“تیراندازی مداوم چریکهای مسلح بهسوی مأموران ساواک و پلیس و مبارزه تا آخرین قطره خون و یا خوردن سیانور و به استقبال مرگ رفتن.” این تصویری است که همواره اعضای سازمان مجاهدین خلق در پیش از انقلاب اسلامی سعی داشتند از خانههای تیمی خود در اذهان عمومی جا اندازند؛ خانههایی که اعضای آن با برگزیدن زندگی ریاضتی و دل کندن از همه مواهب دنیوی خود را برای مبارزه با رژیم پهلوی آماده میکردند و درنهایت در فرآیند مبارزه کشته میشدند. اما آیا بهراستی این تصویر واقعی خانههای تیمی سازمان مجاهدین خلق است و یا اینکه زیر این لایه بهظاهر زیبا مسائل دیگری وجود داشت؟ طرح چنین سؤالهایی سبب شد تا تلاش کنیم تا در این نوشتار این مسائل را مورد بررسی قرار دهیم.
بعد از قیام 15 خرداد 1342 و سرکوب هرگونه فعالیت مسالمتآمیز توسط رژیم پهلوی، سه نفر از جوانانی که سابقه نزدیکی به سران نهضت آزادی داشتند، به نامهای سعید محسن، محمد حنیفنژاد و عبدالرضا نیکبین به این نتیجه رسیدند که دیگر روشهای متداول فعالیت سیاسی تأثیری بر روند تصمیمگیری رژیم پهلوی نداشته و باید شیوه جدیدی برای مبارزه اتخاذ کنند. براین اساس آنها با ایجاد سازمان چریکی که بعدها عنوان سازمان مجاهدین خلق را برای آن برگزیدند، مبارزه مسلحانه را بهعنوان یگانه راه تغییر کشور انتخاب کردند. سازمان بعد از مدتی به این نتیجه رسید که تربیت نیروی مبارز نیازمند چریک تماموقت و آموزش دورههای فشرده به آنها در خانههای تیمی است. همین مسئله سبب شد تا این مسئله در دستور کار آنها قرار بگیرد.
طاهرزاده (فیروز) از اعضای اولیه سازمان مجاهدین، که ارتباط نزدیکی با حنیفنژاد رهبر این سازمان داشته، درباره خانههای تیمی میگوید: “با تدوین اصول تشکیلاتی گرایش به ایجاد خانههای جمعی که سرآغاز ایجاد خانههای تیمی در شهر بودند، آغاز شد. خانههای جمعی در از بین بردن اقتضائات زندگی شخصی و ایجاد روح جمعی و پیوستگی با سازمان نقش بسیار مهمی داشت. در خانههای جمعی فرآیند همسازی اعضا شروع شد. با تشکیل خانههای جمعی سعی میشد تا ضربهپذیری تشکیلات کاهش بیابد”.
سازمان مجاهدین در آن زمان بهمنظور برقراری امنیت در خانههای تیمی اقدام به انتشار جزوهای با عنوان “سازماندهی و تاکتیکها” کرد. در بخشی از این جزوه آمده است: “هر خانه تیمی بهمنزله پایگاه چریک است. هر پایگاه باید یک فرمانده و معاون داشته باشد. فرمانده باید کلیه اعمال و رفتار افراد تیم را دقیقا زیر نظر داشته” باشد؛ همچنین در جای دیگری از جزوه بر لزوم اطاعت بیچونوچرا از فرمانده خانه تیمی تأکید میشود.”مسئول تمام قوانین انضباطی و تاکتیکی تیم، فرمانده میباشد و تمام اعضا موظفاند که دستورات امنیتی و قوانین انضباطی تیم را حتی بهصورت دگم اجرا نمایند و بههیچوجه حق ندارند اصول قبولشده پایگاه را زیر پا بگذارند.”
محسن نجاتحسینی، از اعضای سابق مجاهدین، هم درباره خانههای تیمی میگوید:”در خانههای جمعی افراد بر همه جنبههای زندگی هم نظارت کرده و از یکدیگر انتقاد میکردند. وقت باارزشترین سرمایه بود که هر کس آن را در اختیار سازمان قرار میداد. هر عضوی یک بیلان کاری روزانه داشت که باید آن را در اختیار مسئول بالاتر قرار میداد. در این بیلان چگونگی گذراندن هر شبانهروز بهطور دقیق نوشته میشد؛ اینکه چند ساعت از روز در کار تشکیلاتی گذشته است. کسی که ساعت بیشتری کار تشکیلاتی کرده بود، کارنامه بهتری داشت”.
نجاتحسینی سپس میگوید که داشتن علایق عاطفی در خانههای تیمی ممنوع و کاری ناپسند بوده؛ چراکه این مسئله سبب میشده تا تمام نیروی افراد در اختیار سازمان قرار نگیرد. بر اساس روایت نجاتحسینی سازمان از خانههای تیمی بهعنوان وسیلهای برای کنترل تمام جنبههای زندگی افراد و قطع ارتباط آنها با دنیای بیرون استفاده میکرده است تا از این طریق آنها به افرادی تبدیل شوند که فقط خود را متعلق به سازمان بدانند. او میگوید: “اگر عضوی احساسی عاطفی نسبت به بستگان خود نشان میداد، بهشدت مورد انتقاد و سرزنش قرار میگرفت. از دیدگاه ما یک فرد انقلابی باید بر همه غرایز و عواطف خود چیره میشد”.
به غیر از این، مسائل اخلاقی یکی دیگر از مشکلاتی بود که همواره سازمان با آن در خانههای تیمی روبهرو بود. محمد گرگانی، از اعضای سابق سازمان، دراینباره میگوید: “اگر مردی مسئول دخترخانمی میشد، باید دو مسئله را با هم جمع میکرد: از یکسو مسئولیت سازمانی و رابطه عاطفی بین فرد و مسئولش بود. از سوی دیگر روحیه انقلابی و استقلال خودش را باید حفظ میکرد. این کار اقتضا میکرد که رابطه او با این خانم در سطح یک موضوع انقلابی مربوط با منافع کل کشور باشد. حفظ این مرزها و حدود، گاه ذهن بعضی افراد را مشغول میکرد بهویژه دخترها بعضی جوان و ازدواجنکرده بودند و احساساتی سرریزشده داشتند”.
احمد احمد هم از اعضای سابق سازمان روایت میکند که مجاهدین وقتی در خانههای تیمی روابط عاطفی افراد متأهل را میدیدند، سعی میکردند تا با انواع ترفندها این روابط را تضعیف کنند تا افراد فقط خود را در اختیار سازمان قرار دهند. او میگوید که فردی به نام پرویز در سازمان بود که به او گفته شده تو به همسرت خیلی وابسته هستی، سپس به او دستور میدهند تا با یکی از دختران سازمان دوست شود و این مسئله را بهگونهای جلوه دهد تا همسرش متوجه این مسئله شود. همین اقدام سازمان سبب از هم پاشیدن خانواده او میشود.
حجتالاسلام شجونی در خاطرات خود میگوید:”تفسیر قرآن آنها عجیب بود. چطور میشود که دو، سه تا دختر نمازخوان و با حجاب و دعای کمیل، به مدت شش ماه با پسران جوان، در یک خانه تیمی زندگی کنند و برایشان مشکلی هم پیش نیاید؟! اینها این آیه را به خورد این دخترها میدادند که “ولایبدین زینتهن الا لبعولتهن” ما میگوییم مواضع زینت را، که بالای گردن و بالای دستها باشد، نباید جز به شوهرهایشان نشان بدهند، اما اینها جور دیگر معنا میکردند و میگفتند: “بعولتهن” را به معنای “شوهر” نمیگرفتند، بلکه به معنای “همسنگر” میدانستند و میگفتند زنها نباید مواضع زینتشان را به کسی نشان بدهند مگر به همسنگرها.
بررسیها نشان میدهد که سازمان از خانههای تیمی بهمنظور بازسازی فکری افراد بهمنظور تبدیل آنها به افرادی مطیع استفاده میکرده است. در خانههای تیمی با یک برنامه تدریجی سعی میکردند تا نحو نگرش فرد به جهان را تغییر دهند. نامتعادل کردن حس خویشتن فرد، واردکردن شدید فرد به بازخوانی تاریخ زندگیاش و بهطور ریشهای عوض کردن جهانبینیاش و قبول صور جدید واقعیت و انگیزههایش و بهوجود آوردن وابستگی به سازمان در فرد و متعاقبا تبدیل فرد به مأمور صفوف اول سازمان ازجمله تاکتیکهایی بود که سازمان در خانههای تیمی آنها را به کار میبست.
درمجموع بررسی روند حاکم بر خانههای تیمی مجاهدین نشان میدهد که هرچند این سازمان این خانهها را با هدف تربیت کادر مبارز تماموقت ایجاد کرد، اما در عمل از این خانهها برای از بین بردن شخصیت افراد و تبدیل آنها به افرادی که بیچونوچرا از دستورات سازمان اطاعت میکردند، استفاده شد. سازمان برای دستیابی به این هدف سعی میکرد تمام روابط عاطفی افراد با خانواده و نزدیکانشان را از بین ببرد. همین مسئله سبب میشد تا اعضای سازمان دچار آسیبهای عاطفی و روحی شدیدی بشوند؛ بهطوریکه بسیاری از آنها بعد از دستگیری توسط ساواک از خود ضعف نشان داده و اطلاعات سایر اعضا را لو میدادند.
پژوهشکده تاریخ معاصر