هادی شبانی و ایرج صالحی از اعضای انجمن نجات مازندران در روز 14 آذر 1402 به دیدار ناصر حسینی مطلق برادر اسیر فرقه رجوی کاظم حسینی مطلق (غفور) در آمل رفتند.
آقای حسینی که مدتهاست پیگیر وضعیت برادرش در تشکیلات بسته مجاهدین خلق است، از این دیدار بسیار خورسند شد و از همان ابتدا جویای وضعیت فرقه و اعضای گرفتار در آن و به خصوص برادرش شد.
اعضای انجمن نجات در این دیدار توضیحاتی در رابطه با وضعیت فعلی سازمان و کارکردهای اخیر انجمن نجات در آلبانی به آقای حسینی ارائه دادند.
آقای حسینی عنوان داشت آن موقع برادرم بسیار مومن بود به همین خاطر فریب شعارهای توخالی سازمان را خورد و اکنون شاهد هستم که تمام عمر خود به راهی رفته که هیچ آینده ای ندارد. برادرم متاسفانه به خاطر مغزشویی مستمر در درون تشکیلات توان فکر کردن ندارد و نمی تواند برای آینده خود تصمیم بگیرد.
در این دیدار، یحیی رودباری دوست قدیمی آقا ناصر هم حضور داشت. ایشان که با سازمان مجاهدین خلق آشنایی داشت، بسیار مشتاق بود تا درباره وضعیت کنونی آن مطلع شود. آقای رودباری درباره شعارهای توخالی در زمان انقلاب و بعد از آن و دست به سلاح بردن سازمان صحبت کرد. اعضای انجمن نجات درباره مناسبات کنونی مجاهدین خلق توضیحاتی بیان کردند. درباره این که اکنون سازمان چگونه اداره می شود. اینکه رجوی اکنون به جای شعارهای عوامفریبانه جنگ با آمریکا به نوکر آنان تبدیل شده است و لابی های هار و جنگ طلب آمریکایی حامی آنان هستند.
آقای رودباری عنوان داشت کاظم حسینی به خوبی من را می شناسد. من به همراه خواهرم قرار بود به عراق برویم ولی خوشبختانه قبول نکردیم و در ایران ماندیم.
اعضای انجمن نجات مازندران که خود سابقه حضور در عراق و تشکیلات مجاهدین را دارند به ایشان گفتند که خدا واقعاً شما را دوست داشته که راهی چنین مسیر عبثی نشدید: اگر به عراق می رفتید دیگر زندگی و همه چیز خودتان را از دست می دادید. باید خدا را شکر کنید که به دام رجوی گرفتار نشدید.
آقای رودباری گفت من کتابهای زیادی را مطالعه کرده ام و اکنون هم ادامه می دهم ولی چیزی که برایم مسجل است راه اشتباه و خودخواهی رجوی است که سازمان را به این وضعیت اسفبار انداخته است. او هرگز حاضر نشد قبول کند که توان اداره یک تشکیلات را ندارد. اینکه چگونه رهبری سازمان را به دست گرفت خود جای سئوال دارد که آن هم از فرصت طلبی او می باشد.
آقای حسینی در تایید حرفهای آقای رودباری عنوان داشت در اوایل انقلاب من متوجه شعارهای دروغین رجوی شدم. انقلابی که تازه پیروز شده به زمان برای بازسازی نیاز دارد ولی متاسفانه رجوی از همان روز اول سعی کرد از شکاف جناح های مختلف به نفع خود استفاده کند و دیدیم به چه روزی گرفتار شد چون توان درک شرایط انقلاب و وضعیت جامعه را نداشت.
در پایان آقای حسینی پیامی به برادرش کاظم معروف به غفور داد و خطاب به او گفت:
برادر خوبم من در ایران هیچ مشکلی ندارم و فرزندانم وضعیت شان خوب است و درآمد خوبی داریم ولی بدان راهی که رفتی اشتباه بوده است. هر زمان می توان جلو کار اشتباه را گرفت و برای تو هم دیر نشده است. من همه گونه تو را مورد حمایت قرار می دهم فقط باید اراده کنی تا از مناسباتی که جز خفقان چیز دیگری در آن وجود ندارد جدا شوی. و به هر کشوری بروی مورد حمایت من خواهی بود.