رضا جان برادر عزیزم سلام
امیدوارم حال شما خوب باشد. خاطراتی که با هم داشتیم فراموش شدنی نیست. نمی دانم الان در کمپی که زندگی می کنی در چه وضعیتی هستی؟! چندین سال است با من تماسی نگرفتی. اوایل گمان می کردم رفتی و پشت سرت را نگاه نکردی و خانواده خودت را به فراموشی سپردی. اما الان می دانم که این سران فرقه هستند که همه راه های ارتباطی تو با ما را بسته اند. برادر می دانم خودت هم از وضعیتت راضی نیستی. می دانم خانواده فراموش شدنی نیست. همان طور که در تمام این سال ها ما تو را فراموش نکرده ایم. ای کاش در این مسیر قدم نگذاشته بودی. خانواده ات متلاشی شد. الان خبر داری بچه هایت رضوان و مسعود در کدام کشور زندگی می کنند؟ چگونه بزرگ شدند؟ نزد چه کسی زندگی می کنند؟
خودت هم که در کمپ مجاهدین خلق زندانی هستی. اصلا می دانی اطرافت و در دنیای بیرون چه می گذرد؟ رضا جان چرا خودت را نجات نمی دهی؟ این مسیری که در آن هستی بن بست است. رضا برادرم خودت را نجات بده
برادرت محمد سلامی