قبل از هر چیز تولد نو رسیده، دختر کوچولوی عزیز، فرزند علی هاجری را به ایشان و همسرش تبریک گفته و برایشان آرزوی موفقیت و بهروزی دارم. این تولد که نشان از رشد و بالندگی جریان و تشکیلات مخالف تفکر رجوی است، بهانه و انگیزه ای بود تا مروری کنیم بر دیدگاه و ایدئولوژی رجوی و بن بست پیش رو از یکطرف و مسیر رشد و بالندگی، حیات و سرزندگی و اوج شکوفایی در طرف مقابل یعنی جداشدگان بطور عام چه افراد خارجه نشین و چه جداشدگان مقیم داخل کشور .
در سالهای دهه 70 سازمان مجاهدین در عراق با بن بست زندگی و زناشویی مواجه شده بود. روزهای پنجشنبه از عصر تا غروب جمعه مبارزه تعطیل بود و همه اعضاء به سمت زندگی می رفتند . متاهل ها و زوج های عاشق، زن و شوهر از یگانهای مختلف سر قرار حاضر میشدند و فرزندان خود را ( هرکدام که داشتند ) از پانسیون تحویل میگرفتند و با خود به منازل سازمانی ( منطقه اسکان ) میبردند و آن دو روز را به دور از هیاهوی مبارزه و تیر و تفنگ برای خود به خوشی می گذراندند.
غافل از اینکه این درد متاهل بودن عده ای و مجرد بودن بقیه نیروها مانند دمل چرکین و تومور مغزی در تشکیلات در حال رشد است و به مرور به مشکل لاینحل سازمان مجاهدین تبدیل خواهد شد .
در این دوران مسعود رجوی با انتخاب مریم به عنون جانشین رهبری او را کوثر فزایندگی و رویش اعلام نموده بود، داستان طلاق مریم از مهدی ابریشمچی و ازدواج بدشگون با مسعود همه بالون های تخیلی را که رجوی باد کرده و به هوا فرستاده بود ترکاند.
در نشست های خود فریبی مسعود رجوی، آن رینگو شش لول بند بر روی سن قرار میگرفت و برای معاوضه مریم با ناو هواپیما بر و پشتیبانی ابرقدرت هماورد میطلبید ! همه این رجز خوانی ها در شرایطی بود که نیروهای به اصطلاح ارتش آزادیبخش طعم تلخ شکست در عملیات موسوم به فروغ جاویدان را چشیده بودند و ژولیده و پژمرده در گوشه آسایشگاهها داغ از دست دادن رفیقان و همرزمان خود را بی هیچ توجیهی تحمل میکردند. رجوی سرمست از به چنگ آوردن مریم و ازدواج با او شمشیر در ابر میزد و خود رزمندگان را عامل شکست عملیات فروغ جاویدان معرفی می کرد.
“درست در تنگه چهار زبر امام حسین پس کله من زد و گفت برگرد هنوز زود است که بروی و ایران را فتح کنی”؛ این عبارت مسعود در نشست های بررسی علل شکست عملیات مرصاد بود .در ادامه مسعود می گفت: وقتی که رزمندگان و مجاهدان در پشت خاکریز میخواهند شلیک کنند درست همان لحظه بیاد همسرانشان می افتند و شلیک نمی کنند یعنی انگشتشان روی ماشه نمیرود .
این شد که فرمان طلاق اجباری صادر شد و بعد از کش و قوس های فراوان، کوثر فزایندگی و رویش، دریای ژرف انقلاب ایدئولوژیک یعنی “مریم رهایی” شروع به خشکیدن کرد .
بتدریج با مشارکت مجاهدین در جنگ هشت ساله عراق علیه خاک وطن، همدستی با صدام، بر ملا شدن جاسوسی های مجاهدین و خیانت های آنان، مسیر پیوستن بسیار اندک جوانان اگر چه با فریب و نیرنگ، اما همان هم کامل مسدود شد. مجاهدین؛ دریای خروشان خشم خلق و مریم؛ رشد و بالندگی، کوثر و فزایندگی، همه و همه کاملا خشکید و چون مانده آب های برکه بوی ماندگی و کهنگی آن به مشام میرسید .هر روز خیانت پشت خیانت، شکست پشت شکست در هم پیمانی صدام و بعد از آن امریکا و اسرائیل و آل سعود…! این کوه یخ را کامل آب کرد.
مسیر جدایی افراد مخالف سیاست ها و قوانین تشکیلات رجوی کاملا باز شد و با سرعت قابل توجهی هر روز تعدادی به خیل مخالفین رجوی می پیوستند. افراد به محض رهایی از زنجیرهای اسارت تشکیلات رجوی بر اساس فطرت انسانی و سنت ایرانیان به سمت انتخاب مسیر زندگی ، ازدواج و تلاش برای موفقیت میرفتند و چون سابقه تحمل تمام رنج ها و مشقت ها را در کارنامه خویش داشتند و از سختی های طاقت فرسا عبور کرده بودند لذا مسیر زندگی بسا سهل تر و شیرین تر بود. به همین دلیل موفقیت ها چشمگیر بوده و هست و این مسیر رشد ادامه دار خواهد بود .
و برعکس این مسیر برای مجاهدین خلق جز شکست ارمغانی نداشته. آنچنان که شکست خورده و در بن بست قرار گرفته،ناگزیرند با هر دست و پا زدن و با هر توطئه و دسیسه و توسل به قدرت مانع از پیشرفت و موفقیت جداشدگان شوند. بخصوص دوستان جداشده اعضای انجمن آسیلا که به آیینه دق برای رجوی ها تبدیل شده اند.
بنابراین بازداشت تعدادی از اعضای آسیلا همچون علی هاجری در این شرایط تولد فرزندش را باید در همین چارچوب تحلیل کرد و این دقیقا رویارویی و مقابله مسیر رشد افراد رها شده از تشکیلات فرقه با سران و پیر و پاتالهای مانده در برکه مجاهدین است. یقینا هر روز موفقیت و پیروزی رهاشدگان را شاهد خواهیم بود. زیرا رها شده اند، رها .
این مسیر رشد بن بست ندارد .
علی مرادی