ماه شهریور و فراز و نشیب های فرقه رجوی – قسمت سوم

در قسمت های قبلی در مورد ترور لاجوردی و چگونگی انتخاب مریم قجر برای ریاست جمهوری و ترور آقایان رجایی و باهنر و کشته شدن 52 نفر در اشرف در سال 92 که عامل اصلی این مرگ خیره سری رجوی ها بود توضیحاتی داده شد و اکنون قصد داریم به قسمت های دیگری از اتفاقات ماه شهریور نگاه اجمالی داشته باشیم .

15 شهریور 44 تاسیس سازمان مجاهدین

برای پرداختن به شرایط تاسیس سازمان مجاهدین باید نگاهی به گذشته داشت و اینکه چگونه این سازمان بنا نهاده شد و آیا خطی که سران آن دنبال کردند درست بوده است یا خیر؟

بعد از کودتای 28 مرداد و دو سال بعد از سرکوب خونین قیام پانزده خرداد، سه تن از اعضای سابق جبهه ملی دوم و نهضت آزادی به نام های محمد حنیف نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک بین رودسری سازمانی تشکیل دادند تا با مشی مسلحانه علیه شاه مبارزه کنند. یک سال بعد علی اصغر بدیع زادگان به جمع آنان پیوست. این افراد مذهبی بودند ولی از نظر سیاسی و ایدئولوژیک پرورش یافته جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. مهندس بازرگان در مورد آنان گفته بود آنان فرزندان نهضت آزادی هستند .اولین محصول برنامه مطالعاتی سازمان در مورد ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی بود که بر پایه تعالیم مارکسیستی بنا نهاده شده بود. از طرف دیگر در مورد ایدئولوژی اسلامی مطالب حنیف نژاد در کتاب راه انبیا مضامین مارکسیستی را با مفاهیم مذهبی بیان می کرد.

در اواسط سال 1347 اولین جدا شدن از سازمان نمود پیدا کرد و عبدالرضا نیک بین از تشکیلات کناره گرفت و دیگر هیچوقت اسمی از او در مورد بنیان گذاران سازمان برده نشد .این سازمان در گروههای مختلف مطالعاتی تقسیم بندی شد. یک گروه به نام روحانیت بود که مسئولیت شان تماس با روحانیون مبارز و جلب همکاری و یا حمایت آنها را به عهده داشت. هدف شان این بود که از این مسئله استفاده نموده تا کارشان را پیش ببرند.

سازمان در بعد تشکیلاتی از اصول مارکسیستی به نام سانترالیسم دموکراتیک یا مرکزیت دمکراتیک پیروی می کرد. در بعد نظامی از سال 48 برای شروع عمل مسلحانه از گروه های فلسطینی استفاده نمود و به همین منظور تعدادی از اعضای سازمان از جمله رجوی به فلسطین رفتند .سازمان در زمینه های مختلف عقیدتی و نظامی اصول مشخصی نداشت بطور مثال در روز 15 اردیبهشت 52 تقی شهرام اعلام تغییر موضع ایدئولوژی نمود و عملاٌ سازمان مجاهدین تغییر ایدئولوژی داد در این موقع تقی شهرام رهبری سازمان را به دست گرفت و وظیفه اصلی وی مارکسیست کردن سازمان بود و در این راه نیز با حذف فیزیکی مجید شریف واقفی و صمدیه لباف همراه بود .

بعد از انشعاب، رجوی سعی کرد به بازسازی سازمان بپردازد. او سابقه درخشانی در زمینه همکاری با ساواک داشت و به محض دستگیری و برای فرار از اعدام، محل بنیان گذاران سازمان را لو داد در حالی که شایعه کردند کاظم رجوی با کمک محافل حقوق بشری جلوی اعدام برادرش را گرفته اما مدارک متقن ساواک چیز دیگری را بیان می کرد. در مورد همکاری مسعود می توان به حرفهای ارتشبد نعمت الله نصیری رئیس وقت ساواک اشاره نمود وی در نامه ای خطاب به دادرسی ارتش، مسعود رجوی را از همکاران ساواک معرفی نمود. در ادامه وی یادآور می شود رجوی پس از خاتمه تحقیقات در داخل بازداشتگاهها نیز همکاری صمیمانه ای با مامورین دارد و بر این اساس خواهان ارفاق و تخفیف در مجازات وی می شود که در نهایت حکم اعدام وی به ابد تبدیل می شود .به این ترتیب رجوی رهبری جمع زندانیان سیاسی را به عهده گرفت و سعی کرد با حرکات مرموز خودش را یک انقلابی دو آتیشه جا بزند .

رجوی که در شیادی و حقه بازی از همه اعضای سازمان سر تر بود بعد از پیروزی انقلاب مردم ایران خودش را صاحب آن انقلاب می دانست و طلبکار این بود که باید رهبری به او داده می شد. اگر به موضعگیری های رجوی در ابتدای انقلاب نگاه کرده باشیم در می یابیم از همان روز اول شعار مبارزه با ارتجاع سر می داد و عملاٌ کار به جایی رسید که رسما سازمان اعلام نمود تضاد اصلی با آمریکا نیست بلکه با ارتجاع حاکم است .

این خطی بود که رجوی از همان بدو پیروزی انقلاب شروع کرد و با شعارهای توخالی و احساسی قصد داشت افراد بیشتری را جمع کند. در نهایت شعارهای توخالی وی در مورد انقلاب رنگ باخت و برای رسیدن به قدرت دست به اسلحه برد . او فکر می کرد با شیوه ترور مسئولین کشور می تواند به قدرت برسد .

بعد از شروع جنگ مسلحانه رجوی به فرانسه گریخت و بعد از چند سال عملاٌ به نوکر بی جیره و مواجب صدام تبدیل شد. اگر بخواهیم عنوان کنیم که رجوی خودش تصمیم گیرنده بود ساده لوحانه است چون وی از همان ابتدا به دنبال اجرای نقشه های غرب در مورد ایران بود .حال نگاهی به موقعیت فعلی سازمان می اندازیم و اینکه اکنون در کجا قرار دارد؟

آیا خبری از شعارهای توخالی مبارزه با امپریالیسم هست؟
آیا خبری از انقلاب و مبارزه در درون سازمان وجود دارد؟
آیا اعتقاد بنیانگذاران سازمان از ابتدا این گونه بود؟ و هزاران سئوال بی جواب دیگر ….

اگر بخواهیم به جمع بندی کلی از حرکات سازمان برسیم باید عنوان کنیم سازمانی که از همان ابتدا کلیه مسائل آن التقاطی بوده و برای خودشان اصول مشخصی نداشتند به طبع باید اکنون در این جایگاه قرار بگیرند و برای جنایت کاران غربی کف و دست بزنند و برایشان فرش سرخ پهن کنند .اگر سازمان مجاهدین و رهبران آن روی اصول اولیه حرکت می کردند و می توانستند پذیرای انتقادات از بیرون باشند و در مقابل شکست به تحلیل آن بپردازند، به این نقطه نمی رسیدند. و می توان گفت سازمان از ابتدا کج نهاده شده است.

البته سازمانی که امروز ما مشاهده می کنیم تمرکزش بر جنگ با جدا شده ها می باشد و تهدید فعلی را آنان می بیند و دیگر خبری از شعارهای تو خالی مبارزه با غرب نیست. اگر به حرفهای مسئولین فرقه در نشست اخیر شورا توجه کرده باشیم در می یابیم که تمام حرفهایشان مبارزه با جدا شده ها و انجمن آسیلا در آلبانی است. سازمانی که سابقه گذشته خود را یدک می کشد اکنون به روزی دچار شده که دعوای اصلی آن اعضای جدا شده می باشند. به طبع در این موقعیت می توان درک نمود که سازمان مجاهدین به سمت فروپاشی و اضمحلال پیش می رود .

ادامه دارد

هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا