آخرین کشتار اشرف – قتل مسعود دلیلی و رویا دَرّودی

داغ ترین روزهای شهریور

این روزها یادآور دو رخداد مهم در تاریخ کشورمان است که هردو ارتباط مستقیم به فعالیت های تروریستی سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود و مریم رجوی دارد. 8 شهریور 1360، مردم ایران شاهد تأسفبارترین اقدام تروریستی (پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی) بودند که در آن دفتر نخست وزیری تخریب، و محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر (دو تن از عدالتجوترین مسئولین کشور) به همراه 3 نفر دیگر از مقامات و شهروندان ایرانی به شهادت رسیدند. این جنایت تروریستی به حدی نفرت انگیز بود که مسعود رجوی هیچگاه بطور رسمی به آن اعتراف نکرد و تنها در مناسبات داخلی با افتخار از آن یاد می کرد و اقتدار زبونانه خویش را به نمایش می گذاشت.

8 شهریور 1360
8 شهریور 1360

مسعود رجوی که کمتر از 2.5 ماه قبل از آن با توهم سرنگونی 6 ماهه هزاران نوجوان دانش آموز را ناخواسته وارد اقدامات تروریستی کرده بود، تصور می کرد با سوء استفاده از موقعیت جنگ ایران و عراق، و انجام چند عملیات ویرانگر انتحاری و ایجاد رعب و وحشت در جامعه (که نماد امروزین آن گروه تکفیری داعش است) قادر خواهد بود سرنگونی جمهوری اسلامی را رقم بزند، اما خیلی زود متوجه شد که پایگاه اجتماعی آیت الله خمینی بسیار گسترده تر از آن است که وی با ترور سران حکومت بتواند به براندازی نظام برسد. وی چندسال بعد اعتراف کرد که شناخت کافی نداشته و به همین خاطر طرح سرنگونی از طریق ترور سران نظام با شکست مواجه شده است. البته برای اینکه ابهت پوشالی اش با چنین اشتباه راهبردی خدشه دار نشود، آنرا به خشونت غیرقابل تصور بنیانگذار انقلاب اسلامی ارتباط داد تا خود را برهاند.

32 سال پس از این حادثه خونبار، در تاریخ 10 شهریور 1392، قرارگاه اشرف، که تا پیش از سقوط صدام، محلی برای قدرتنمایی مسعود و مریم شده بود، مورد حمله گروه های معارض عراقی که از حضور همکاران صدام حسین در آنجا و دخالت در امور داخلی کشورشان خشمگین بودند قرار گرفت (برای اطلاع جوانانی که از قضایا مطلع نیستند یادآوری کنم که گروه های مردمی عراق، با وجود پیگیری های مستمر برای اخراج مجاهدین از عراق، موفق به اخراج آنان نشده بودند. علت این بود که مسعود رجوی بخاطر حفظ جان و فراهم کردن شرایط برای خروج امن از عراق، حاضر به انتقال تشکیلات مجاهدین به کشور ثالث نبود و با شعار مزّورانه و فریبکارانه “اشرف حفظ شرف” و “چو اشرف نباشد تن من مباد”، مجاهدین را به درگیری با پلیس عراق تشویق می کرد. مریم قجرعضدانلو نیز از فرانسه پیام می داد که “خروج مجاهدین از عراق یک فاجعه است” و لذا بر آتش این بحران می افزود تا با خونریزی بیشتر و استفاده تبلیغی و حقوق بشری از آن بتواند به هدف مهم خود که انتقال مسعود به کشور امن بود برسد. همین قضیه باعث شد که در نهایت معارضین عراقی به صورت مستقل دست به اقدام بزنند و آن حادثه خونین بوقوع بپیوندد).

جنگ و درگیری مجاهدین با پلیس عراق از مرداد 1388 آغاز شده بود و تا فروردین 1390 در قرارگاه اشرف و آنگاه به شکل دیگری در کمپ لیبرتی ادامه داشت و طی آن دهها عضو مجاهدین کشته و صدها نفر مجروح شدند… اما شدیدترین ضربه به پیکر مجاهدین در تاریخ 10 شهریور 1392 وارد آمد که در این روز گروه های مردمی عراق با نفوذ به داخل اشرف، با یکصد نفر از فرماندهان و اعضای مجاهدین درگیر شدند که به کشته شدن 52 عضو مجاهدین در رده های مختلف منجر شد و همگی قربانی فرار امن مسعود به خارج عراق شدند و ضربه سختی به ستاد فرماندهی مجاهدین وارد آمد.

قتل فجیع مسعود دلیلی به دستور رجوی

در این رخداد خونین، یکی از کادرهای قدیمی مجاهدین (که چندی پیش از آن از تشکیلات گریخته و خود را تسلیم پلیس عراق کرده بود) نیز به طرز مشکوک و فجیعی شکنجه و به قتل رسید که جسدش را در وسط قرارگاه اشرف در حالی که با اسید سوزانده شده بود کشف کردند. وی “مسعود دلیلی” از فرماندهان بخش حفاظت مسعود و مریم رجوی بود که چند ماه پیش از آن، پس از فرار از اشرف و معرفی خود به دولت عراق، در هتلی در بغداد اسکان داشت اما به طرز مشکوکی مفقود گردید و جسد او حین حادثه خونین 10 شهریور در قرارگاه اشرف پیدا شد. آنچه قضیه را مشکوک جلوه می داد، شیطان سازی رسانه های مجاهدین از مسعود دلیلی بود که پی در پی او را لعن و نفرین می کردند و به صورت کاملاً غیر حرفه ای و عجولانه برایش سند و مدرک تولید می نمودند تا وی را به حکومت ایران مرتبط سازند. همین واکنش های عجولانه اثبات کرد که مجاهدین عامل شکنجه و قتل او هستند و مسعود دلیلی بجرم خیانت و فرار از قرارگاه اشرف به قتل رسیده تا از جنایت های مخفیانه رجوی ها پرده برندارد و افشاگری نکند.

در آخرین مطلبی که شهریور 1400 از سوی کمیسیون امنیت مجاهدین منتشر شد و چند روز قبل مجدداً در سایت این فرقه بازنشر پیدا کرد، می توان باز هم خشم و کینه مسعود و مریم علیه مسعود دلیلی (که سالهاست در این دنیا حضور ندارد تا از خود دفاع کند) را مشاهده کرد که او را به خیانت متهم کرده اند. آیا همین عقده گشایی ده ساله نشانگر نفرت بی پایان آنها از مسعود دلیلی، و سندی دالّ بر شکنجه و قتل او بدستور رجوی ها نیست؟

قتل مسعود دلیلی
قتل مسعود دلیلی

در متن منتشره مجاهدین علیه مسعود دلیلی گفته شده: “نمونه دیگر، مسعود دلیلی است که همراه با مزدوران نیروی قدس در حمله 10 شهریور 1392 حضور داشت و آنها را به سمت محل استقرار اصلی مجاهدین مستقر در اشرف هدایت کرد. در این حمله 52 تن از مجاهدین شهید شده و 7تن نیز به گروگان گرفته شدند، در صورتی که این خائن در صحنه حضور نمیداشت، مطمئناً رژیم نمی توانست این قتل عام را در این ابعاد انجام دهد»… بکارگیری واژه خائن علیه کسی که حداقل ربع قرن محافظ شخصی مسعود و مریم رجوی بود و ده سال پیش بخاطر فهم خیانت هایشان از آنجا فرار کرد و بدستور خودشان به قتل رسید، نشان می دهد که سران این فرقه خطرناک و تروریستی کینه و نفرت عجیبی از عضو جداشده و منتقد دارند و اعضای سازمان تا زمانی برایشان ارزشمند هستند که جسم و جان و هستی شان را در خدمت مسعود رجوی قرار دهند و هیچ نپرسند.

مرگ مشکوک رویا دَرّودی

اما این هم پایان ماجرای تلخ کشتار اشرف نبود، حدود 3 ماه پس از به قتل رساندن مسعود دلیلی، خبر مرگ تأسفبار دختر دیگری به گوش رسید که بی ارتباط با قتل “دلیلی” نبود. خبر خیلی ساده در رسانه های مجاهدین منتشر شد تا چندان واکنشی بدنبال نداشته باشد. سخن از مرگ مشکوک “رویا دَرّودی” دختر نوجوانی بود که بخاطر مجاهد بودن پدر و مادرش، ناخواسته از مدرسه به مناسبات مجاهدین کشیده شد. وی تا قبل از عملیات فروغ جاویدان، در مدرسه اشرف تحصیل می کرد و پس از تعطیلی مدارس، به بخش نظامی منتقل و به همراه بسیاری دیگر به عملیات اعزام شد که در آنجا هم دچار جراحت گردید. رویا در جریان ازدواج های تشکیلاتی، وادار به ازدواج شده بود و یکسال و نیم بعد هم در جریان طلاق های اجباری، او را به شکل دیگری وادار به طلاق کردند و حوادث بیشمار دیگری سر راه او قرار گرفت.

بدین ترتیب، دختر نوجوانی که ناخواسته وارد تشکیلات شده بود، ناخواسته مدرسه را کنار گذاشته بود، ناخواسته به عملیات کشانیده شده و در آن مجروح شده بود، ناخواسته ازدواج کرده بود، ناخواسته طلاق گرفته بود و ناخواسته او را بدستور مریم رجوی مقطوع النسل کرده بودند، و در فروردین 1390 نیز ناخواسته او را به درگیری با پلیس عراق کشانده بودند تا دچار آسیب شود، و در شهریور 1392 نیز به اعتصاب غذا مجبور شده بود، بناگاه به بیماری مرموزی دچار شد و پس از انتقال به آلبانی درگذشت. از آنجا که عشق و علاقه رویا به مسعود دلیلی قابل کتمان نبود، برای مسئولین سازمان بهترین حالت، کشته شدن او پیش از دردسرهای بعدی بود. رویا که از دل انبوه فراز و نشیب ها جان سالم بدر برده بود (هرچند داغ مقطوع النسل شدن، و اینبار داغ کشته شدن مسعود دلیلی، بر وجودش سنگینی می کرد) به یک بیماری حاد و مشکوک دچار گردید و 3 ماه پس از قتل مسعود، به طرز مبهمی از دنیا رفت…

مرگ مشکوک رویا دَرّودی
مرگ مشکوک رویا دَرّودی

من رویا را از سال 1367 که دختری نوجوان بود بخوبی می شناختم. تازه از مدرسه اشرف که مریم آنرا بخاطر عملیات تعطیل کرد به بخش نظامی منتقل شده بود. پس از عملیات فروغ هم او را در دفتر لشگر 91 مورد استفاده قرار دادند. زمستان 1368 رویا را وارد نشست های انقلاب ایدئولوژیک مریم کردند و پس از طی مراحل طلاق ایدئولوژیک، به بخش نگهبانی ستاد فرماندهی منتقل شد تا شور و هیجان جوانی اش مورد استفاده زوج رجوی قرار گیرد. بخشی از خاطرات خانم زهرا میرباقری در مورد مقطوع النسل کردن رویا درودی که بسیار دردآور و تکان دهنده است را در اینجا می آورم تا جوانان عزیز با جنایت رجوی بیشتر آشنا شوند:

زهرا میرباقری
زهرا میرباقری

(((از زمانی که من رویا دَرّودی را در اسارتگاه اشرف می شناختم خانمی جوان، زیبا، تندرست، پرتحرک و زبل بود ولی سازمان همیشه با رویا سر جنگ و دعوا داشت زیرا تا آن زمان رویا حرفهایش را می زد و سکوت نمی کرد. خدایا چه عاملی باعث مرگ این خانم جوان شد؟ آخر می دانید رویا نامش در لیست زنانی قرار دارد که مقطوع النسل شد. من که از تندرستی و زبلی رویا مطلع بودم این خبر مرا شوکه کرد… مسعود رجوی به رویا گفت تو اکنون بالای قله رفته ای! (این تکه کلام مسعود به زنانی بود که عمل جراحی زنان روی آنها انجام شده بود. مفهوم این کلام این بود از جنسیت رها شده اید).
سازمان مجاهدین… آنها را مجبور به عمل جراحی خارج کردن رحم و تخمدان کرد… رویا دَرّودی در سال ۷۳ در بغداد، نگهبان سالن بهارستان در مقر سعید محسن بود. در این ساختمان جلسات شورا برگزار می شد و مسعود و مریم رجوی در این محل رفت و آمد داشتند… روزی که مسعود رجوی برای آزمایش خون به بغداد آمده بود، در آخر فقط برای زنان نگهبان و محافظ شورا در همان محل جلسه ای برگزار کرد. از آنجا که رویا همیشه معترض بود، برای آرام کردن وی، مسعود رجوی گفت: “رویا صندلی خود را بیاورد نزدیک صندلی من”. و این شیوه ای بود که معمولا برای آرام کردن زنان معترض بکار می رفت… راستی اگر رویا بیمار بود چرا سازمان او را به نزد مادر و برادرش در کشورهای اروپایی نفرستاد و او را به زندان آلبانی فرستاد؟…. زهرا میرباقری 22 آذر 1392)))

به این ترتیب، علاوه بر قربانی شدن دهها عضو مجاهدین، رویا و مسعود نیز قربانی دسیسه های زوج رجوی شدند و حادثه مرگبار تابستان 1392 با مرگ مشکوک “مسعود دلیلی و رویا دَرّودی” به فرجام خود رسید و دوران جدیدی برای سایر اعضای تشکیلات آغاز شد. رخداد خونین 10 شهریور که ناشی از پافشاری مریم رجوی برای ماندگاری مجاهدین در اشرف بود، اگرچه پایان کار به حساب نمی آمد (و بدنبال آن یک اعتصاب غذای همگانی تشکیلاتی برگزار شد تا گروه دیگری هم به این شیوه، قربانی حیات زوج رجوی شوند)، اما راه را برای انتقال مجاهدین به آلبانی هموار کرد. این حوادث نشان داد که زوج رجوی نه تنها دشمن مردم ایران محسوب می شوند، بلکه کمترین ارزشی هم برای نیروهای خود قائل نبوده اند و هرکجا لازم باشد آنان را فدای خود می کنند. این واقعیت تلخ، بارها تکرار شده و نیازی به تجربه ندارد، همانطور که 30 خرداد امسال نیز مریم نیروهای خود را بی دفاع، برای قربانی کردن در زیر پای پلیس آلبانی تنها گذاشت و به پاریس گریخت. آیا با اینهمه پرونده سیاه، نباید زوج رجوی را به جرم خیانت و جنایت علیه بشریت محاکمه کرد؟

حامد صرافپور

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا