فشارهای روحی و جسمی افراد را در سازمان مجاهدین کلافه کرده است

رضا اسلامی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق که در آلبانی از این گروه کناره گیری کرد، درباره فشارهای روحی و جسمی متناوبی که در مناسبات سازمان از طریق نشستهای مغزشویی بر اعضا تحمیل می شود می نویسد:

– نشست های مربوط به انقلاب مریم رجوی
– نشست های مربوط به عملیات جاری
– نشست های مربوط به غسل هفتگی یا روزانه
– نشست های مربوط به بورژوازی

من تک تک این نشست ها را توضیح میدهم.
تا زمانی که جنگ ایران و عراق ادامه داشت نیروها را به این بهانه خوب سرگرم کرده بودند و مدام رجوی به نیروها می گفت که رژیم را به زودی سرنگون می کنیم و پیروز این داستان مائیم.

اما بعد از آتش بس تنور جنگی رجوی به گل نشست و تمام نقشه های رجوی در برابر ایران به باد رفت.تنها عملیاتی که بعد از آتش بس انجام شد عملیات مروارید بود اون هم نه بر علیه ایران برعلیه کردهای عراقی و قتل عام کردن آنها. خود رجوی در یکی از نشست ها گفت مگر ما می گذاریم که صاحبخانه ما سرنگون شود!!

بعد از پایان عملیات مروارید ریزش نیرو ها شروع شد رجوی دنبال سرگرمی دیگر شد این سرگرمی انقلاب مریم در سال ۱۳۷۰ یک نوع مغزشویی بود برای نیروها که بتواند آنها را نگه دارد برای تنور جنگ خود، اینقدر فشار های این نشست ها زیاد بود که از لحاظ روحی خیلی از افراد قاطی کرده بودند. از صبح این نشست ها شروع می شد تا شب. نفراتی بودند که بین کار گلی و نشست های مربوط به مریم کار گلی را ترجیح می دادند.

حرف رجوی این بود که ما نتوانستیم رژیم را سرنگون کنیم و در تمامی عملیات ها شکست خوردیم مربوط به اعضا است و همه چیز را به گردن اعضای بدبخت انداخت و خود این فرد به عنوان رهبر این گروه هیچگونه گناهی در این رابطه نداشت و به اعضا گفت ذهن شما درگیر زن و زندگی بود که رژیم را سرنگون نکرده و همه شکست ها را به گردن اعضای بدبخت انداخت . انگار که این مرد هیچ کاره بوده و گفت که ما وارد یک سرفصل جدیدی شدیم. با انقلاب خواهر مریم می‌توانیم رژیم را سرنگون کنیم از سال ۱۳۷۰، سی سال می گذرد رژیم که سرنگون نشد به نظر من خود رجوی به نوعی سرنگون شد. خبری از خود رجوی نیست و حیات بیرونی ندارد چه زنده چه مرده فرقی ندارد چون وجود بیرونی ندارد. در طی این سالیان اندک اندک ریزش نیرو ها شروع شد و هم اکنون هم در کشور آلبانی فرار ها و ریزش ها زیادتر شده است این هم از سرگرمی رجوی و مریم رجوی حالا هم در باتلاق آلبانی گیر کرده اند تعداد زیادی در سازمان ناراضی هستند ولی به دلایل مختلف ناچارند همانجا بمانند چون طرف عمرش را از دست داده و زندگی را از دست داده.

دوستان ،من هم که در سازمان مجاهدین بودم همین فکر را می کردم ولی یه جایی تصمیم گرفتم که از سازمان جدا بشوم به دلیل فشارهای زیادی که در سازمان مجاهدین بود به یک نوعی زندانی بودم هیچگونه اختیاری از خودم نداشتم برای کوچکترین کار باید اجازه می‌گرفتم و مثل یک عروسک کوکی بود هرچی اون ها می گفتند اجرا باید می کردم اما به خودم گفتم ذلت دیگه بس است و گفتم یا علی و خارج شدم .گفتم سرزمین خداوند بزرگ است هرچی شد شد .در این هفت سالی که من خارج از مناسبات مجاهدین زندگی می کنم طعم زندگی و آزادی را درک می کنم چون همه تصمیم گیری با خودم هست به لطف خدا دارم کار می کنم و امورات زندگی هم را می پردازیم .از خداوند شاکرم اما حرف من با دوستان قدیمی که در سازمان هستند برای زندگی کردن خارج از سازمان دیر نشده و فقط نیاز دارید به یک اراده قوی فقط همین .

از آنجایی که نمی خواهم مقاله طولانی شود چند موارد فوق را در آینده به آنها می پردازیم.

رضا اسلامی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا