دخمه های مجاهدین خلق

امروز اعضای مفلوک سازمان در اسارتگاههای مجاهدین به بند کشیده شدند و مریم رجوی مشغول خوشگذرانی در خاک بورژوازیست، سالهاست که عده ای از جوانان را پیر کردند و خام خیالانه در فکر آزادی هستند، این چه آزادی است که باید صدها انسان در بند باشند، نزدیک به نیم قرن است که این برده داری نوین در جریان است و مجامع حقوق بشری، سکوت پیشه کرده اند، مگر این انسان ها حق زندگی ندارند؟

آنزمان که در اشرف بودیم در ساختمان هایی بسر می بردیم که مخروبه بود و تازه این مخروبه ها هم به زندان های انفرادی مبدل شده بود، صدایمان هم به جایی نمی رسید، هر کس صدایش در می آمد به قرنطینه و سلول های انفرادی منتقل می شد و با انواع روش های غیرانسانی مورد برخورد قرار می گرفت، امروز هم هیچ چیز عوض نشده است، همان دخمه ها هست و زندان ها.

اولین بار که در سال 1376 لب به اعتراض گشودم ، شبانه به سلول انفرادی منتقل شدم، مبادا که دیگران هم صدای اعتراض و انتقادم را بشنوند، 6 ماه بی هیچ گناهی در سلول انفرادی حبس شدم، سلول های کناری هم پر بود از بچه های بی گناهی که به بند کشیده شده بود، در سازمانی بودیم که خود مدعی رعایت حقوق بشر بود، اما خود اولین و بزرگترین ناقض حقوق بشر بود، ماهها هیچ صدایی شنیده نمی شد، بازجویی های شبانه تنها تفریح ما بود ، چرا که برای دقایقی و ساعاتی که به بازجوئی برده می شدیم، چند قدمی راه می رفتیم و یک نفر بود که با ناسزا وانواع فحش های رکیک از ما پذیرائی می کرد!

گاه گداری هم در سلول های بغلی وقتی یک زندانی را به باد کتک می گرفتند صداهائی شنیده میشد و با ضجه و ناله به پایان می رسید، آن زمانه هیچ فریاد رسی نبود و در این کره خاکی دادخواهی های ما شنونده ای نداشت. مریم رجوی فکر می کرد یکه تاز میدان است و روز حسابی در کار نیست، اما امروز آن زندان و سلول انفرادی تمام شده است و من آزاد هستم، اما هنوز مریم رجوی زنده است و نفس می کشد، اما خوشبختانه مسعود رجوی به لطف خدا، از صحنه حذف شده و امروز جرات عرض اندام ندارد، اگر زنده هم هست دیگر مسعود رجوی زندان ساز و دیکتاتور آنروز نیست، جنازه ای متعفن است که هیچ کس سمت او نمی رود، سازمان هم با تمام شعبده بازیهایش دیگر حتی یک نفر هم نیرو جذب نمی کند، پس این نشان می دهد که زمان همه ظالمان را به خاک سیاه می نشاند، مسعود رجوی که روزگاری در این دانشگاه و آن استادیوم سخنرانی می کرد و جوانان را به دور خود جمع می کرد، امروز باید در سوراخ موش و در تاریکی های سیاه چاله ها دو سه کلمه پیامچه بفرستد که آن هم خریداری ندارد.

ادعای ما جداشدگان این است که فرقه رجوی در تمامیت خودش به همراه رهبران کذائی و شعبده بازش در حال قبض روح است، صدها و هزاران لعنت و نفرین مادرها و پدرها و جداشده ها هم پشت سرش است، تاریخ نشان داد که به مرور زمان نیروهای میرنده و مستهلک و البته ظالم ، از صحنه حذف خواهند شد، فضاحت اخراج سازمان از عراق کم چیزی نبود که به همت خانواده ها و جداشده از عراق محقق شد، امروز هم ورود پلیس آلبانی به دخمه مجاهدین رویداد و رخداد کوچکی نیست، حتما که این گونه تفحص های امنیتی دولت آلبانی خیلی زود به بار خواهد نشست و میوه خواهد داد، زمان اضمحلال و فروپاشی فرقه رجوی در تمامیتش نزدیک است. توصیه ما هم به سران سازمان این است که تاریخچه بعد از ورود خود به عراق را مرور کنند و از وقایع اتفاق افتاده درس بگیرند، کسانی که از تاریخ درس نگیرند به تکرار آن محکوم هستند، دیروز اخراج از عراق نتیجه عملکردهای سیاه سازمان بود، اکنون نیز در به همان پاشنه می چرخد، در آلبانی هم تاریخ مجاهدین در حال تکرار است.

سخن از تاریخ، سخن از پیشینیان ما نیست بلکه درس گرفتن از اشتباهات گذشته و تجربه نشدن آن‌ها است. سازمانی که از گذشته خود درس نگیرد محکوم است و اشتباه گذشته خود را دوباره تکرار می‌کند. بزرگترین درس تاریخ این است که باید از آن درس گرفت. اگر امروز رهبران فرقه فاسد رجوی گذشته خود و جنایاتی که در عراق مرتکب شدند را فراموش کردند و یا تمایلی برای به خاطر آوردن آن ندارند، محکوم به تکرار آن و بلایائی که بر سرشان آمده بود، هستند.

محمدرضا مبین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا