مسعود رجوی در 17 خرداد سال 1365، در اوج جنگ ایران و عراق که سربازان ایرانی برای دفاع از وطن در مقابل ارتش بعثی عراق جان به جانان می بخشیدند تا وجبی از خاک وطن در تصرف دشمن قرار نگیرد، به همراه کثیری از اعضای مقیم کشور فرانسه و بر اساس اقرار صریح رجوی که عرصه در اروپا و فرانسه برایشان به تنگ آمده بود، برای نجات جانش و فرار از بحران به جهت خوش خدمتی به صدام و وطن فروشی به عراق رفت و در فرودگاه بغداد مورد استقبال طه یاسین رمضان و طارق عزیز قرار گرفت و شتابان به دیدار صدام حسین برای دست بوسی مشرف شد .
هر چند ترفند رجوی مبنی بر سفری برای صلح در جریان جنگ نابرابر بین طرفین، مرغ پخته را هم به خنده وا میداشت ولی رجوی چاره ای جز طرح چنین ترفندی برای عوام فریبی نیافت. فارق از طرز تفکرات و اقدامات معارض گروهای مخالف ایران که در آن زمان خارج از ایران بسر می بردند، به غیر از رجوی هیچکدام حاضر نشدند با صدام حسین که با مردم ایران در حال جنگ بود و به کشور ایران تجاوز نظامی کرده بود هم پیمان شده و یا به عراق بروند چون به خوبی این مهم را درک کرده بودند حضور فیزیکی هر نیروی مخالف ایران درعراق در زمان جنگ به مثابه خیانت به ملت و کشور محسوب می شود. چه برسد به این که همچون رجوی با وقاحت تمام، بر علیه وطن، با نیروهای متخاصم همراه و هم پیمان و همکار شود.
ولی رجوی برایش امری طبیعی بود که با قرار گرفتن در کنار رهبر کشور متخاصم با پشت کردن به مردم ایران برای دست یابی به منافع شخصی خویش عمل کند. بر خلاف اظهارات کذب رجوی در ویدئوی ضبط شده قبل از خروج از فرانسه که تلاش داشت اینگونه وانمود کند که برای تحقق صلح و برقراری آرامش مردم ایران دست به چنین انتخابی زده است ولی با حضور در عراق و تشکیل ارتش کذایی و راه اندازی کمپ و قرارگاه نظامی عملا به عنوان بخشی از مهره اصلی ارتش صدام وارد عمل شده و مرتکب جنایت جنگی علیه سربازان و مردم ایران شد.
به هر صورت با گذشت سالها از تاریخ عزیمت ننگین رجوی به عراق و سرنگونی صدام حسین و حضور نظامی آمریکا در عراق شاهد بودیم که مجاهدین علیرغم تمامی شعار های انقلابی چگونه رنگ عوض کرده و بخدمت ارتش آمریکا در آمده و با هزینه های آمریکایی ها به کشور آلبانی رفته و هم اکنون زیر پرچم آمریکا و اسرائیل و با یدک کشیدن هویتی مجهول و گمشده تحت عنوان مجاهدین خلق با ننگ و ذلت فقط برای حفظ جان شان روزگار می گذرانند.
صمد اسکندری