بمناسبت 25 آبان که مصادف با درگذشت جانسوز ستارخان، این سردار ملی ایران است، باند تکفیری رجوی کما فی السابق در مقام سوء استفاده از این نام نیک بر آمده و نوشته مبسوطی در مورد دلاوری های کم نظیر ستارخان در جلوگیری از سقوط تبریز و اجازه ندادن به این شهر که مانند تهران در برابر استبداد و ارتجاع شکست بخورد، در رسانه های خود منتشر کرده است.
من ایرادی به نقل قول های این نوشته عریض و طویل این تکفیری های کم و بیش سکولار – سکولار از این جهت که تنها خود ادعایش را دارند- ندارم .چرا که این نقل قول ها از کتاب های معتبر نویسندگان مرتبط با عصر مشروطیت بوده و اشرافی که خودم به این کتاب ها دارم، آنها را قابل اعتناء و اعتماد میدانم.
بحث من بر سر این مسئله است که وصف حال ستارخان و مجاهدین و حتی مردم عادی تبریز، هر خواننده منصفی را مجبور میکند که نتیجه بگیرد که باند تکفیری رجوی، راهی را طی کرده و میکند که در تعارض و تضاد آشتی ناپذیری با منش ستارخان و یاران وطن دوست و آزادیخواهش است و بنابراین اگر ذره ای خصلت انسانی در این تشکیلات تکفیری وجود داشت، بخود اجازه نمیداد که با سوء استفاده از نام پر آوازه این انسان بزرگ، روح بلند او را آزرده کند.
ستارخان باتمام وجودش برای کسب استقلال تمام عیار ایران وارد میدان نبردی شد که عدم تناسب قوا در آن وجود داشت و جان ارزشمند و نازنین خود را فدای هدف مقدس اش کرد.
حال آنکه مجاهدین خلق تکفیری شب و روز به درگاه سلطه گران آمریکائی استغاثه میکنند تا مردم ایران – فرزندان ستارخان- را با تروریزم اقتصادی از پای درآورده و سپس با حمله نظامی کشور از رمق افتاده ما را اشغال کرده و تقدیم وی کند که توهمی بیش نیست. ازاین جهت که ستارخان ها هنوز فرزندانی دراین خاک و بوم دارند که چنین اجازه ای را به دشمن داخلی و خارجی نخواهند داد.
رضا اکبری نسب