در پادگان اشرف که بودم مسئول ارکان نشستی گذاشت و در نشست گفت برادر گفته چنان هنگی از بچه های سازمان بسازم که همه در حیرت بمانند و اسم آن را هنگ حنیف گذاشته است. من گمان کردم قرار است نام ارتش آزادی بخش را به هنگ حنیف تغییر دهند! ذهنم تا حدودی درگیر این موضوع بود تا در نشست بعدی مسئول ارکان، از او سئوال کردم که نام ارتش تغییر کرده و حنیف نام گذاری شده است؟! در جواب گفت خیر بچه های سازمان در دوران جنگ خلیج به کشورهای اروپایی فرستاده شده بودند و حال بعد از چند سال یک سری از آنها به سن بلوغ رسیدند و برادر از آنها خواسته به پادگان اشرف برگردند و رزمنده شوند و در کنار پدر و مادرشان باشند.
زمانی رجوی از این کودکان متنفر بود و می گفت اینها رابط پدر و مادرانشان هستند و نباید در پادگان اشرف باشند و بایستی آنها را دور کرد! و حال که به سن بلوغ رسیده بودند برای سیاهی لشکر و ژست گرفتن جلوی اربابش آنها را به زندان اشرف کشاند! من چند بار برای انجام کار به هنگ حنیف رفتم. محلی پشت مقر تخصصی برای آنها در نظر گرفته شده بود. چند بار که رفتم فضای درونی آنها خوب نبود! فهمیده بودند که رجوی آنها را فریب داده است. به هر لحاظ به آنها رسیدگی می شد اما نمی توانستند آنها را کنترل کنند. مهوش سپهری با آنها نشست می گذاشت که شاید آنها را آرام کند اما مهوش سپهری هم نتوانست آنها را تشکیلاتی کند. بعد از مدتی در نشستی مسئول ارکان گفت خواهر مریم هنگ حنیف را تعطیل کرده و تمام میلیشیاها در مقرها سازماندهی شدند. چهار نفر از آنها در مقر ما سازماندهی شدند. در مقر حرف فرماندهان را گوش نمی دادند و در نشست ها شرکت نمی کردند. به ما ابلاغ کرده بودند دستور خواهر نسرین است کاری به کار آنها نداشته باشید. تیر رجوی فریب کار به سنگ خورد.
خدا را شکر که خیلی از آنها اردوی رجوی را ترک کردند و در حال حاضر تعدادی از آنها رجوی و سرانش را افشا می کنند. کسانی که از کودکی محبت پدر و مادر را نچشیدند و رجوی بزرگترین ظلم را در حق آنها کرد. امیدواریم با افشاگری مستمر بر علیه رجوی و دیگر سران جنایتکار فرقه راه برای مابقی باز شود و ظلم رجوی برای همگان بیشتر روشن شود.
فواد بصری