در قسمت قبل از سرنگونی صدام گفتم و اینکه بالاخره مجاهدین بعد از چند روز مجبور شدند خبر سرنگونی صدام را به کل نفرات بدهند و مجددا رجوی پیام داد که صدام سرنگون شده و ما با صاحبخانه جدید قرارداد بستیم. منظورش آمریکایی ها بودند. طولی نکشید که چند خودرو آمریکایی دور تا دور مقر ما را محاصره کردند و دستور دادند روی زرهی ها و ادوات سنگین پرچم سفید نصب کنند.
یک روز بعد از صبحانه متوجه شدیم آمریکاییها سراغ سلاح های سبک آمده اند. می خواستند سلاحهای سبک را جمع آوری کنند همین کار را با تمامی مقرها انجام دادند. تمام سلاحهای سبک را جمع کردند. سران و کادرهای فرقه ناراحت و ما خوشحال! بعد از جمع آوری سلاحهای سبک روحیه نفرات پایین آمده بود. ما را بستند به نشست های پوشالی. می خواستند همه نفرات از بحث جمع آوری سلاح عبور کنند اما تیرشان به سنگ خورد.
در چهار ضلع اشرف آمریکاییها حضور داشتند و از طرفی استارت فرارها زده شده بود. نفرات اقدام به فرار می کردند و به آمریکایی ها پناهنده می شدند. در آن زمان آمریکا در ضلع شمال اشرف محلی بنام ( کمپ تیف ) تاسیس کردند. نفرات جدا شده را به تیف منتقل می کردند. آمریکاییها یک محوطه را در نظر گرفته بودند، در محوطه چندین چادر بنا کرده بودند و دور چادرها سیم خاردار کشیده بودند. آمریکا کلا رجوی را خلع سلاح کرد و این یک ضربه بزرگ برای رجوی محسوب می شد. رجوی و سرانش در یک بحران نافرمانی و فرار افراد قرار گرفته بودند. نیاز داشتند که افراد را سرگرم کنند شاید از بحرانی که در آن قرار گرفته اند تا حدودی خلاص شوند. برنامه ریزی کرده بودند که یک سری کلاسها را راه اندازی کنند آموزش نفربر با کاتولوگ، آموزش توپخانه و …
کلاسها هیچ کاربردی نداشت. کسانی که در کلاس شرکت می کردند می گفتند این مسخره بازی است. دو هفته ای از برگزاری کلاسها می گذشت نمی دانم چگونه خبر به آمریکاییها رسیده بود که اینها برای نفرات خود کلاسهای آموزشی زرهی و …. برگزار می کنند. یک روز آمریکایی ها ریختند در مقر و با سران فرقه برخورد کردند. بعد برخورد آمریکاییها با سران رجوی تمامی کلاسها جمع شد و جرات نکردند دیگر کلاسی برگزار کنند .
این هم یک تناقض دیگری برای نفرات بود. در این رابطه سران فرقه مجبور شدند در مقر نشست بگذارند و علت تعطیل شدن کلاسها را توضیح دهند. سران رجوی در نشست می گفتند آمریکایی ها سراغ ما آمدند و گفتند چرا انرژی خودتان را صرف این کلاسها می کنید، چند روز دیگر تمامی سلاحهایتان را به شما تحویل می دهیم! همش دروغ می گفتند، اوضاع را نمی توانستند کنترل کنند. نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی با خنده شروع می شد و با خنده به اتمام می رسید. در شروع نشست مسئول نشست می گفت هیچ کس حق ندارد روی سوژه تیغ بکشد، انتقاد کنید، انتقاد نرم! برخورد سران رجوی با نفرات 180 درجه چرخیده بود، علتش این بود می خواستند جلوی فرار افراد را بگیرند. از آنجایی که تمام افراد در پادگان اشرف تجمع کرده بودند رجوی و سرانش از ملاقات زنان و مردان ترس داشتند. ضابطه گذاشته بودند که مردها در یک ساعت مشخص و زنها در یک ساعت مشخص به پمپ بنزین مراجعه کنند و برنامه ناهار جمعی و شام جمعی در سالن اجتماعات اشرف کلا منتفی شد. در مقر ما را جمع کردند و گفتند آمریکاییها از ما خواستند با همه گفتگوی کوتاهی داشته باشند. فردا نوبت شماست، آمادگی داشته باشید.
فردای آن روز ما را به سالن اجتماعات بردند و آمریکاییها از ما سئوالاتی کردند. اهل کجا هستید؟ چه زمانی به سازمان پیوستید؟ خانواده شما سیاسی بودند یا خیر و ….
بعد از اتمام کار به مقر برگشتیم. فرقه رجوی می خواست جلوی آمریکاییها ژستی بگیرد و بگوید مردم عراق خواهان این هستند که ما در عراق و پادگان اشرف بمانیم شروع کرد به جمع آوری مردم روستای اطراف اشرف، همه را در سالن اجتماعات جمع می کرد و از آنها برای تبلیغات فیلم و عکس می گرفت و غذا و پول به آنها می داد. با یکی از رانندگان اتوبوس عراقی صحبت می کردم به او گفتم این همه آدم از کجا می آوری؟ در جواب گفت اخوان ( برادرها ) به من گفتند هر چه نفر بیشتر بیاوری، دینار اضافی می گیری. من و دوستانم که اتوبوس دارند هر چه نفر هست را جمع می کنیم، اکثر این ها فقیر هستند و برای دینار و غذا می آیند! خودت که داری می بینی. جالب این جا بود که بعد نشست می گذاشتند و جلوی ما ژست می گرفتند و می گفتند دیدید مردم عراق چقدر ما را می خواهند! به ذهنتان می زد این همه نفر را در سالن اجتماعات ببینید .
فرقه رجوی می خواست حمایت عراقی ها را نسبت به خودش جلب کند. عشایر روستاهای اطراف اشرف را به مقرها دعوت می کرد و پذیرایی مفصلی از آنها می کرد و توسط یک سری کادرها برای آنها کارهای توضیحی می کردند. به من ابلاغ کردند که حق نداری با عشایر صحبت کنی، اصلا سمت آنها نرو . عشایری که فقط برای پول و غذا به اشرف می آمدند و کاربردی نداشتند جنبه تبلیغاتی در مقابل آمریکاییها داشتند. یک روز مشغول کار در مقر بودم دیدم کادرهای فرقه هراسان از این بنگال به آن بنگال می رفتند. کنجکاو شدم که چه خبر شده است! با خودم گفتم احتمالا آمریکا دستور جدیدی داده، از طریق بلندگو اعلام کردند همه در سالن غذا خوری جمع شوید. همه در سالن جمع شدیم طولی نکشید فرزانه هراسان وارد سالن شد و بدون مقدمه گفت خبر دارید چه اتفاقی افتاده؟! دولت فرانسه خواهر مریم را دستگیر کرده، یک سری کاسه داغ تر از آش زدن زیر گریه، دو سه نفر غش کردن و افتادند کف سالن غذا خوری و در ادامه گفت در خارج هواداران ما تجمع کردن و به دولت فرانسه گفته اند اگر خواهر مریم را آزاد نکنید اقدام به خود سوزی می کنیم. ما هم جلوی درب اشرف تجمع می کنیم و به آمریکاییها می گوییم اگر دولت فرانسه خواهر مریم را آزاد نکند اقدام به خود سوزی می کنیم. آمریکایی ها صدای ما را به سفارت فرانسه می رساند.
ادامه دارد …
فواد بصری