در ادامه دیدارهای مسئول انجمن نجات گیلان با خانواده های دردمند و چشم به راه گیلک، روز چهارشنبه 21 دیماه 1401 خانواده های رنجدیده از ظلم و جور رجوی ولیرضا اکبری کهنه سری و سید حسن (جعفر) سادات محسنیان در دفتر انجمن نجات استان حضور یافتند و در ملاقات صمیمی با مسئول انجمن در خصوص پاره ای مسائل مبتلا به فرقه مجاهدین خلق به تبادل نظر پرداختند.
خانواده های اکبری کهنه سری و سادات محسنیان هماهنگ با هم در دیدار با مسئول انجمن نجات، ضمن حمایت تمام قد از انجمن مردم نهاد آسیلا خواستار رهایی قریب الوقوع اعضای بازداشت شده انجمن آسیلا از کمپ کارچ در آلبانی شدند .
در این ملاقات ابتدا مسئول انجمن نجات گیلان، ضمن استقبال صمیمانه از مهمانان گرامی و با آرزوی رهایی عزیزانشان از چنگال مخوف رجوی، در خصوص سیر تحولات دو ماهه گذشته در آلبانی از جمله فعالیتهای حقوقی و فرهنگی انجمن آسیلا بطور مبسوط توضیح داد و همچنین اخبار مربوط به بازداشت بدون تفیهم اتهام 6 تن از اعضای آسیلا را که توطئه فرقه مجاهدین درآن دیده میشد، را یادآور شد.
آقا جلال از جامعه فرهنگی رشت که به اتفاق برادرش آقا مجید از برادران ولیرضا اکبری کهنه سری در این دیدار حضور داشتند، ضمن تقدیر از اعضای انجمن نجات گفت: بنده اخبار مربوط به آلبانی را دنبال میکنم و از فشارهای روحی و روانی و آزارهای ضد انسانی دولت و پلیس آلبانی با خبر هستم و در تعجب هستم که فرقه مجاهدین حتی از جداشده هایی که بدنبال زندگی عادی خود در آلبانی هستند دست بردار نبوده و نیست و لاینقطع علیه آنان و خانواده هایشان توطئه و دسیسه چینی می کند و میخواهد که آنان را از بیخ گوش خود دور کند. چرا که میداند حضور جداشده های عضو آسیلا برای اسیران دربندشان مخاطره انگیز است و آنان را تشویق به جدایی از مناسبات بسته و متحجر رجوی می کند.
آقا مجید هم ضمن تقدیر از زحمات اعضای انجمن های نجات و آسیلا گفت: خیلی خیلی دلم برای اخوی بزرگم ولیرضا تنگ شده است و لذا خدمت رسیدیم شاید که خبر خوشحال کننده ای برایمان داشته باشید. ای کاش امکانش بود و می توانستیم برای ملاقات با عزیزانمان به آلبانی سفر کنیم. چرا که اطمینان دارم حضور خانواده ها در آگاهی بخشی و برانگیختن احساس و عواطف اسیران خیلی موثر است و این قضیه را بارها و بارها در تحصن مقابل اضلاع مقر مضمحل شده اشرف و لیبرتی به عیان دیدم. وقتی اسیران پشت خاکریز ما را میدیدند به وجد می آمدند و با دوربین ما را نگاه میکردند و در یک مورد سادات محسنیان نزدیک ما شد که من نشناختمش ولی برادرم خلیل او را شناخت و به اسم صدایش کرد اما اجازه نداشت جواب بدهد. از طرز نگاهش می شد فهمید که دلش با ماست و میخواست بداند که خانواده اش هم در جمع ما حضور دارند یا نه ؟
آقا داود از برادران سید حسن (جعفر) سادات محسنیان از اعضای قدیمی فرقه مجاهدین، با شنیدن خاطرات آقا مجید با آه و افسوس گفت: چه حیف که سید جعفر در زمان زنده ماندن پدر و مادر چشم انتظار بر نگشت و آنها از این دنیا رفتند. ولی باز هم نباید امید و آرزو را نادیده گرفت و دلم میخواهد برادر اسیرم از رجویها جدا شود و برود نزد دخترش در آمریکا زندگی کند و طعم یک زندگی آزاد و بی دغدغه را تجربه کند. بنده در ملاقات قبلی هم گفتم که برادرم در قزوین معلم بود و روزگارمی گذراند ولی یکباره در آغاز دهه شصت ناپدید شد و دیگر خبری از او نداشتیم تا همین الان که درخدمت شما هستم. این دوری و بیخیری مطلقا برایم قابل هضم نیست که در دنیای پیشرفته کنونی برادرم اجازه نداشته باشد با خانواده اش ولو یک تماس تلفنی داشته باشد و این قضیه جای خیلی تامل دارد که چقدر رجویها در جامعه خصوصا نزد خانواده های اعضای خود منفور و منزوی هستند.
در خاتمه این دیدار صمیمانه خانواده های چشم به راه اکبری کهنه سری و سادات محسنیان برای رهایی اسیران رجوی استمداد طلبیدند و بر عهد و پیمان خود تا نیل به مقصود که همان رهایی عزیزان دربندشان است پای فشردند.
دقتکار