معصوم من، دخترکم، ای گل خوشبوی مادر، سلام
کجایی نازدانه مادر؟ کجایی فرشته کوچولوی من؟ کجایی شیطونک خانه پدری!
هنوز بوی نفست در پستوی خانه به مشامم می رسد و هنوز رد دست های کوچولویت بر سر سفره مان پیداست .
هنوز سر و صداها و جیغ های کودکانه ات فضای خانه را پر کرده و ما به دنبال تو همه جای خانه را جستجو و تو در کنج اتاق زیر لباس های قایم شده و نفس نفس زنان در میان لباس ها تاب میخوری و بعد خنده ها و جیغ هایت را بخاطر می آورم و دویدنت در حیاط خانه .
معصومک من شیرین تر از عسل، کجایی که مادرت در کنج خانه به انتظار تو نشسته و چشم به در تا باز صدای زنگ و بشارت آمدن تو را ببیند .
دختر از با طراوت ترم از گل ، نغمه سرای زندگیم بیا که مادرت با تن رنجور از فراقت و با بیماری های گوناگون فقط به امید وصال تو زنده اس، ای پاره تن .
روز گذشته خبرها از را برایم آوردن و من مانند همیشه چشم به راه خبری از تو ،
زندگی مامان ، هستی وجود مادر، نی نی بازیگوش خانه ؛ کی و کجا تو را ببینم تا آرامش یافته و دوباره بنشانمت و با شانه موهایت را شانه کرده و آنها را ببافم و تو به مانند فرشته ای در آغوشم آرام گرفته و بخوابی .
دخترک گلم بیا که من را دیگر طاقت دوری نیست و پیری امانم را گرفته و به امید وصالت زنده می باشم .
مادرت منتظر تو، برادرهایت مشتاق دیدار تو، خواهرت چشم انتظار رویت