بعد از سرنگونی صدام، خانواده های اعضای فرقه که سالیان متمادی بود از فرزندان خود بی خبر بودند، مطلع شدند که فرزندان شان در قرارگاه اشرف در عراق هستند. بنابراین با تمام مشکلات بخصوص در آن زمان که هنوز عراق بدنبال جنگ، کشور با ثبات و امنی نبود و کنترلش دست اشغالگران بود، دنبال دیدار با فرزندان خود بودند. با تلاش خانواده ها و کمک انجمن نجات، آنها برای دیدار با فرزندان خود عازم قرارگاه اشرف شدند.
بدنبال این اتفاق رجوی ها که به علت سال ها دوری از مردم دچار بلاهتی بی همانند شده بودند، تصور کردند می توانند از انجام ملاقات بین خانواده ها و فرزندان شان در اشرف یک دام ساخته و تعدادی از جوانان خانواده ها را جذب نموده و برخی دیگر از آنها را به عنوان نیروی خود در ایران بکار گرفته و از آنان سوء استفاده نمایند. با این خیال شیطانی بود که رجوی ها در ابتدا به خانواده ها اجازه ورود به قرارگاه اشرف و دیدار با فرزندان شان را دادند.
رجوی ها سه نکته درباره این ملاقات ها داشتند.
اولا ملاقات ها طوری برگزار شود که خانواده ها تحت تاثیر قرار گرفته و زمینه برای سوء استفاده از آنها مهیا شود.
دوما مانع از آن شوند که از یک سو اعضای سازمان با دست باز با خانواده های خود صحبت کنند و در نتیجه عواطف شان که رجوی ها با سال ها منزوی کردن آنها، سعی در کشتن آن در اعضا داشتند برانگیخته نشود و از سوی دیگر اعضای بی خبر نگه داشته شده، توسط خانواده ها در جریان حقایق و فضای جامعه ایران و خانواده خود قرار نگیرند و خانواده ها نیز به حقایق و مناسبات فرقه ای اشرف پی نبرند.
سوما مانع از آن شوند که اعضای ناراضی از این فرصت استفاده نموده و پیام اعتراض خود را به خانواده ها برسانند یا از آنها برای فرار و خروج از اشرف کمک بگیرند.
بر این اساس رجوی ها برای ملاقات ها برنامه ای به صورت زیر را اجرا می کردند:
مرحله اول قبل از ملاقات – در این مرحله اعضایی که خانواده های شان برای ملاقات می آمدند را در یک مکان جمع کرده و توسط مسئولین فرقه توجیه و مغزشویی می نمودند و برای شان مشخص می کردند که در چه کادری باید با خانواده ها صحبت کنند.
مرحله دوم حین ملاقات – در هنگام ملاقات چندین عضو دیگر را با عضوی که خانواده اش برای ملاقات آمده بودند همراه می کردند تا هنگام ملاقات حضور داشته باشند و به این ترتیب هم عضوی که ملاقات داشت جرات نکند حرفی بزند و هم اگر خانواده ها حرفی زدند اینها با وارد شدن، صحبت را به مسیر دلخواه و توجیه شده ببرند.
مرحله سوم بعد از ملاقات – در این مرحله عضوی که خانواده اش برای ملاقات آمده بود می بایست یک گزارش کامل از ملاقات و صحبت های رد و بدل شده بین خودش و خانواده اش را بنویسد. سپس می بایست یک گزارش درباره تاثیرات ملاقات روی خودش و تاثیرات ملاقات روی خانواده اش بنویسد. در نهایت نیز یک نشست جمعی برگزار می کردند تا گزارش دلخواه خودشان درباره ملاقات ها و دستاوردهای آن به بقیه اعضا داده شود. این گزارشات بیشترش دروغ بود مثلا می گفتند «خانواده ها همه جذب مناسبات ما شدند” یا “خانواده ها می گفتند در ایران خیلی ها هوادار شما هستند” و مواردی از این قبیل را به خورد اعضاء می دادند.
همچنین در این نشست اگر عضوی در هنگام ملاقات با خانواده اش عواطفش زنده شده و با خانواده برخورد گرم و خارج از توجیه انجام شده صورت داده بود و یا آن که از نظر تشکیلات تحت تاثیر خانواده قرار گرفته بود و یا خودش چیزی در گزارشش نوشته بود که نشان می داد تحت تاثیر ملاقات با خانواده قرار گرفته است، سوژه شده و مورد برخورد قرار می گرفت. به این ترتیب با مغزشویی و سیاه نمایی درباره وابستگی به خانواده و اینکه زمینه ساز بریدگی است وی را وادار می کردند گزارشات انتقادی از خودش بنویسید. ضمن اینکه با ترساندن فرد به کمک اهرم «جمع» تلاش می کردند عواطف زنده شده در او را بکشند.
قبل از ادامه مطلب این را باید بگویم که رجوی بعد از اینکه دید نه تنها خانواده ها جذب فرقه نمی شوند بلکه این اعضاء هستند که عواطف شان زنده شده و در نهایت منجر بر زاویه دار شدن و جدایی پی در پی آنها می شود، ملاقات ها را ممنوع نمود که خود موضوع مفصل دیگری است.
با این مقدمه می روم سراغ خاطراتی که از ملاقات ها دارم. چه ملاقات خودم با خانواده ام چه مواردی درباره دیگر اعضای گرفتار که گفتنش کمکی به شناخت بهتر مناسبات فرقه رجوی خواهد کرد.
در قسمت بعد به اولین ملاقات خودم با خانواده بعد از 18 سال دوری و بی خبری خواهم پرداخت.
ادامه دارد…
صالحی