نامه منتهی زهرایی به فرزندش مصطفی قائدی در کمپ آلبانی

مصطفی سلام

فرزند عزیزتر از جانم چرا جواب نامه های مرا نمی دهی؟! من مادرت هستم. این همه برای تو زحمت کشیدم و بزرگت کردم. این حق من نیست که یک تماس با من بگیری؟! من نگران وضعیت جسمی شما هستم. نمی دانم در چه وضعیتی هستی. روزی با خودم فکر می کردم که در دوران پیری عصای دستم خواهی بود، خبر نداشتم که یک سری از خدا بی خبر شما را از من می گیرند و بایستی سالها حسرت دیدن شما را بخورم. مصطفی پسرم تا زنده ام می خواهم از نزدیک شما را ببینم و شما را در آغوشم بگیرم و شما می توانی این را برای من محقق کنی. من مادرت از شما درخواست می کنم خودت را از چاهی که سالها در آن افتاده ای نجات دهی. به خودت بیا و ببین طی این سالها چه با خودت کردی. من تا زنده ام انتظار شما را می کشم و دلم روشن است خودت را نجات می دهی و دل مادرت را خوشحال می کنی .

دوستدارت مادرت

منتهی زهرایی مادر مصطفی قاعدی
منتهی زهرایی مادر مصطفی قاعدی
منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا