شکوه جان سلام، نمی دانم چه بگویم و از کجا شروع کنم. دخترم که بایستی نزد پدر و مادر پیرش باشد سالهاست خودش را زندانی کرده و سراغی از پدر و مادرش نمی گیرد. لعنت بر کسانی که ما را در حسرت دخترمان گذاشتند. زمانی که برای ادامه تحصیل به خارج رفتی، چه آینده خوبی را برایت متصور بودم. همیشه این تاسف با من است که چرا دخترم با فریب چندین سال است زندانی است و به او اجازه نمی دهند با خانواده خود تماس بگیرد!
دخترم شکوه کمی به فکر پدر و مادر پیرت باش. چرا خودت را به این روز انداختی؟ تو که به هر لحاظ تامین بودی و کم بودی نداشتی. من و مادرت نبود تو را در خانه احساس می کنیم و حسرت می خوریم. اگر می دانستم در خارج فریب می خوری به هیچ وجه تو را به خارج نمی فرستادم. من فقط از تو می خواهم خودت را نجات دهی. ماندن در آن کمپ بسته فایده ای ندارد. فقط خودت را از بین می بری. من نگرانت هستم. هنوز هم می توانی یک زندگی آزاد برای خودت انتخاب کنی .من و مادرت همچنان منتظر شما هستیم.
پدرت محمد قاسمی