فرزند دلبندم علیرضا سلام
امیدوارم حالت خوب باشد. ما که از دوری تو حال خوبی نداریم. تا کی باید دوری تو را تحمل کنیم؟! تا کی باید هر روز گوشمان به زنگ تلفن باشد که تو زنگ بزنی؟ رجوی با تو چکار کرده که اصلا احساسی در تو و بقیه باقی نمانده است .
علیرضا جان هر ساعت و هر روز با یاد تو زنده ام و نفس می کشم. پدرت خیلی پیر شده و برادرت احمد همیشه پیگیر کار تو برای ملاقات می باشد. من چندین بار برای دیدار با تو به اشرف آمدم ولی متاسفانه هر بار با زدن سنگ و شنیدن فحش مواجه شدم و دست خالی به ایران برگشتم اما هیچ وقت کارشکنی و سنگ اندازی مسئولین سازمان مانع این نشد که از اقدام برای رهایی تو عقب بنشینم.
علیرضا جان آیا رجوی خانواده ندارد؟ من فکر می کنم رجوی اصلا معنی دوست داشتن را نمی فهمد و هر چه که هست تنفر و دشمنی است. اما من بعنوان یک مادر پیر تا هر کجا که لازم باشد برای رهایی تو خواهم رفت و این عشق با هیچ چیزی از بین بردنی نیست و رجوی هیچ وقت نمی تواند این را درک کند و از درک آن عاجز است .
امیدوارم دولت و مقامات آلبانی اجازه ملاقات به من مادر پیر را بدهند تا بتوانم در واپسین لحظات عمر تو را در آغوش بگیرم. این آخرین خواسته من است.
مادرت
مازندران – قائم شهر