از آن ساختن قرارگاه و بیگاری کشیدن از نفرات را پیش کشید. رجوی با حمله آمریکا به عراق، موضوع عملیات سرنگونی را عنوان کرد و چند ماه تمام زرهی ها و کلیه وسایل را به پایگاه اشرف منتقل کرد تا باز هم نفرات را سرگرم کند و با نشستی که برگزار نمود اطلاعیه فرماندهی کل (منظور خودش) را با این عنوان بیان کرد: حال که آمریکا قصد سرنگونی صاحب خانه (صدام حسین) را دارد ما هم استفاده خودمان را بایستی ببریم. پس باید از امروز در دستور کارمان فقط آماده کردن ابزار جنگی باشد تا به محض اینکه آمریکا حمله را شروع کرد ما هم به سمت خانه خودمان (ایران) برویم و اگر آمریکا هم قصد داشت که مانع شود می گوییم ما داریم به خانه خودمان می رویم.
بعد از این نشست به پایگاه اشرف برگشتیم و فرماندهان ما بر اساس توجیهی که شده بودند نشستهایی برگزار کردند با این عنوان که همانطور که برادر(مسعود) گفته باید آماده شویم! ولی الان مشکل اصلی که با آن مواجه هستیم خودروهای چرخ دار و زرهی هایی ست که در دست شماست و باطری ندارند و سازمان هم پول ندارد پس همه نفرات بجز نفراتی که در تعمیرگاه هستند بایستی پول خرید باطری را تهیه کنند. با شنیدن این جمله که سازمان پول ندارد نفراتی شروع کردند به صحبت با همدیگر به صورت پنهانی و می خواستند این را به فرمانده برسانند که چرا دروغ می گویید؟! ولی فرمانده گفت: چی شده من که هنور چیزی نگفتم و کار سختی نیست. هزینه خرید باطری را فراهم می کنیم. در داخل پایگاه اشرف کلی سرمایه داریم که می شود یک شهر عراق را با جمع آوری آنها خریداری کرد و دیگر اجازه نداد کسی صحبت کند. سپس ادامه داد از فردا فرماندهان برای شما مشخص خواهند کرد که در قرارگاه اشرف بدنبال لاستیک های کهنه و پلاستیکهای دور انداخته بروید و هر چیزی که قابل فروش باشد پیدا می کنید تا سرجمع کرده و به فروش برسانیم و از پول آن برای تهیه باطری ماشین های جنگی استفاده نماییم.
روز بعد در آن سرمای سوزناک خشک هوای عراق به بهانه جمع آوری آن اقلام نفرات در داخل خاکریزها یا زباله هایی که سالها در زمین دفن شده بود به جستجو پرداختند تا ظهر که برمی گردند مورد انتقاد قرار نگیرند .
این کار مدتها ادامه داشت، در حالی که من خودم شاهد بودم هیچ باطری از بیرون خریداری نمی شد و تمام باطری هایی که گفته می شد خریداری شده از انبارهای خود فرقه که سوله نامیده می شد می آوردند. دو شب مانده به عید سال 81 به بهانه اینکه نفرات بدنبال تعطیلی یا شب چهارشنبه سوری نباشند، بطور مخفی یگانها را به منطقه (پراکندگی) یا همان نوار مرزی فرستادند که این کار هم تا دو روز بعد که سال تحویل شد، ادامه داشت و ناهار روز عید را در زرهی هایی که تازه به آن منطقه رسیده بودند توزیع کردند. نکته ای که باعث تعجب همگان شد این بود که همان موقع با وجود اینکه می گفتند پول نداریم گفته شد که نفرات جمع شوند و بروند هدیه هایی که مریم ار فرانسه فرستاده تحویل بگیرند.
به مدت 20 روز نفرات را با کندن سنگر وغیره سرگرم کردند تا اینکه متوجه شدیم ارتش عراق از پادگانهایشان در حال فرار هستند. این موضوع را با فرماندهان در جریان گذاشتیم ولی آنها منکر شدند و گفتند اینطور نیست! آنها دارند به مرخصی می روند ولی با بی توجهی سران فرقه با وجود اینکه می دانستند بغداد همان شب 20 فروردین سقوط کرده نیروها را برای جمع آوری سلاح و مهمات به پادگانهای تخلیه شده عراق فرستاند که با شناسایی هواپیماهای آمریکایی و انگلیسی مورد هدف بمباران قرار گرفتند و تعداد زیادی کشته و مجروح شدند و با وجود موارد فوق رجوی دستور آماده باش برای حمله به خاک ایران را صادر کرد که به محض آماده شدن بچه ها بصورت ستونی و تهاجمی همه مورد حمله آمریکا قرار گرقتند و فرقه هم پرچم سفید را بالای هر زرهی یا مقر برافراشته کرد و همان روز فرماندهان فرقه نزد آمریکایی ها رفته و بعنوان راهنما برای نیروهای آمریکایی به خدمت در آمدند.
نکته جالب اینجا بود که وقتی تعدادی اعتراض کردند که چرا نگذاشتید ما از خودمان دفاع کنیم پیام از سر کرده فرقه آمد که من خودم مختصات نقاطی را که هستید به آمریکا و انگلیس دادم وحال هم که دستور آتش ندادم جان شما را خریدم برای روز اصلی که در پیش داریم. تانک و توپ را می شود بدست آورد ولی نفرات را نمیشود به همین راحتی بدست آورد و از اینجا بود که همکاری فرقه مجاهدین با امپریالسم شروع شد و از آن پس شروع کردند به جمع آوری و از بین بردن هر نوار یا کتابی که از قبل علیه آمریکا تهیه و چاپ شده بود و آمریکا شد دوست و دشمن دشمن!
غلامعلی میرزایی