*شنبه 18 تیر
در روز شنبه جمعاً 7 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:
فرقه رجوی خودسوزی ها را مایه افتخار می داند
خود سوزی های تابستان 1382 مرتبط به ایجاد فشار به دولت فرانسه که مریم رجوی را بدون تکمیل تحقیقات آزاد کرد تا این تحقیقات باعث برملا شدن اسرار نهانی قابل تأملی نگردد، همچنان در تیتر مطالب اصلی نشریات فرقه تبهکار رجوی قرار دارد و برخلاف ایامی که این خودکشی ها به خاطر محذوریت هایی که به وجود آمده بود، خودسرانه و غیر تشکیلاتی اعلام شد، حالا دیگر صحبتی از این خود سری ها در میان نیست و قلم به دستان رجوی سالروز این حادثه را که ننگی بر تاریخ بشری است، به همدیگر تبریک می گویند و از این عمل تروریستی گونه خود دفاع نموده، آن را مایه مباهات خود دانسته و دلیل ارتکاب آن را عشق به مریم که از نظر آن ها عین عشق به بشریت است، اعلام کرده اند….
گزارش اریسا رحیمی از زندگی آزاد جدا شدهها در آلبانی
گفت و گو با علی هاجری و رضا اسلامی از اعضای انجمن آسیلا در آلبانی
… در این گزارش تصویری که با مصاحبه ای کوتاه با این دو عضو جدا شده همراه بود، هاجری و اسلامی عنوان می کنند که هنگامی که هنوز گرفتار تشکیلات بودند، ساختار حکمرانی تشکیلات به شدت تلاش می کرد که شرایط بیرون از حصارهای تشکیلات را نا امن و ناگوار جلوه بدهد. علی هاجری در این باره می گوید: “فرقه سوار شده است بر دروغ. وقتی ما آنجا بودیم، می گفتند جدا شده ها داخل زباله ها می خوابند یا برای سیر کردن شکم خود دزدی می کنند…” او با اشاره به این که این گونه دروغ های تشکیلات صرفاً مصرف داخلی دارد و برای حفظ اعضا در تشکیلات گفته می شود، می گوید: “قانون، قانون گوبلز است.”
… اسلامی و هاجری که در طول هفته برای امرار معاش خود سخت کار می کنند، از زندگی در دنیای آزاد خرسند هستند. آن ها آخر هفته ها را با انواع تفریحات و سرگرمی های معمول یک زندگی عادی در آلبانی سپری می کنند. اریسا رحیمی با به تصویر کشیدن جزییاتی از منزل این دو عضو جدا شده از فرقه رجوی، نشان می دهد که بهره بردن از یک زندگی عادی در خارج از حصارهای این فرقه کار چندان سختی نیست.
اعلام جدایی مصطفی (میلاد) بهشتی از سازمان مجاهدین خلق
اینجانب مصطفی بهشتی متولد ۲۱ آبان ۱۳۶۲ تهران، بدین وسیله جدایی رسمی و علنی خود از فرقه سازمان مجاهدین را اعلام می کنم. من در شهریور سال ۱۳۸۰ از طریق یک قاچاقچی مجاهدین به نام محسن که اصلیت وی سنندجی بود از مرز ایران خارج شدم و به مدت ۲ روز در ترکیه بودم. آنجا فردی سراغ من آمد که بعدها فهمیدم که این فرد ایرج مصداقی بوده که در ترکیه هوادار مجاهدین بود و با نام حمید شناخته می شد.
… من اواخر اسفند ۹۹ از مجاهدین جداشدم البته با یک سال و نیم تأخیر چون که در این مدت اجازه جدایی به من نمی دادند. من حدود یک سال در نشست ها و مراسم ها شرکت نمی کردم، خواهان جدایی بودم ولی به شکل های مختلف می خواستند مرا وادار به ماندن کنند ولی من چند بار در خواست جدایی ام را تکرار کردم و اصرار کردم و با تحمل سختی های بسیار روی حرفم ایستادم تا جداشدم…
گردهمایی خانواده های مرتبط با انجمن نجات زنجان در حمایت از انجمن آسیلا
… خانواده های چشم انتظار ضمن تنظیم نامه های حمایتی، مراتب حمایت همه جانبه خود از اعضای انجمن آسیلا را مهر تأیید زدند و اعلام کردند در هر شرایطی آماده پشتیبانی از اعضای انجمن آسیلا هستند. آن ها در ادامه این گردهمایی از نخست وزیر دولت آلبانی درخواست کردند که در کنار خانواده های چشم انتظار و انجمن آسیلا برای تحقق خواسته های انسانی آن ها باشند…
*یکشنبه 19 تیر
تعطیلی به مناسبت عید قربان
*دوشنبه 20 تیر
در این روز کلاً 7 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
باز هم مشاهده دکل سرنگونی
اخیراً بهزاد نظیری از اعضای روابط بین الملل فرقه رجوی برای تعدادی از هواداران سازمان اظهار نظر کرده است که: “از امروز دکل سرنگونی دیده شده است و این آغاز سرنگونی است.”
این سخنگوی سیاسی فرقه رجوی طوری از دکل سرنگونی حرف می زند که انگار مسعود رجوی به تازگی آن را مشاهده و کشف کرده و این دکل تاکنون رؤیت نشده بوده است. جهت اطلاع از داستان سریالی سرنگونی، مسعود رجوی ابتدا این شعار را در 30 خرداد سال 1360 یعنی آغاز به اصطلاح مبارزه مسلحانه علیه جمهوری اسلامی مطرح کرد. سپس بعد از وارد شدن به عراق و اتحاد با دشمن متجاوز به خاک وطن و شروع یک سلسله عملیات مرزی و برای فریبکاری و روحیه دادن به اعضای خود گفت که دکل سرنگونی دیده شده است….
هفت سال تجربه، برای سال ها زندگی – قسمت هجدهم
در اربیل عراق، زمین گیر شده بودم
… من برای کسب یک موقعیت ایمن تر و بهتر منتظر فرصت مناسبی بودم تا خود را از جهنم عراق نجات بدهم، درهمین اثناء بود که خبر غرق شدن یکی از بچه ها به نام حسن میرزایی را شنیدیم، حسن میرزایی با نام مستعار جهانبخش از بچه های تبریز بود که از عراق به ترکیه رفته بودند، اما در آنجا دستگیر شده و از طریق مرز آبی زوخو به عراق برگردانده شده بودند، حین برگرداندن آن ها به عراق و شلیک های سربازان مرزی ترکیه، همه را مجبور به عبور از رودخانه مرزی زوخو کرده بودند که چون جهانبخش هم به فن شنا آشنا نبود، آب او را برده و غرق کرده بود، این دیپورت شدن و مرگ جهانبخش، همه رشته های بافته شده در ذهنم را پنبه کرد. جهانبخش از بچه هایی بود که هیکل درشتی داشت و ورزشکار بود، او از همان دوران تشکیل اولیه تیف در آنجا بود و در دستگیری های گسترده و اعتراضات در تیف، جزو بچه هایی بود که به سوله منتقل شده بودند و دوران سختی را نیز از سر گذرانده بود، جهانبخش همسر و دختری در ایران داشت که قرار بود، بعد از رسیدن به یک نقطه امن، آن ها را نیز نزد خود برده و مجدداً زندگی اولیه خود را از سر بگیرند، اما رجوی خائن این سرنوشت سیاه را برای او رقم زده بود و عاقبت هم نتوانست به آرزوی خود برسد….
واکاوی جدایی رسمی مصطفی بهشتی
… سال ۱۳۸۰ زمانی که مصطفی وارد تشکیلات مخوف رجوی گردید نوجوانی ۱۶ ساله بود و از آنجایی که با برادر او مرحوم مرتضی بهشتی هم یگانی بودم وی را سرزنش می کردیم که چرا برادرت را به اینجا آوردی؟! مرتضی اذعان می داشت که من هیچ اطلاعی از آمدن او به اینجا نداشتم. فقط سازمان شماره تلفن خانواده ام را از من گرفته بودند و دیگر هیچ نمی دانم. مرتضی بهشتی از اسارت خود در فضای اختناق و همچنین کشاندن برادرش به آنجا همواره معترض بود. او به دلیل مخالفت ها و اعتراض های مکرر جهت آزادی خودش و برادرش سرانجام در ۱۹ فروردین سال ۱۳۹۰ به مسلخ کشانده شد و به قتل رسید و سران فرقه رجوی وانمود کردند که در درگیری با پلیس عراق کشته شده است….
دیدار مصطفی بهشتی با اعضای انجمن آسیلا
… مرسولی تبلیغات دروغ مجاهدین خلق درباره شرایط زندگی اعضای جدا شده را باعث قوی تر شدن انجمن آسیلا دانست و به میلاد بهشتی نوید داد که آسیلا را خانه خود بداند و به راحتی از خدمات و امکانات آن استفاده کند. او افزود که میلاد بهشتی همچون دیگر افراد جدا شده از مجاهدین خلق از حق کار کردن و استفاده از خدمات بهداشتی رایگان بر اساس قانون اساسی آلبانی و کنوانسیون حقوق بین المللی برخوردا است و بدین ترتیب انجمن در جهت یافتن شغلی مناسب او را همراهی خواهد کرد….
مصطفی بهشتی: تقدیم به مادرم که ۲۱ سال اجازه دیدنش را نداشتم
… مرتضی بهشتی پیش از آن حسب الامر مسعود رجوی در مواجهه ای غیرعقلانی با نیروهای مسلح عراق کشته شد و مصطفی (میلاد) دو سال پس از فوت مادر اجازه خروج از قرارگاه فرقه مجاهدین خلق در آلبانی را یافت و پس از جدایی دریافت که دیگر مادر چشم انتظارش در این دنیا نیست.
او که در زمان گرفتاری در تشکیلات بارها مجبور شد علیه خانواده خود موضعگیری کند و آن ها را مزدور حکومت ایران بخواند، در متنی غم انگیر در حاشیه کلیپی که ساخته است، می نویسد: “تقدیم به مادرم که ۲۱ سال اجازه دیدنش نداشتم.”
*سه شنبه 21 تیر
در این روز 9 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:
افشاگری های مصطفی بهشتی طی 6 روز آغازین جدایی از مجاهدین خلق
… مصطفی بهشتی ذیل عکسی که در آن مرتضی فرزندش علیرضا را در آغوش گرفته است، از ماجرای کشته شدن برنامه ریزی شده برادرش تحت القائات ساختار مغزشویی فرقه رجوی نوشت:
“19 فروردین ۱۳۹۰ با این که هزاران جلیقه ضد گلوله در اشرف داشتیم ولی مسئولین اجازه استفاده در مقابل حمله مرگبار عراقی ها ندادند تا امثال برادر من کشته شوند و فرزندی بی پدر بزرگ شود.
… چطوره تا روز ۶ ژوئیه ۲۰۲۲ هوادار شما بودم و هرکاری گفتید حتی علیه خانواده و دوستانم به خاطر شما مقاله و بیانیه نوشتم مزدور نبودم؟
۲۱سال زندگی خودم رو به خاطر شما بر باد دادم مزدور نبودم؟
طی یک سال و نیم از جدایی با سازمان مجاهدین هر ماه از شما درخواست کمک مالی بیشتر کردم تا داروهایم را تهیه کنم ولی دریغ از کمک شما با این که می دانستید بیماری من جدی هست و چند روز پیش از زیر سرم در بیمارستان ننه ترزا تیرانا برای شما عکس فرستادم. ولی کجاست آن شرافت و انسانیت شما؟ … ”
کنترل فکر يا ذهن – قسمت سوم
روش های نفوذ یا تأثیرگذاری: بعد از آن که جذب کننده با استفاده از روش های استدلالی و سایر شیوه ها توانست فردی را به فرقه جذب نموده و اعتقاد جدیدی را در او به وجود آورد، حرکت بعدی او متوجه این موضوع است که فرد جذب شده را به یک پیرو بدل سازد، به عبارت دیگر او را از یک شنونده و پذیرنده، به فردی فاعل تبدیل نماید که به نوعی و به نسبتی عقاید جدید خود را در عمل هم نشان دهد….
تعهد و ثبات رأی (Commitment and Consistency)
“مقاومت در نقطه آغاز بسی ساده تر است تا در نقطه پایان.” (لئوناردو داوینچی)
می گویند روزی پدری از فرزندش که حاضر به تکرار حرف الف نبود پرسید که مگر تکرار این حرف چقدر مشکل است که او حاضر نیست آن را انجام دهد؟ فرزند در پاسخ گفت: “مشکل گفتن حرف الف نیست، بلکه مشکل در این است که وقتی من الف را گفتم، بعد از آن از من خواهید خواست که بگویم ب و بعد پ و … و تا چشم به هم بزنم از من خواهید خواست که همه چیز را یاد بگیرم….”
تبریک انجمن نجات سمنان به مناسبت رهایی مصطفی بهشتی
… حد فاصل جدایی تا نقطه اعلام جدایی رسمی و پیوستن به انجمن آسیلا که اوج و نقطه هدف است فاصله زمانی زیادی طی شد و لازم است به این موضوع از این منظر توجه نمود که خانواده ها این نکته را درک کنند که فرزندانشان چقدر در طی این سالیان شستشوی مغزی شده اند که حتی اگر به طور فیزیکی از تشکیلات جدا شوند هنوز آثار و تبعات آن جرم و جنایت تشکیلات رجوی در کشتن احساس و عاطفه، در از بین بردن و نابود ساختن وابستگی های ملی و میهنی و شوق هر ایرانی نسبت به وطن خود را در وجود این عزیزان نابود ساخته اند و بازگشت این احساس و علاقمندی و شوق به خانواده و وطن و هموطن مستلزم گذشت زمان و کار و تلاش جهت احیای این علاقمندی هاست. البته ملاحظات مالی و معیشتی و سوءاستفاده فرقه رجوی از این موضوع و تهدید و تطمیع افراد جداشده نیز خود موضوعی قابل توجه است که پستی و رذالت رجوی و سران این فرقه ضد انسانی را به تصویر می کشد….
نامه ام که برای مسعود رجوی نوشتم – قسمت دوم
… گفتم حضرت محمد با آن عظمتش می گفت من هم قابل انتقاد هستم، من هم عین شما هستم، حالا شما چرا فکر می کنید انتقاد به رهبری جرم است؟! این رویکرد با مشی ائمه اطهار در تناقض است. این را که گفتم یکی از بچه ها که هم لایه ای خودم هم بود از شدت خستگی و ناراحتی بلند شد آنچنان سرش را به شیشه پنجره کوبید که خون از سرش سرازیر شد. من از وضعی که پیش آمده بود ناراحت شدم و دلم به حالش سوخت سپس مسئولین نشست رو کردند به من گفتند ببین چه کار کردی! چرا این قدر سماجت می کنی؟ نشست ساعت 9 شب شروع شده و حالا به 4 صبح نزدیک شدیم و بی نتیجه ماند.
من شدت خستگی و بی خوابی را در چهره بچه ها می دیدم. این فردی که سرش را به شیشه پنجره کوبیده بود در واقع اعتراضش به من نبود. درست است خواسته خود را بر زبان نیاورد اما معنی اش این بود چرا نشست را خاتمه نمی دهند؟!…
نگاهی به تاریخ خیانت بار مجاهدین خلق – قسمت دوم
… رجوی وقتی احساس کرد بعد از انتقال اعضای مجاهدین از قرارگاه اشرف به کمپ لیبرتی موضوع پناهندگی به کشورهای ثالث – هرچند اعضا شخصاً آن را به زبان نمی آورندند – اصلی ترین تهدید برای جداشدن افراد از تشکیلات فرقه ای مجاهدین است، بلافاصله و طبق روال همیشگی موضوع جدیدی را که بار ایدئولوژیک و عقیدتی دارد، با اعضا مطرح کرد. و این بار رجوی آن را به طور نمادین ویروس سه نقطه نامید.
در همین رابطه می توان به نشست ویدئو کنفرانسی ۷ ساعته رجوی با اعضای سازمان در ایام عید نوروز ۱۳۹۲ در کمپ لیبرتی اشاره کرد. بنابر اخبار موثق دریافتی رجوی در این جلسه از پدیده ای با عنوان “ویروس سه نقطه” نام می برد که ظاهرا در آن مقطع تهدید اصلی ساکنان لیبرتی (بخوانید خود رجوی) محسوب شده و وظیفه ی اول تک تک پیروان فرقه را مقابله با این ویروس تعیین می کند.
رجوی در این نشست سعی می کند خیلی سربسته منظور خود را بیان کند و بالأخره آشکار می سازد که این پدیده همان «تمایل به رفتن به کشور ثالث است» که در آن زمان به یک اپیدمی در داخل مناسبات تبدیل گردیده بود و طبق نظر رجوی اگر جلو آن گرفته نشود به فروپاشی تشکیلات منجر خواهد شد. رجوی نهایتاً به اعضای سازمان فهماند که رفتن به کشور ثالث و حتی فکر کردن به آن خیانت محسوب می شود و هیچ کس حق ندارد حتی در اعماق ذهن خود نیز به چنین موضوعی بیندیشد….
تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم – قسمت چهل
… با آمدن خانواده ها شرایط جدیدی به وجود آمد که تمام معادلات مسعود رجوی را بر هم زد و نتیجه دیگری به بار آورد. در واقع او تلاش داشت با وصل کردن اعضای سازمان به خانواده هایشان و کشانیدن آنان به عراق، سه کار را به موازات هم پیش ببرد:
یکم: پولشویی و کلاهبرداری از خانواده ها تحت عنوان نیاز شدید مجاهدین به پول به خاطر حضور نیروهای آمریکایی در عراق.
دوم: کشاندن نیروهای جوان خانواده به اشرف و جذب آنان به مناسبات و جبران ریزش نیروها طی سالیان گذشته.
سوم: سوءاستفاده از افراد مسن خانواده برای انتقال اعلامیه و سی دی تبلیغی به داخل ایران و پخش کردن آن بین مردم….
*چهارشنبه 22 تیر
در این روز مجموعاً 9 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:
نحوه برخورد فرقه رجوی با بیماری اعضا – قسمت سوم
کتکاری با فرد بیمار
… همه می دانند سرماخوردگی یک بیماری مسری است و حتی به خاطر سلامت دیگران هم شده می بایست فرد بیمار را از جمع دور کرد. اما در فرقه رجوی از آنجا که اعضا تنها ابزاری برای اهداف رجوی ها هستند و جانشان ارزشی ندارد، فرد بیمار را وادار می کنند در جمع حضور یابد حتی اگر بیماری اش مسری باشد. چرا که قانون ضد انسانی رجوی چنین می گوید و از نظر رجوی ها، اگر مسئولین فرقه از این قانون کوتاه بیایند شکافی در ذهن اعضا ایجاد شده و تشکیلات قابل کنترل نخواهد بود!
این نمونه به خوبی علت بیمار بودن همه اعضای فرقه و همچنین علت بالا بودن آمار مرگ و میر در این فرقه را نشان می دهد که رجوی ها برای حفظ قدرت خود چگونه به راحتی، بدیهی ترین مسائل اثبات شده علمی را نادیده می گیرند و با جان و روح اعضای خود بازی می کنند.
مروری بر دیدگاه مردم ایران در مورد مجاهدین خلق
… اخیراً مصاحبه ها و لایوهای دو تن از نمایندگان رسمی فرقه را مشاهده کردم. کنجکاو شدم تا نظرات زیر این پست ها را هم بخوانم که مجموعه ای از این دیدگاه ها را عینأ در زیر می آورم. برای نمونه حتی یک دیدگاه از مردم به سود فرقه نیست و هیچ کس آن ها را تأیید نمی کند و تماماً به آن ها فحش و ناسزا می گویند:
هر کاری بکنید جایی در بین مردم ایران ندارید / نه به مجاهدین / دسیسه ای دیگر کارنامه مجاهدین معلومه / به درد نخور لابد تو می خوای نون شب به مردم بدی / این ها از خمرهای سرخ بدترند …
کنترل فکر يا ذهن – قسمت چهارم
… از لحظه تولد ما به شکل های مختلف و به حق، به فرزندان مان یاد می دهیم که متعهد بودن به یک عقیده خوب و اصیل صفتی است عالی و استمرار در آن و پای تعهدات خود ایستادن نشانگر فهم و شعور و درستی انسان است. رهبران فرقه ها به خوبی نسبت به این آموزش کودکان آگاه هستند و حداکثر سوءاستفاده را از آن می برند. جای تعجب نیست که چرا افراد درست و متعهد در مقابل این حقه فرقه ها از همه ضربه پذیرتر هستند، چرا که قبل از هر کس می خواهند که انسان های خوبی بوده و متعهد به قول و قرارهای خود باقی بمانند. به عکس کسانی که برای آن ها ارزش انسانی، چندان مهم نیست، اهمیتی به این نمی دهند که پای قول و قرارشان باقی بمانند، و برایشان مهم نیست که دیگران درباره درستی آن ها چه نظری می دهند، کمتر در مقابل فرقه ها ضربه پذیر هستند و به ندرت جذب آن ها می شوند. لذا لطفاً به یاد داشته باشید زمانی که خواستید به کودکان خود، اهمیت متعهد بودن و پای قول و قرار خود بودن را بیاموزید، به آن ها یک صفت عالی دیگر را هم یاد دهید، و آن اعتراف به اشتباه و احتراز از تکرار آن است، و این که هیچ لزومی به پای فشاری روی انجام تعهدی غلط برای نشان دادن فهم و شعور نیست.
مرگ مشکوک کارگر شهرداری دورس در قرارگاه مجاهدین خلق
… جرجی تاناسی روزنامه نگار آلبانیایی، عضو انجمن حمایت از ایرانیان مقیم آلبانی (آسیلا) و از منتقدین تشکیلات مجاهدین خلق، در حساب کاربری فیس بوک خود با انتشار عکس اعلامیه فوت شعبان جنی، تأخیر پلیس آلبانی در انعکاس این خبر را مشکوک دانست.
همچنین، پایگاه خبری بالکان وب در خبری به نقل از اداره کار آلبانی اعلام کرد که سازمان بازرسی کار هیچ اطلاعی از حادثهای که منجر به مرگ دلخراش کارگر شهرداری دورس در قرارگاه اشرف سه شد، دریافت نکرده است.
نامه ام که برای مسعود رجوی نوشتم – قسمت پایانی
… نشستی که برایم گذاشته بودند نزدیک به 7 ساعت طول کشید. 7 ساعت را سر پا بودم و به اراجیف بقیه گوش می دادم. بعد از آن حادثه ناخوشایند که یکی از بچه ها خودش را زخمی کرده بود در واقع کمی کوتاه آمدم تا بچه ها را از آن مخمصه خلاص کنم. از روحیه ای که بچه ها در فردای نشست به من می دادند، انگیزه پیدا کردم که دیگر به سمت گزارش نویسی نروم و تشکیلات هم دیگر ادامه نداد. اما همین برخورد تشکیلات برای من سر منشأ خیرات شد زیرا انگیزه ام بیشتر شد تا بتوانم خودم را از چنگ تشکیلات خلاص کنم. بعد از این داستان به این نتیجه رسیدم که دیگر ماندن در چنین تشکیلاتی غلط است. باید به فکر رهایی خود می بودم و بالأخره یکی دو سال ادامه دادم.
من مسئولیتم کار اجتماعی بود و بیشتر با عراقی ها سر و کار داشتم. از ملاقات های حضوری گرفته تا رابطه های مجازی، در این مدت با یکی از دوستانم صحبت کردم که باید نقشه فرار را بچینیم و نهایتاً یک ماه پس از عملیات 19 فروردین سال 90 شب پنجشنبه ای ساعت 8 یا 8 و نیم شب با موفقیت بعد از بیست و سه سال خودم را از اختاپوس زمان خلاص کردم و به دنیای آزاد برگشتم و چون ماجرای فرارم را قبلاً توضیح دادم دیگر به آن نمی پردازم.