به دیدار مادری رفتیم که سالهاست چشمهایش را به تلفن دوخته و منتظر است که فرزندش با وی تماس بگیرد و صدای فرزندش را بشنود . خانم توکلی مادر علیرضا توکلی؛ مادری قائمشهری است که برای رهایی فرزندش تلاش زیادی کرده است. هر بار که به اشرف می رفت فکر می کرد می تواند با فرزندش ملاقاتی داشته باشد ولی متاسفانه سران فرقه رجوی در کمال بی شرمی با زدن سنگ و دادن فحش و ناسزا از مادر پیر استقبال می کردند .
خانم توکلی در این دیدار گفت: هر بار این گونه با من برخورد می شد ولی من تصمیم گرفته بودم فرزندم را از بند آنان نجات بدهم و هر بار که بحث اعزام می شد من اولین فردی بودم که اعلام آمادگی می کردم تا شاید پسرم را ببینم اما باز با کارشکنی سران فرقه رجوی مواجه می شدم .
این مادر فعال استان مازندران عنوان داشت مگر خواسته من چیست؟ چرا رجوی اجازه یک تماس تلفنی به پسرم نمی دهد؟ چرا رجوی از دیدار مادر با فرزند ترس دارد؟ مخالفت رجوی با این گونه مسائل نشان از ترس وی از پاشیده شدن تشکیلاتش می باشد .
خانم توکلی در ادامه اعلام نمود ما و من اجازه نخواهیم داد آنان در ایران به قدرت برسند. وقتی از یک تماس تلفنی ترس دارند چگونه می توانند قدرت را بدست بگیرند و راه به دیکتاتوری نبرند و اکنون هم شاهد هستیم با دم تکان دادن برای جنایت کاران غربی فکر می کنند با کمک آنان به قدرت می رسند .او گفت هرگز از تلاش برای رهایی فرزندم دست نخواهم نکشید و مردم ایران به خاطر جنایتی که این گروه انجام دادند آنان را نخواهند بخشید .
در این میان صحبت های خانم توکلی بسیار گرم و با انگیزه بود. به خانم توکلی قول دادیم که دوباره به دیدار او برویم تا از خاطرات گذشته خود با فرزندش برای ما بگوید. عزم و اراده این مادر فداکار برای اعضای انجمن نجات بسیار دلگرم کننده بود .
پیام من به مادر جان:
علیرضا مدتها فرمانده من بود و یکی از بهترین نفرات بود ،بسیار زحمت کش و دلسوز بود ،انسانی پاک و بی ریا ،
در زمانی که در عراق در کمپ لیبرتی بودیم او اولین کسی بود که لحظات غسل و لحظات پنهان و درونی خودش رو جلوی تحت مسولین خودش میخواند که خیلی ها جرات چنین کاری را نداشتن
علیرضا فوتبالیست خیلی ماهری هم بود و مدتی در تیم آرش با ما بازی میکرد و گل هم میزد
علیرضا بخاطر پشتکاری که داشت در اشرف ۳ در کار ساخت و ساز اشرف۳ بود یکی از کسانی که از روز اول ساخت اشرف۳ در آلبانی بود
شیر مادرش حلالش باشه
امیدوارم اون روز برسه که شما علیرضا رو از نزدیک در آغوش بگیرید