ماه شهریور یادآور خاطراتی از سازمان مجاهدین خلق برای من است. من بعنوان یک فرد جدا شده قصد دارم به گوشه هایی از اتفاقاتی که در این ماه افتاده است، بپردازم.
تاسیس سازمان مجاهدین خلق در سال 44
تاسیس سازمان در سال 44 در شهریورماه بود. سازمانی که می توان گفت از همان ابتدا روی بنیاد فکری گروه های چپ پایه گذاری شد و به آن اسم اسلامی داده بودند. اگر به متون سازمان مراجعه کرده باشیم در خواهیم یافت تمام اندیشه و ایدئولوژی شان منتسب به چپ می باشد و چیزی از خودشان ندارند شاید در حرف عنوان می کنند که اسلام مجاهدین در چپ مارکسیسم قرار دارد ولی واقعیت چیز دیگری است تمام اندیشه و تئوری رجوی از مارکسیسم گرفته شده بود و با زدن سس اسلامی سعی نمودند به فریبکاری ادامه دهند .
آیا تاسیس سازمان مجاهدین خلق دستاوردی برای مردم ایران داشت؟ اگر به عمق مسئله نگاه کنیم و از گذشته تا به امروز را بررسی کنیم باید بگویم که هیچ دستاوردی به جز نابودی، ترور، خیانت، وطن فروشی و همکاری با دشمن نداشته است. سازمانی که داعیه مبارزه با استکبار و جنگ با امپریالیسم در سر لوحه اصول او قرار داشت اکنون به پاچه خوار غرب تبدیل شده و برای پرچم آمریکا کف و دف می زند و خوشحالی می کند. سازمانی که با اندیشه های انقلابی تاسیس شد اکنون در کجای محور مبارزه انقلابی قرار دارد ؟ آیا همکاری با غرب و جناح جنگ طلب آمریکایی از اصول اولیه سازمان بود؟
شاید بنیان گذاران و نفراتی که در سازمان عضو می شدند نفرات صادقی بودند ولی اصولی که برای مبارزه انتخاب کردند درست نبود. برای پیشبرد امر مبارزه باید اصول مشخصی ارائه داد و روی همان اصول باقی ماند حتی اگر منجر به شکست شود. بعد از لو دادن محل استقرار بنیانگذاران سازمان توسط رجوی و انشعاب در درون سازمان خیلی از واقعیتهای درون سازمان مشخص شد مثلا اینکه آنها به اصول خود پایبند نیستند.
سازمانی که در ابتدا به سانترالیزم دموکراتیک اعتقاد داشت اکنون تبدیل به فرقه ای شده که همه باید مطیع حرف رجوی ها باشند و دیگر سانترالیزم در درون سازمان معنایی ندارد. کسی جرات ندارد به رهبری سازمان انتقاد کند در حالی که بحث انتقاد از خود و انتقاد به دیگران یکی از اصول اولیه سازمان در ابتدا بود .
دیدگاهی هم وجود دارد که بنیان گذاران سازمان را انسانهای خوبی بدانیم ولی رجوی دیدگاه آنان را به بیراهه برده است. این دیدگاه شاید درست باشد ولی خوب بودن انسانها دلیل بر خوب پیش بردن امر مبارزه نیست چون مبارزه یک علم است که باید آموخت و روی آن حرکت نمود. از همان ابتدا بنیان سازمان روی دیوار کج بنا نهاده شده است و اکنون شاهد هستیم در چه موقعیتی قرار دارند. به حرف و شعارهای رجوی ها در مورد پیشرفت اصلا نباید اکتفا کرد و باید واقعیت های موجود جامعه و موقعیت سیاسی شان را بررسی کرد.
انتخاب مریم رجوی در 6 شهریور 1372
بعد از شکست سازمان در عملیات فروغ جاویدان و فرار رجوی از قبول شکست، شوی مسخره ای به نام انقلاب ایدئولوژیک راه انداخت تا مقصر اصلی شکست را نیروهای سازمان معرفی کند و سازمان را به سمت فرقه ای شدن پیش ببرد. رجوی سعی کرد تمام اعضای دست ساز شورا را گوشمالی داده و بگوید که بعد از سرنگونی باید قدرت را در دست داشته باشد و به همین خاطر دست به ابتکار جدیدی به نام معرفی رئیس جمهور موقت زد. در این کار ابتدا همه اعضای شورا را به بغداد آورد تا کسی زیر چتر حکومت صدام قدرت مخالفت نداشته باشد و از طرف دیگر چون تعداد بیشتر اعضای شورا نفرات سازمان بودند به طبع مریم رجوی رای می آورد که داستان انتخاب او خود مقوله ای است که باید به آن جداگانه پرداخت.
رجوی در یک سناریوی از پیش تنظیم شده مسئله ریاست جمهوری را اعلام کرد و بعد مریم رجوی را به عنوان تنها کاندید معرفی کرد. مانند بقیه انتخاب های درون سازمانی ابتدا مسئولین سازمان به تعریف و تمجید از مریم پرداختند و بعد مریم رجوی با قدری ناز کردن و تاکید بر این مسئولیت سنگین، قبول کرد. او فکر می کرد همانند شوهرش که وعده سرنگونی شش ماهه داده خیلی سریع به قدرت می رسد و رئیس جمهور خواهد شد. اما بعد از سی سال هنوز خواب ریاست جهوری می بیند. در این تاریخ رجوی بحث انتخاب مریم رجوی را علنی نکرد و در 30 مهر در بوق و کرنا ریاست جمهوری او را اعلام کرد.
ادامه دارد…
هادی شبانی