در اواخر شهریور 1372 بار دیگر برای نشست به قرارگاه باقرزاده رفتیم. بعد از آن که همه نیروها از مراکز سه گانه و ستادهای مختلف آمدند و مستقر شدیم، برای شرکت در نشست رجوی، به سمت سالن نشست حرکت کردیم. قبل از ورود به سالن فرمانده قسمت همه را جمع کرد و از قول رجوی پیامی را با این مضمون خواند: “قرار است در این نشست مطالب مهمی بیان شود. اگر کسی قصد دارد از سازمان جدا شود قبل از نشست اعلام کند. در غیر این صورت بعد از شروع نشست به کسی اجازه جدا شدن داده نمی شود.”
من دقیقاً نمی دانم چند نفر درخواست رفتن دادند اما خودم اگر چه بر اثر فشارهایی که برای نوشتن گزارش وضعیت و یا صحبت کردن در نشست می آوردند در من دافعه زیادی ایجاد کرده بود، اما هنوز در نقطه ای نبودم که قصد جدایی از سازمان را داشته باشم.
هنوز حصارهای ذهنی زیادی داشتم، حصارهایی مانند این که جداشدن از سازمان معادل خیانت به خدا و خلق، به سازمان و رهبری و کشته های آن است. تصور این که با جدا شدن از سازمان خسر الدنیا و آخرت خواهم شد. تصور این که بجای نام یک مبارز باید نام یک بریده را با خود داشته باشم. تصور این که به خانواده ام چه باید بگویم از جمله این حصارهای ذهنی بودند که در این سالیان رجوی با نشست های مختلف در ذهن من و بقیه جاگذاری کرده بود. علاوه بر اینها فضایی که رجوی برای ما از بیرون سازمان ساخته بود به گونه ای بود که گویی در بیرون از سازمان همه جا پر از گرگ است. او حتی می گفت در خارج از کشور به جز هواداران سازمان همه ایرانیان اعم از زن و مرد بدلیل اینکه در داخل ایران تحت فشار بودند و در خارج این فشار نیست، به دامن فساد و فحشا افتاده اند. به این ترتیب او با این دروغ باعث می شد که یک نگرانی و واهمه نسبت به بیرون از سازمان در ما ایجاد شود.
مدتی بعد از آن که وارد سالن نشست شده و در جاهای مشخص نشستیم، رجوی و مریم وارد سالن شدند. از قیافه مریم اینگونه به نظر می رسید که بسیار غمگین است! رجوی بلافاصله شروع به خواندن متنی کرد که یکی از مصوبات شورا بود و به گفته او در جلسه چند روز قبل شورا به تصویب رسیده بود. بر اساس این مصوبه مریم رجوی به عنوان رئیس جمهور شورا تعیین شده بود. بدنبال خواندن این مصوبه همه شروع به دست زدن و ابراز شادی کردند. البته این ابراز شادی الزاماً به این معنا نبود که آن فرد به رجوی اعتقاد دارد، زیرا اگر کسی اینکار را نمی کرد به عنوان یک فرد مسئله دار که با رجوی ها دشمنی دارد شناخته می شد و با او برخورد می کردند. بنابراین همه، چه آنان که هنوز رجوی را قبول داشتند و چه آنان که نداشتند، دست زده و ابراز شادی کردند.
مریم رجوی کماکان عبوس بود و رجوی شروع به صحبت کردن با او نمود و از او می خواست این مسئولیت را بپذیرد و مریم هم در جواب می گفت: “شما هر کاری از من بخواهید من می کنم اما این کار را از من نخواهید.” دیالوگ بین این دو نفر چند دقیقه ای طول کشید تا آن که سرانجام رجوی به او گفت: “آیا می خواهی به درخواست من جواب رد بدهی؟” و مریم رجوی گفت: “بدلیل اینکه شما (رجوی) به من دستور می دهید من آن را قبول می کنم.” بدنبال این حرف انگار نه انگار که وی تا چند ثانیه قبل ناراحت و معذب بود، همراه با لبخندِ شادی شروع به دست زدن نمود.
در آن لحظات با خودم گفتم چقدر ریاکارانه رفتار کرد. فکر می کنم این احساس بسیاری از نفراتی بود که در آن سالن حضور داشتند. در ادامه به دستور رجوی فیلم جلسه شورا که در آن مصوبه رئیس جمهوری مریم رجوی به تصویب رسیده بود برای ما پخش شد. در این فیلم هم که مربوط به ششم شهریور 1372 بود، همان نمایشی که در نشست ما از سوی رجوی و مریم اجرا گردید، عیناً اجرا شده بود. یعنی ابتدا مریم غمگین و ناراحت بود و پست ریاست جمهوری شورا را قبول نمی کرد ولی بعد از چند دقیقه صحبت با رجوی با همان جملاتی که در نشست ما گفته بود و با همان دلیل، این کار را قبول کرد!
ادامه دارد…
ایرج صالحی