42 سال پیش در چنین روزهایی مسعود رجوی یکی از مهمترین میتینگ های خود در امجدیه تهران را برگزار کرد. این سخنرانی که تحت عنوان «چه باید کرد» برگزار گردید، با آشوب های فراوان و زخمی های زیادی همراه بود. گروه زیادی از اعضای مجاهدین در این مراسم شرکت داشتند و نوارهای کاست آن بعدها بدست میلیشیا در سراسر ایران پخش گردید. هدف مسعود از این سخنرانی، به قول خودش اتمام حجت به جمهوری اسلامی و آیت الله خمینی بود. ادعای مسعود این بود که آزادی برای فعالیت های سیاسی و بیان عقاید وجود ندارد و اعضای مجاهدین به خاطر فروش نشریه و… مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. وی می خواست با یک نمایش قدرت به حزب جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران اعلام کند که از این پس «جواب مشت را با مشت و جواب گلوله را با گلوله خواهد داد.
مسعود در حالی از آزادی و قانون سخن می گفت که هزاران قبضه اسلحه و انبوهی مهمات ربوده شده بدست مجاهدین از پادگان ها (با وجود گذشت یکسال و نیم از انقلاب 22 بهمن) در انبارهای مخفی سراسر کشور نگهداری می شد و با وجود درخواست های مستمر نهادهای قانونی، اقدامی در جهت تحویل دادن آنها انجام نمی گرفت. باید توجه داشت که مجاهدین در زمانی از دادن سلاح ها خودداری می کردند که کشور دارای قانون اساسی، مجلس و دولت مستقل بود و عدم تحویل سلاح هیچ معنایی جز تمرد از قانون و مقاصد خشونت آمیز نداشت. لذا این هشدارها یک تهدید جدی برای حکومتی محسوب می شد که درگیر جنگ با تجزیه طلبان وابسته به دول بیگانه در خوزستان، کردستان و ترکمن صحرا بود و همزمان باید نهادهای نوپای خود را قدرتمند می ساخت تا بتواند بر مشکلات داخلی و خارجی غلبه کند.
این نکته در آن زمان بسیار مهم بود چون آمریکا نیز منافع خود در منطقه را به شدت در خطر می دید و پشت سر هم به دسیسه چینی علیه ایران مشغول بود و چند ماه بعد از آن نیز صدام حسین را باد کردند تا به ایران حمله نماید. این تهدید (که واضح بود خطاب آن فقط حزب جمهوری اسلامی و سپاه نیست، بلکه شخص آیت الله خمینی است)، برای جمهوری اسلامی حکم اعلام جنگ داشت و نشان می داد که مسعود درصدد است تا به جای تحویل دادن سلاح، دست به اسلحه ببرد و اقدامات تروریستی را کلید بزند، حرکتی که یک سال بعد آغاز شد و نتیجه آن ریخته شدن خون حداقل 17000 جوان ایرانی در طرف مقابل بود و البته هزاران تن از نوجوانان و جوانان میلیشیای مجاهد نیز قربانی قدرت طلبی رجوی شدند. نوجوانانی که کمترین آگاهی از مسائل سیاسی و منطقه ای نداشتند و مسعود را تنها در حد شعارهای زیبا می شناختند.
بیش از 4 دهه از آن سخنرانی آتشین و پرطمطراق گذشت، در این مدت نه تنها خون های زیادی بی گناه ریخته شد، که ایران نیز گرفتار توفانی سهمناک و بنیان کن شد که اثرات مخرب آن تا ده ها سال دیگر باقی خواهد ماند. سازمان مجاهدین که آن روزگاران با شعار مرگ بر امپریالیسم هزاران جوان ایرانی را فریفت و جذب نمود، اینک تمام عیار مبدل به پیاده نظام امپریالیسم شده و کاری جز پیشبرد خط آمریکا در منطقه ندارد و همچنان در تلاش است تا با فریب جوانان از یکسو، و بکارگیری اراذل و اوباش اجاره ای (در داخل و خارج) خط ضدایرانی خود را به نفع دشمنان ایران (با طمع بدست آوردن دلارهای هنگفت و رویای رسیدن به قدرت) به پیش ببرد. در دو دهه گذشته نیز کاری نبود که زوج رجوی در خدمت صهیونیسم جهانی انجام نداده باشند، بنحوی که خود غربی ها اقرار کردند کاری که مجاهدین برای آنها علیه وطنشان انجام می دهند بشدت زشت، بهت آور و بی مانند است: از فروش اطلاعات نظامی و اتمی ایران به دشمنان، تا انواع مشاوره با گروه های مزدور و خطرناک برای کمک به آنان جهت انجام اقدامات تروریستی علیه ملت ایران.
اما قضیه به این هم ختم نشد، پس از سقوط صدام شاهد حرکت های به شدت ضداخلاقی دیگری از مجاهدین در خارج هستیم که تاکنون در کارنامه هیچ اپوزیسیونی در هیچ کشوری یافت نشده است. انواع فعالیت های امنیتی، تروریستی، سیاسی و حقوقی برای درهم شکستن نیروهایی که هرکدام ده ها سال به سازمان مجاهدین خدمت کردند و آسیب دیدند و امروز کمترین پناه و امکاناتی در اختیار ندارند، یکی ازغیر اخلاقی ترین کارهای مریم رجوی در خارج کشور است. وی از هیچ فرومایگی علیه منتقدان خود رویگردان نیست و تمام انرژی خود را معطوف به نابودی کسانی کرده که قربانی فریب های سازمان مجاهدین و شخص مسعود رجوی بوده اند. وی نه تنها اعضای سابق سازمان را هدف قرار می دهند که حتی از خانواده آنها نیز نمی گذرد و هرکجا لازم باشد به پدر و مادران پیر هم رحم نکرده و اگر دستش می رسید آنها را هم به قتل می رساند.
هنوز یادمان نرفته که چطور پدران، مادران، فرزندان، خواهران و برادران اعضای مجاهدین را در جلوی قرارگاه اشرف با سنگ و فلزهای نوک تیز مورد حمله قرار می دادند و با کلماتی که شایسته مریم رجوی بود آنان را «الدنگ» خطاب می کردند. کاری که همچنان در شبکه های اجتماعی انجام می گیرد و همگان شاهد هستند. در عین حال برای «مردم ایران» اشک های حقوق بشر سرازیر می کنند و برای تشدید تحریم علیه آنان فعالیت هم دارند.
در روزهای اخیر شاهد اقدامات وحشیانه دیگری از سوی چاقوکش های سازمان در سوئد بودیم که بخوبی نشان می دهد که مریم تا چه حد به آزادی و دمکراسی اعتقاد قلبی دارد. قرار بود هفته گذشته دو جوان ایرانی در سوئد یک نمایشگاه خیابانی برگزار کنند تا به صورت کاملاً قانونی، از برخی جنایت های رجوی در ترور مردم ایران پرده بردارند. همینکه مریم از این اقدام قانونی باخبر شد، بلافاصله با یک فراخوان از چماقداران اجاره ای خود درخواست نمود تا به محل هجوم ببرند و جلوی افشاگری این دو جوان را بگیرند. در طی دو روز مردم اروپا شاهد اقدامات وحشیانه چماقداران در سوئد بودند که به دستور مریم رجوی با چاقو به افشاگران حمله ور شدند و اگر پلیس حفاظت نمی کرد این دو جوان را تکه پاره می کردند. با اینحال چماقداران تا توانستند به بنرها چاقو زدند تا «دمکراسی و آزادی بیان» مورد نظر مریم برای ایران آینده را به نمایش بگذارند.
این دو جوان وطن پرست که به نظر می رسد دهه هفتادی باشند و هرگز جنایت های رجوی در دهه 60 را از نزدیک ندیده اند، تنها گناهشان به تصویر کشیدن جنایت های رجوی بود، اما در قلب اروپا مشاهده کردند که این جماعت کمترین اعتقادی به آزادی و آگاهی ندارند و برخلاف شعارهای فریبکارانه در ابتدای انقلاب و بویژه در سالروز سخنرانی 22-25 خرداد 1359، که قرار بود «طرحی عاری از جهل و نادانی» در ایران ترسیم کنند، حتی در اروپا نیز قادر به تحمل کوچکترین آزادی و آگاهی نیستند و هرگونه افشاگری را با چماق و چاقو پاسخ می دهند و «ایران آزاد فردا» که مریم رجوی وعده آنرا داده، جز کشت و کشتار مخالفان، و شکستن قلم و دست منتقدان نیست. عجیب اینکه، دو روز پس از این اقدام ضد دمکراتیک و ضداخلاقی، به پخش همان سخنان مسعود رجوی در امجدیه پرداخته اند و تا باز هم حامیان نادان خود را بفریبند!. بر همه هموطنان عزیز است که از همین اقدام خشونت آمیز در سوئد عبرت بگیرند و بدانند چه نوع حکومتی مدنظر مریم رجوی در ایران آینده است.
در همینجا خطاب به خانم رجوی که تحمل افشاگری دو جوان ایرانی هم ندارد، این جملات مسعود در خرداد 1359 را یادآوری می کنم که نعره می کشید:
)))هیهات! هیهات!… پس چرا جلوی چماقداری را نمیگیرید؟ مگر خطر چماقداری از سایر مفاسدی که جزاش اعدامه کمتره؟… بعضی از آقایان میگویند حرف نزنید تا چماق نخورید… هر کس که بخواهد آزادیهای انسانی، انقلابی و اسلامی را محدود بکند، نه اسلام را شناخته، نه انسان را و نه انقلاب را. آزادی، ضرورت دوام انسان در مقام انسانی است. والا با حیوانات که فرقی ندارد. والا مسئولیت و وظیفهای ندارد، والا دنیای انسانی به جهان حیوانی تنزل خواهد کرد… قدم بعدی این چماقداریها جوخههای تروریستی است. وقتی چماق مؤثر نباشد، تروریسم رشد خواهد کرد… (((
خانم مریم قجرعضدانلو،
چهار دهه از آن سخنرانی گذشت، الان چرا جلوی این چماقداری را نمی گیرید، مگر جزای آن از اعدام کمتر است؟ آیا شما هم معتقدید که مقصر کتک خوردن منتقدان، حرف زدن خودشان است و نباید نقد کنند و افشاگری کنند وگرنه کتک می خورند؟ آیا هنوز هم اعتقاد دارید که هرکس آزادی های انسانی را محدود کند نه اسلام را شناخته و نه انسان و انقلاب را، و به جهان حیوانی تنزل پیدا می کند؟ پس آیا شما به دنیای وحوش تنزل پیدا کرده اید که به آزادی دو جوان در قلب اروپا حمله می کنید؟ راستی آیا قدم بعدی این چماقداری ها، اقدامات تروریستی در قلب اروپاست؟ می دانم که مسعود قبلاً فرمان آن را صادر کرده بود، اما شما هم یک بار دیگر اعتراف کنید چون این حرف ها قبلاً در امجدیه گفته شده و خودتان هم دارید بازپخش می کنید. اگر هم به این سخنان معتقد نیستید پس چرا دم از دمکراسی و ایران آزاد فردا می زنید؟ رسماً بگویید «همانطور که دچار دگردیسی و چرخش به سمت امپریالیسم شده ایم، از آزادی ها هم کوتاه آمده ایم و جواب هر نقد و افشاگری را با چماق و چاقو و اقدامات تروریستی می دهیم». در اینصورت مردم تکلیف خود را خواهند دانست. پس بیش از این مردم فریبی نکنید.
حامد صرافپور