عید نوروز در درون مناسبات فرقه رجوی

ایام عید که می رسید بچه ها عزا می گرفتند. تمام کارها را بر سر اعضای بیچاره می ریختند طوری که وقت سر خاراندن هم نداشتیم . پروژه پشت پروژه، از کله صبح تا پاسی از شب مشغول کار کردن بودیم. علاوه بر کارهایی که در داخل مقر خودمان انجام می دادیم، با تعدادی از دوستان به اصطلاح فنی، کارهای خارج از مقر را هم به عهده ما گذاشته بودند. برای برنامه های جمعی به سالن اجتماعات می رفتیم تا جهت اجرای برنامه های هنری آماده سازی های لازم را انجام دهیم. مخصوصا سالن و صحنه را با سوار کردن نور ( پروژکتورها ) و سپس با رنگ های متفاوت تنظیم می کردیم. قبل از فرا رسیدن سال نو همین پروژه چند روز از وقت ما را پر می کرد. از همه سخت تر و مشقت بارتر این بود که مسئول ضبط برنامه ها معمولا فهیمه اروانی بود و در صحنه حضور داشت و برنامه ها را چک می کرد. اگر لازم بود یک برنامه تا ده بار هم ضبط می شد تا این که کیفی ترین را برگزیند. خودش روی صندلی می نشست و پشت سر هم دستور تکرار برنامه ها را می داد. معمولا برنامه هایی که به صورت جمعی اجرا می شد تا نیم ساعت هم طول می کشید تا تمام شود! ملاحظه کنید بچه هایی که همواره سر پا بوده تا پایان برنامه چه مشقتی را تحمل می کردند به همین دلیل کسی برای چنین برنامه هایی داوطلب نبود. مسئولین انتصاب می کردند افراد هم مجبور بودند بی چون و چرا اجرا کنند! لازم است یادآور شوم مسئول تبلیغات برای تهیه برنامه های تبلیغاتی از خودش مایه نمی گذاشت و از افراد استفاده می کرد و به مانند برده با افراد رفتار می کردند. بعضی وقت ها از نزدیک شاهد بودم افرادی بودند که در گرمای 50 تا 60 درجه در حین اجرای برنامه از پا می افتادند و بی هوش می شدند اما مسئولین مانند فهیمه اروانی و بقیه زیر کولر بودند و هرگز احساس گرما نمی کردند. تفاوت بین ما (اعضای اسیر) با مسئولین زمین تا آسمان بود.

محمدرضا گلی

اعضا در ایام عید هرگز احساس شادی و خوشحالی نمی کردند چون برای آنان عیدی در کار نبود فقط کار، کار، کار. شب ها باید در نشست های به اصطلاح عملیات جاری کم کاری های خود را می خواندیم و از سوی جمع حرف های بی ربط می شنیدیم. دستمزد ماها که شب تا صبح کار می کردیم این بود که در نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی باید خودمان را می خواندیم و به لحاظ روحی و روانی شکنجه می شدیم. اگر دقیق بخواهم بگویم این پروژه ای که قرار بود مجری آن ما باشیم در واقع بازخوانی خویشتن بود. هر کس باید خودش را نقد می کرد و سپس به دیگران انتقاد می کردند و حرف های زیادی می گفتند. اگر انتقادی هم بی ربط بود حق نداشتیم تصحیح کنیم فقط باید گوش می کردیم و روی خودمان می بردیم. جواب دادن ممنوع بود. اگر یکی این مرز را رد می کرد دیگر معلوم نبود چه بلایی سرش می آوردند. خلاصه کنم منطق رجوی می گوید در جهت اثبات جمع سوژه باید چشم و گوش بسته حرف جمع را اثبات کند چون اگر نکند مرز سرخ را رد کرده است .
دستمزد اعضای گرفتار در چنگال رجوی همین بود! هرگز تشویقی در کار نبود. اگر دنیا را هم به آنها می دادی باز هم طلبکار بودند که چرا بیشتر به آنها داده نشده است. در فرهنگ و منطق رجوی همه افراد باید بدهکار باشند و اوست که باید طلبکار همه از جان و خون افراد باشد. به همین دلیل بارها وی عنوان می کرد نفس شما مال مریم ( یعنی کار کردن و انرژی گذاشتن 24 ساعته ) خون شما مال من .

بنابراین با این حکم کسی از رجوی طلبی نمی توانست داشته باشد و همه تا لحظه مرگ هم باید بدهکار می بودیم. وقتی سازمانی این گونه با افرادش تنظیم می کند دیگر مراسم هایی مانند عید برایشان مفهومی نداشت.

گلی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا