برادر عزیزم هادی سلام
دیشب در خلوت خودم داشتم به عکست و خاطرات گذشته ای که باهم داشتیم، فکر می کردم. روزهایی که در خرمشهر بدنیا آمدیم و بعد مراحل رشد را آرام آرام در کنار خانواده و پدر و مادر گذراندیم. شوخی ها و شیطنت هایت فضای خانه را بهم می ریخت. برای آینده خیلی برنامه ها داشتیم تا اینکه جنگ عراق برعلیه ایران شروع شد و خرمشهر زیبای ما بسرعت مورد هدف دشمن قرار گرفت و به یمن خون جوانان خرمشهری خونین شهر شد.
یادم می آید از همان ابتدای تجاوز صدام همانند صدها جوان ایرانی و خرمشهری برای دفاع از خاک میهن و ناموس هموطنان، سلاح بدست گرفتی و به جبهه های جنگ شتافتی. روزهای اول خبر رشادت هایت در جبهه جنگ به ما می رسد و از اینکه به اتفاق دیگر جوانان داوطلب مانع از پیشروی سربازان دشمن به سمت آبادان و تصرف آن میشدید، به خود می بالیدیم و افتخار می کردیم.
زمان گذشت تا اینکه دیگر از تو خبری به ما نرسید. مدتی بعد اولین نامه هایت بهمراه عکس از اردوگاههای عراقی بدستمان رسید و مطلع شدیم که به اسارت نیروهای عراقی در آمدی. در آن روزها تنها دلخوشی ما نامه ها و عکس هایی بود که برای ما می فرستادی، ولی این خوشحالی چندان طول نکشید و باز ارتباطت با ما قطع شد. برای سالها از شما خبری نداشتیم، برایمان آن شرایط خیلی سخت و دیوانه کننده بود. پدر و مادرمان از غصه نبودنت و با هزاران آرزو فوت کردند و تا آخرین لحظات عمرشان به من سفارش کردند که حتما تا زمانی که زنده ام برای اطلاع یابی از سلامتی ات تلاش کنم.
بعد از سرنگونی صدام از طریق تعدادی از دوستانت که از مجاهدین خلق جدا شده بودند مطلع شدم که در قرارگاه اشرف هستی و بدلیل ممنوعیت هرگونه امکان ارسال نامه و تماس، نمی توانی از ما خبری کسب کنی. از آن دوران چندین بار به عراق و اطراف سیاج های پادگان اشرف آمدم ولی به ما اجازه دیدار داده نشد و بدنبال انتقال به آلبانی تمامی تلاش من نامه نگاری به مسئولین آلبانی و دیگر نهادهای حقوق بشری شده است. تنها دلیل خوشحالی ما شنیدن خبر جدایی و یا فرار اعضا است که هر از چند وقت یکبار می شنویم و ما را امیدوار می کند که روزی هم نوبت تو برسد.
هادی جان اعضایی که طی این مدت جدا شده اند توانسته اند به وضعیت زندگی خود سر و سامانی بدهند و آزادانه و مستقل و با انتخاب خود زندگی کنند. ما هم از شما انتظار داریم همانند دیگر دوستانت خودت را از این وضعیت خارج کنی و زندگی در دنیای آزاد را تجربه کنی. من همانطور که به پدر و مادرم قول داده ام تا آخرین نفس برای آزادی ات تلاش خواهم کرد. مطمئن باش با بکارگیری اراده ات و کمی تلاش همانند دیگر دوستانت زندگی جدیدی را تجربه خواهی کرد. زندگی که مملو از عشق و رفاه و اراده مستقل و کنار خانواده ات باشد. به امید آن روز.
برادرت سید سعید علویان