مصطفی سلام، سال نو مبارک، سالها گذشت و تو با مادرت تماسی نگرفتی و احوالی از مادرت نگرفتی! آیا حق من اینه که چندین سال از فرزندم خبری نداشته باشم و فرزندم از مادرش خبری نداشته باشد؟! تو اولاد من هستی و من دلم برای تو تنگ می شود. قبلا که در عراق بودی به عراق سفر می کردم ولی الان دست بستگی دارم و راه تو دور شده. اگر می توانستم به محلی که زندگی می کنی سفر می کردم .
مصطفی چند سال دیگر می خواهی خودت را زندانی کنی؟ واقعا خسته نشدی؟ فکری به حال خودت بکن. خودت را نجات بده. موقعی که سال تحویل می شد سر سفره هفت سین برایت دعا کردم که هر چه زودتر خودت را از کمپی که در آن هستی نجات دهی .
مجددا سال نو را به شما تبریک می گویم. امیدوارم در سال جدید به من اطلاع دهند که مصطفی خودش را نجات داده .
مادرت منتهی زهرایی