عمو جان سلام
خوشحالم که بالاخره بعد از از اینکه چندین نامه برای شما ارسال کردم، پاسخم را دادی . 22 آذرماه نامه ات را خواندم. از اینکه عکس شما را دیدم بسیار خوشحال شدم. سر تیتر نامه ات نوشته بودی: “درست ترین انتخاب در زندگی ام”!
عمو جان کاش می توانستم با تو صحبت کنم. درد دلهای زیادی دارم. حرفها و حسرت های زیادی هست که دوست دارم با شما درمیان بگذارم.
عموجان من قصد جسارت ندارم. اما میبینم که عمویم در بهترین دوران زندگی خود ( دوران جوانی ) راهی را انتخاب کرد که تا الان نتیجه ای نداشته است. تنها جوانی و سلامتی که دیگر ندارد و الان بایستی او را روی ویلچر ببینم! عمویم همسری داشت که الان همسرش پیش او نیست. فرزندانی داشت که الان فرزندانش معلوم نیست در کدام کشور غریب زندگی می کنند! اینها همه درد است برای خانواده حسینی.
هدف من از نامه نوشتن برای شما این است که به شما بگویم شما هنوز خانواده داری، خانواده ای که به فکر شما هستند. من از لحن تند شما دل گیر نمی شوم و می دانم که این نامه را شما نمی نویسید. تنها دل نگرانی ما وضعیت شماست.
عمو جان امیدوارم تصمیم درستی بگیری و خود را از کمپ مجاهدین خلق نجات دهی. مطمئن باش بیرون از کمپ مجاهدین خیلی از مسائل برای شما روشن می شود.
قربان شما – مجتبی حسینی