از مهمترین موضوعاتی که بطور روزانه در فرقه رجوی متداول است این است که چه کسانی به سازمان و رجوی خیانت کردند؟ منظور طبعا جدا شده هایی هستند که پی زندگی مطلوب خودشان رفتند و به کسی هم مربوط نمی شود که چرا رفتند و به کجا رفتند.
اگر موافق باشید نگاهی داشته باشیم به گذشته آقای مسعود رجوی و ببینیم که خائن اول در سازمان مجاهدین خلق چه کسی بوده و چرا برای بقدرت رسیدن سران سازمان را در بازجویی ها لو داد و باعث اعدام آنان گردید !
ابتدا اشاره داشته باشیم به تاریخچه فرقه از دیدگاه فعلی مسعود رجوی که در سایت هایشان مدام به آن می پردازند.
“در دادگاه علنی که شاه برگزار کرده بود ناصر صادق، علی میهندوست، محمد بازرگانی و مسعود رجوی، اعضای مرکزیت سازمان بهعنوان متهمان اصلی محاکمه شدند. علاوه بر آنها منصور بازرگان و محمود احمدی و مهدی فیروزیان و همچنین تعدادی دیگر که در معرض تبرئه بودند در همین دادگاه محاکمه شدند. ساواک در پی آن بود که با ترفند و از جمله ایجاد شکاف در دادگاه، روحیه مجاهدین و انقلابیون آن زمان را تضعیف کرده و اعتقاد جوانان به حقانیت مشی مبارزه انقلابی علیه دیکتاتوری سلطنتی را مخدوش نماید. اما مجاهدین با آگاهی از اهداف برگزاری ایندادگاه نمایشی و اینکه بهخوبی میدانستند شاه، کمر به از بین بردن مرکزیت سازمان بسته، با برخوردی هوشیارانه و انقلابی به دفاع از آرمان و ایدئولوژی و خطوط سیاسی و استراتژیک سازمان پرداخته و توطئه ساواک را درهم شکستند.”
پس تا اینجا تعدادی دستگیر شده اند و در حال محاکمه هستند و همه در حال کوبیدن دادگاه نظامی شاه میباشند، یعنی کسی بیکار نیست از جمله مسعود رجوی.
اما سوال این است که چطور میشود که رجوی از اعدام در میرود و بقیه اعدام می شوند؟ داستانی که رجوی سرهم کرده و هر ساله در مناسبت های مختلف به خورد هواداران و اعضای سازمان میدهد اینگونه است که تلاشهای برادرش کاظم رجوی که در آن زمان در سوئیس استاد دانشگاه بود شاه از حکم اعدام مسعود رجوی صرفنظر کرده و او را به حبس ابد محکوم کرده و بقیه اعدام شدند!
اما حقیقت ماجرا بعد از سرنگونی رژیم پهلوی آشکار شد.
مدارکی که از زندانهای شاه بعد از سرنگونی نظام پهلوی بدست آورده شد نشان میداد که مسعود رجوی همه را لو میدهد. یعنی مسعود رجوی برای رسیدن به قدرت از هیچ کاری ابائی نداشت، حتی زن خودش را رها کرد و رفت و اشرف ربیعی با یک طفل شیرخواره ماند که النهایه در یک درگیری کشته شد. کما اینکه بقول خود مسعود رجوی بهترین دوستش که موسی خیابانی بود را هم ول کرد و موسی خیابانی هم در همان درگیری کشته شد !
از ابتدای دهه هشتاد هم که کلا غیبش زده است و تا الان که شما این مطلب را میخوانید خبری از او در دست نیست. هر از گاهی سر و کله اش پیدا شده و با دادن اطلاعیه های موهوم و مسخره خودش را مطرح میکند .
اگر شربت شهادت خوب است و اگر راه سرخ حسین مسیر متعالی مجاهد است پس چرا مسعود رجوی خودش در این مسیر شتاب ندارد و تعلل میکند؟ اما برای رساندن بقیه به بهشت بسیار عجله داشته و دارد؟! واقعیت این است که ایده آل مسعود رجوی شهادت نیست، هیچوقت ایده آل برای او و سران و سرسپردگانش در فرقه شهادت نبوده ، پدیده شهادت در همه کشورهای جهان و در بین جوامع بشری یک ارزش بوده و هست، مگر نه این است کسانیکه تبلیغ شهادت میکنند خودشان باید جلو بیفتند و بن بست ها را ابتدا با جان های خویش باز کنند و نسل های بعدی راه آنان را ادامه بدهند ؟! در عوض می بینیم مسعود و مریم رجوی اعضای سازمان را به نوشیدن شربت شهادت دعوت کرده و خود جا خالی میدهند! خب چرا اینگونه است ؟
واقعیت اینست که خیانت های مسعود رجوی ادامه دارد، در طول زمان او فقط برای بقدرت رسیدن تلاش کرده ( به هر قیمت ) و این ننگی است فراموشی ناپذیر. شاید که آیندگان بهتر و بیشتر بتوانند قضاوت کنند.
بخشعلی علیزاده