بعد از سقوط صدام در سال 82 بصورت منطقی رجوی شیاد می بایست بساط فرقه اش را جمع و گورش را گم میکرد ولی از آنجاییکه وی همیشه در رویای کودکانه و تصورات احمقانه سیر می کند، بعد از حاکمیت دولت عراق در منتهای وقاحت و با دست کشیدن از تمامی شعر و شعارهای ضدامپریالیستی خود را آویزان ارتش امریکا کرد و خط موازی را جایگزین مبارزه قهر آمیز مسلحانه با آمریکای جهانخوار کرد و در یک دگردیسی ضدانقلابی، مجاهدین به کمین نشسته بر سر کوچه علیه آمریکایی ها را به بساط عیش و نوش و میهمانی های آنچنانی با فرماندهان ارتش آمریکا کشاند.
رجوی به نیروهایش وعده میداد که دامنه تضاد آمریکا در منطقه در نهایت به درگیری با جمهوری اسلامی کشانده خواهد شد و در آن صورت با توجه به اینکه هیچ یک از اپوزسیون ایرانی قدرت تشکیلاتی و نظامی ما را ندارند و یا بدلیل حضور سالیان ما در خاک عراق و اشراف نسبت به منطقه، آمریکا بدون هیچ شک و تردیدی از ما بعنوان تنها گزینه جنگ با جمهوری اسلامی استفاده خواهد کرد.
بر اساس همین تحلیل آبکی و من درآوردی رجوی با طرح بحث هایی با عنوان اشرف حفظ شرف خط ادامه حضور در خاک عراق و همکاری با ارتش آمریکا را به اعضا ابلاغ نمود. رجوی البته در محاسبات خود روی نقش احزاب عراقی و مردم این کشور برای تشکیل یک دولت مستقل عراقی حساب باز نکرده بود و احتمالش را نمیداد که روزی آمریکا حاضر شود کنترل پادگان اشرف را بدست ارتش و دولت وقت عراق بدهد.
با خروج ارتش آمریکا از اشرف عملا کنترل پادگان اشرف بدست عراقی ها افتاد و از همان ابتدا از مسئولین فرقه مجاهدین خواست که حضور ارتش عراق در اشرف را به رسمیت بشناسند و با آنها در برقراری امنیت و حفاظت از جان اعضا همکاری نمایند. ارتش عراق در گام بعد اعلام نمود که قصد دارد برای اعمال کنترل بیشتر و حفاظت هر چه بیشتر در مقابل تهدیدات احتمالی در پادگان اشرف اقدام به برقرار نموندن پست های بازرسی نماید، که فرماندهان و مسئولین مجاهدین با دستور رجوی با آن مخالفت کردند . رجوی برای زمینه سازی بازگشت ارتش امریکا به اشرف دست به ترفند جنایتکارانه ای زد و درگیری با ارتش عراق را در دستور کار اعضا قرار داد.
بدنبال استقرار ارتش عراق در بخشی از پادگان اشرف و اعلام اینکه برای برقراری امنیت چند نقطه دیگر پادگان اشرف را هم تحت کنترل خود خواهد گرفت، فرماندهان رجوی ضمن تماس با اعضا آنها را به بهانه اینکه ارتش عراق قصد دستگیری و انتقال شان به ایران را دارد، زمینه درگیری اعضا با نیروهای عراقی را فراهم نمود. ارتش عراق ابتدا تلاش نمود از طریق بلندگو به اعضا اطمینان دهد که استقرار آنها در اشرف در جهت منافع و تضمین سلامتی و حفظ جان آنها خواهد بود، ولی اعضا با تحریک فرماندهان با سنگ و کارد و دیگر سلاح های سرد به سربازن عراقی حمله کردند و تعدادی از آنها را خلع سلاح و مجروح کردند و ارتش عراق ناگزیر مجبور به دفاع از خویش شد و درگیری شدت گرفت.
لازم به یاداوری است که به هنگام استقرار ارتش امریکا آنها بدون هیچ گونه مزاحمت و محدودیتی به تمام نقاط و از جمله موقعیت های یکانها تردد داشتند و فرماندهان مجاهدین خلق جرات هیچ گونه اعتراضی نداشتند ولی به محض استقرار ارتش عراق رجوی بنای مخالفت را گذاشت و اعلام نمود خاک اشرف مستقل است و می بایست تحت حاکمیت مجاهدین خلق باشد. هدف رجوی این بود که با ایجاد درگیری با ارتش عراق و با این توجیه که جان اعضا توسط ارتش عراق تهدید میشود، بار دیگر زمینه بازگشت نیروهای ارتش امریکا به اشرف را فراهم سازد.
بدین ترتیب زمینه های درگیری 6 و 7 مرداد 88 و بدنبال آن 19 فروردین 90 بوجود آمد که عملا منجر به کشته شدن دهها نفر از اعضا گردید. من به عنوان یکی از شاهدان عینی درگیری های 19 فروردین سال 90 عملا دیدم چگونه از روز و شب قبل در حالیکه هنوز ارتش عراق هیچ گونه اقدامی برای حرکت بسمت داخل قرارگاه نکرده بود، اعضا را به سلاح های سرد و کوکتل و قمه و تبر مجهز کردند و در اولین ساعات به سمت نفر برهای عراقی حمله ور شدند. ارتش عراق خیلی تلاش نمود که با شلیک گاز اشک آور و از طریق بلندگو مانع از حمله اعضا به سربازان شود و برای آنها توضیح میداد که هدف ارتش عراق جهت استقرار در اشرف فقط بمنظور تامین امنیت ساکنان آن می باشد ولی فرماندهان رجوی که به شدت از استقرار ارتش عراق در اشرف با این تصور که ممکن است حضور آنها به اعضای خواهان جدایی کمک کند، واقعیت ها را برخلاف واقع به اعضا انتقال میدادند.
در روز 19 فروردین با تحریک مسئولین تعدادی از اعضا به نیروهای ارتش عراق حمله کردند و بدین ترتیب ارتش عراق را هم مجبور به مقابله نمودند. در جریان این درگیری تعدادی از اعضا کشته و مجروح شدند که من هم در میان مجروحین بودم. در آن روز به چشم خودم دیدم چگونه اعضای نگون بخت در حالیکه مجروح و بشدت خون ریزی داشتند صرفا برای گرفتن فیلم واهداف تبلیغاتی رجوی ساعت ها در صحنه نگه داشته میشدند و هیچ گونه تلاشی برای انتقال آنها به بیمارستان نمیشد. صحنه های درد آور و منزجر کننده ای دیدم. در حالیکه عضوی بشدت مجروح شده و خون ریزی شدید داشت و نفس های آخر را می کشید از او می خواستند مصاحبه کند و از این حرکت جنایتکارانه رجوی دفاع نماید!
حوادث و اتفاقات تراژیک 19 فروردین 90 را هیچگاه فراموش نمی کنم و علیرغم گذشت 11 سال هنوز کابوس آن را با خودم دارم. چهره تک تک کشته شدگان و درد و رنج مجروحین و در یک کلام قربانیان رجوی در جلو چشمم رژه میروند. در تمامی این لحظات تلخ فقط خودم را با یک چیز تسکین میدهم و آن هم فروپاشی این فرقه ضدانسانی و محاکمه رجوی بعنوان مسئول اول این جنایت ضدانسانی است. که ایمان دارم چندان دیر نیست. رجوی بزودی تاوان تمامی این خونهای بناحق ریخته شده را پس خواهد داد.
رستم آلبوغبیش