در ایام اسارت، اعضای گرفتار به دستور مسعود رجوی و بیشتر بابت بهره جویی تبلیغاتی با تدابیر پیچیده امنیتی که با هماهنگی ایادی رجوی با سازمان اطلاعات و امنیت عراق صورت می پذیرفت طی چند نوبت به کربلا و نجف اعزام می شدند. ولی زیارت در اسارت آنهم در فضای مسموم رجوی مفهموم معنوی پیدا نمی کرد.
در اربعین 1401 به همراه سایر زائران کربلای حسینی راهی عراق شدم و برای اولین بار پیاده روی اربعین را بدون دنیای رجوی تجربه کردم. دنیای عجیبی بود! هر کس اعم از دکتر، کارگر، مهندس، استاد و… “خود” را کنار گذاشته و بدنبال زینتی برای خود نبودند. زیرا زینت همه عاشقان که در پیاده روی اربعین بین نجف تا کربلا حضور داشتند تاول های پا بود که شاید از نظر جسمی ما را دچار درد می کرد. اما شوق رسیدن به آقا امام حسین، لذت بخش بود. من از نزدیک صفا و صمیمیت مردم شریف عراق را لمس کردم که با کرامت خاصی با زائران ایرانی برخورد می کردند و همه چیزشان را در اختیار زائران قرار داده بودند. در مسیر منتهی به کربلا بارها رجوی ملعون را نفرین و لعنت فرستادم که اعضای گرفتار را از حضور در پیاده روی عظیم اربعین محروم و در مقابل مردم بزرگ عراق قرار داده بود. به کوری چشم رجوی اینبار آزادانه با حضور در کشور عراق در پیاده روی اربعین حسینی شرکت کردم و از جانب همه خانواده های چشم انتظار، اعضای انجمن نجات و اعضای انجمن آسیلا نایب الزیاره بودم. و دعا کردم تا هر چه سریعتر با بر چیده شدن کمپ جعل و دروغ رجوی همه اعضای گرفتار نجات یابند.
صمد اسکندری
صمد آقا عزیز زیارت قبول انشالله با تندرستی هرساله خدمت آقا امام حسین برسی