در هیجدهمین روز از ماه مبارک رمضان ۱۴۰۱ دیداری از سوی انجمن نجات استان آذربایجان غربی با آقای مختارعلی جمالی برادر محمدعلی جمالی گرفتار در اردوگاه فرقه رجوی در آلبانی در محل کار ایشان صورت گرفت تا بتوانیم صدای آنان که سالهاست از عزیزان خود بی خبرند را به گوش سازمان های بین المللی و اعضای دربندی که اکنون در دست فرقه رجوی اسیر هستند برسانیم.
آقای مختارعلی جمالی اکنون در دفتر مشاور املاک مشغول بکارند. طبق صحبتی که با ایشان داشتیم مشاور املاک شغل دوم ایشان است و سعی می کند قسمتی از درآمد آن را صرف فعالیت های خیرخواهانه کند. آقای جمالی هم مانند سایر خانواده هایی که فرزندشان اکنون در اردوگاه فرقه رجوی گرفتار هستند سالهاست که از برادر خود خبر ندارد و همچنان چشم انتظار اوست.
ایشان می گوید سازمان اجازه برقراری تماس اعضا با خانواده هایشان را نمی دهد. به نظرم علیرغم اینکه سران مجاهدین سعی می کنند از اعضا یک ربات تحت فرمان بسازند ولی در هر صورت آنها انسان هستند و نمی شود عواطف را در درون آنان از بین برد. من منتظر برادرم محمدعلی هستم و مطمئنم روزی او با من تماس خواهد گرفت و آن روز دیر نیست و بالاخره صدای ما خانواده ها به گوش آنها خواهد رسید.
برای دانلود اینجا را کلیک کنید.
آقای جمالی برایمان از خاطرات سال ۱۳۸۲ که برای دیدن برادرش به قرارگاه اشرف رفته بودند گفتند: در سال ۱۳۸۲ پدر و مادرم برای دیدن محمدعلی به عراق رفته بودند. اما بعد از روزها چشم انتظاری پشت درب های بسته قرارگاه اشرف به آنها اجازه ملاقات نداده بودند تا اینکه من در سال ۱۳۸۳ تصمیم گرفتم به عراق بروم. در آن سال مادرم هم همراه من آمد و بعد از سختی های زیاد خود را به درب قرارگاه اشرف رساندیم. این بار نمی دانم چه شد که به ما اجازه ملاقات با محمدعلی را دادند. در این ملاقات مادرم از شدت خوشحالی از حال رفت کرد و بعد از اینکه کمی حالش بهتر شد مدام اشک می ریخت و با محمدعلی صحبت می کرد. محمدعلی هم همین حس را داشت هرچند ۱۸ سال از ما دور بود ولی همچنان عواطف او مانند سابق جریان داشت.
سازمان سالها سعی کرده است اعضا را از خانواده هایشان جدا کند اما مگر میشود ریشه را از تنه جدا کرد؟ نه اکنون و نه سالها بعد هم نمی توان به زور افراد را برده خود کرد. همان طور که امروز می بینیم بسیاری از اعضای مجاهدین از آنها جدا شده اند و زندگی آزاد و مستقلی دارند. آقای جمالی از خاطرات خود با برادرش محمدعلی هم برایمان تعریف کردند که در آن زمان چقدر به فکر او بودند .
اکنون ما هرچه در رفاه هم باشیم اما غم دوری فرزندان دور از وطنمان که حتی اجازه تلفن زدن هم ندارند اجازه زندگی شاد را برایمان نخواهد داد. تا هر زمان که لازم باشد از ارگان های بین المللی و یا هر سازمان دیگری درخواست خواهم کرد که برای ما شرایطی را فراهم کنند که بتوانم با برادرم صحبت کنم.
امیدوارم صحبت های من به دست برادرم برسد و با من تماس بگیرد. قبلا هم در همایش ارتباط با انجمن آسیلا (انجمن حمایت از ایرانیان مقیم آلبانی) خواسته های خود را مطرح کرده بودم. فکر نمی کنم یک تماس ساده تا این حد سخت باشد که سران فرقه اجازه آن را به اعضا نمی دهند. آیا عجیب نیست که ما ۴۰ سال است تلفنی هم باهم صحبت نکرده ایم؟