عباس جان سلام، حالت چطور است؟ من انتظار می کشم تماسی با من بگیری. می دانی در نبودنت من چه کشیدم! چه کنم که دستم به تو نمی رسد. آرزویم این است که تا زمانی که در قید حیات هستم تو را در بغلم بگیرم. روزی با خودم می گفتم عباس از سربازی برگردد عصای دستم شود و در زندگی کمک کارم می شود! خبر نداشتم تو را از من جدا می کنند و مرا در حسرت دیدن تو می گذارند. تمام خانواده ات نگران تو هستند. نمی دانیم در کمپی که خودت را زندانی کردی در چه وضعیتی هستی؟ خانواده ات از تو انتظار دارند. انتظار دارند به فکر خانواده ات باشی.
عباس جان خودت را نجات بده. کمپی که هستی محل زندگی نیست! وارد دنیای آزاد شو و آزاد به زندگی ادامه بده …
دوست دار تو – ولی ا… گل ریزان