در قسمت قبل گفتم مطلبی با عنوان “۱۲ عادت رایج که در درازمدت مغزتان را نابود میکند” را در یکی از روزنامه ها خواندم و در حین خواندن بیشتر این عادت ها به یادم می آمد که آنها نه تنها در فرقه مجاهدین خلق جاری هستند بلکه برخی از آنها برای اعضا اجباری می باشند و در نتیجه به سلامت روان اعضا آسیب جدی وارد می گردد. درباره دو تا از این عادت ها در قسمت قبل توضیح دادم. حالا به عادت بعدی و رواج آن در مناسبات فرقه مجاهدین اشاره می کنم.
3- استرس مزمن : در مقاله نوشته شده بود “گزارش هاروارد نشان میدهد که استرس مزمن میتواند سلولهای مغز را از بین ببرد و بر حافظه و یادگیری تأثیر بگذارد. این یک هشدار نگرانکننده است، اما بسیاری از ما زندگی پر استرسی داریم، پس چگونه از آن اجتناب کنیم؟ برای حل این مشکل در روز چند دقیقهای را به مدیتیشن و تمرکز روی تنفس اختصاص دهید.”
* در فرقه مجاهدین خلق استرس بخش جدایی ناپذیر از زندگی اعضاست و کمتر ساعتی است که در آن استرس نداشته باشند.
یکی از عوامل استرس زا نگرانی اعضا درباره نشست های گوناگونی است که برگزار می شود و طی آن فردی که سوژه می شود را مورد توهین و آزار روانی قرار می دهند و تحقیرش می کنند. نگرانی از این نشست ها و تحقیرهای ناشی از آن برای همه اعضا استرس زا بوده و هست.
رجوی انقلاب طلاق را وسیله ای برای پوشاندن شکست های استراتژیک کرده بود و نه تنها حاضر نبود از آن کوتاه بیاید بلکه با تمام توان آن را به ابزار کنترل افراد و تشکیلات تبدیل کرد. به همین دلیل به طور مستمر نشست می گذاشتند و افراد را وادار به گزارش نویسی می کردند. هر کس گزارش نمی نوشت یا کم می نوشت و هر فردی که در نشست ها فعال نبود و صحبت نمی کرد و یا آن که می گفت بدون گزارش نویسی و صحبت در نشست می تواند کارش را به خوبی انجام بدهد به عنوان ضد انقلاب و مسئله دار شناخته می شد و تحت برخورد و فشار قرار می گرفت.
در چنین وضعیتی نشست ها شکل وحشیانه تری به خود می گرفت. رجوی از سال 74 اعلام کرده بود از این پس جمع است که به وضعیت افراد مسئله دار رسیدگی می کند و به این ترتیب دست مسئولین را در آزار و اذیت افراد مسئله دار بیشتر از قبل باز نمود. از آن پس همه می بایست روزانه در نشست شرکت می کردیم. نام این نشست ها را “عملیات جاری” گذاشته بود. در این نشست هر نفر می بایست در هفته حداقل یک بار سوژه شود. نیروها مکلف بودند که هر روز به تعدادی که مشخص می شد از خودشان انتقاد بنویسند. این آمار هیچ قانون و حساب و کتابی نداشت و تعداد آن در هر مقر بسته به این که زن مسئول آنجا چه نظری داشته باشد تعیین می شد. گاهی می بایست در یک روز تا 50 فاکت انتقادی درباره خودمان می نوشتیم. چون چنین چیزی واقعی نبود و کسی 50 انتقاد نمی توانست داشته باشد، برای آن که زیر تیغ کم نوشتن انتقاد نرویم، یا برای خودمان فاکت تولید می کردیم و یا آن که یک انتقاد را به صورت چندین فاکت می نوشتیم تا آمار فاکت ها به حد مشخص شده برسد. نمونه هایی از فاکت ها چنین بودند:
“وقتی گفته شد برای کار بروم تمایل نداشتم و تنبلی ام می شد” ، “وقتی فرمانده ام گفت این کار را باید حتماً انجام بدهیم با خودم غُر می زدم و حرفش را قبول نداشتم” ، “وقتی مسئولیت کار را به فلانی سپردند، احساس حسادت داشتم.”
بعد در ادامه همین فاکت ها را به شکلی دیگری می نوشتیم. “بخاطر تنبلی، خوب وارد کارها نشدم”، “از این که گفته شد باید فلان کار را انجام دهیم غُر زدم”. “از این که مسئولیت کار به من سپرده نشد ناراحت شدم” و به این ترتیب تعداد فاکت ها افزوده می شد و فرهنگ ریا کاری و دروغگویی در مناسبات فرقه مجاهدین پیچیده تر می شد.
اگر کسی به هر دلیلی فاکت نمی نوشت، (مثلاً مشغول کار بود و فرصت نکرده بود) یا تعداد فاکت هایی که نوشته بود از تعداد مشخص شده کمتر بود، آن فرد همان شب حتی اگر نوبتش نبود سوژه می شد و کلیه افراد علاوه بر زن مسئول نشست باید به او انتقاد می کردند. یک بار یکی از افراد به جای 30 فاکت، 25 فاکت نوشته بود، زنی که فرمانده او بود برای آن که این کار برای بقیه رویه نشود، در وسط سالن غذاخوری با صدای بلند با او برخورد کرد و به او می گفت: “تو تن لش هستی، تو تنبل هستی و مشکل داری” او با صدای بلند اینها را در زمانی می گفت که افراد زیادی در سالن نشسته بودند تا به این ترتیب آن فرد را جلوی افراد دیگر و به خصوص نفراتی که از نظر رده از او پایین تر بودند تحقیر کند.
با این کارها شخصیت همه را خُرد می کردند. به مرور علاوه بر توهین برخوردهای فیزیکی هم در نشست اتفاق می افتاد.
زنی که مسئول نشست بود حق داشت هر حرفی را به سوژه بزند، اما به محض این که سوژه قصد توضیح یا دفاع از خود را داشت و مثلاً می گفت، چرا توهین می کنید؟ یا می گفت انتقاد را نمی پذیرد دیگر کارش زار بود، چون تعدادی از چاپلوسان شروع می کردند به داد و بیداد که “چرا جواب خواهر مسئول را می دهی؟”، “به چه حقی به انتقاد جواب می دهی؟” و سوژه را سرکوب می کردند. گاهی به دلیل اهانت زیادی که به سوژه می شد، او تحمل نمی کرد و در مقابل شان می ایستاد که کار به فریاد زدن و حتی یقه گیری و دعوا می کشید.
در هر نشست زن مسئول و افراد چاپلوس معمولاً به بقیه افراد گیر می دادند که چرا در مقابل سوژه موضع نگرفتید یا به اندازه کافی فعال نبودید و به او تهاجم نکردید، پس خودتان هم مشکل دارید. به این ترتیب هر فردی را که می خواستند با این ترفند سوژه می کردند و هدفشان این بود که افراد مسئله دار را با این شیوه سرجایشان بنشانند.
معمولاً در هر شب سه یا چهار نفر سوژه می شدند. بعضی اوقات مسئول نشست فاکت های نوشته شده را نمی پذیرفت که این خود مصیبتی بزرگ بود و آن فرد علاوه بر آن که آن شب سوژه می شد و کلی حرف می شنید، یکبار دیگر نیز می بایست با آوردن فاکت ها به شکلی که از او خواسته شده و خواندن آن در جمع سوژه بشود. چنانچه فردی در نشست عملیات جاری علیه سوژه ها موضع نمی گرفت یا آن که از نظر مسئول نشست، انتقادات جدی علیه سوژه مطرح نمی کرد، بلافاصله خودش سوژه می شد. این موضوع باعث می شد که افراد علیه سوژه موضع می گرفتند و برخی نیز برای آن که خودشان زیر تیغ نروند انتقادات بی اساس و غیر واقعی از سوژه را مطرح می کردند. در برخی مواقع برخوردها حالت انتقام گیری داشت و افراد در قبال انتقادی که کس دیگری به او کرده بود، هنگام سوژه شدن آن فرد، بلند می شدند و از او انتقاد دروغین می کردند.
شرکت در نشست های عملیات جاری اجباری بود، این نشست ها هر روز به مدت 45 دقیقه برگزار می شد اما اگر سوژه ای مقاومت می کرد ممکن بود تا 2 ساعت هم طول بکشد. کسی که سوژه می شد، آماج حملات کلامی قرار می گرفت و هر کس حرفی علیه او می زد. یکی از جداشدگان درباره احساسش در هنگام سوژه شدن می گفت : “احساس می کردم دنیا برای من آوار شده است. حس تنهایی می کردم. انگار در ته چاه عمیقی قرار دارم و هر چه داد و فریاد میزنم کسی به نجاتم نمی آید.”
برخی اوقات کسی که سوال یا انتقادی داشت را در این نشست سوژه می کردند و به راحتی آب خوردن به او تهمت می زدند تا مجبور شود دست از انتقاداتش بردارد. در این گونه موارد مسئول نشست به یکباره از فردی که انتقاد یا تناقضش را برای مسئولش بیان کرده بود می خواست تا فاکت هایش را بخواند. بعد از این که آن فرد فاکت هایش را می خواند، مسئول نشست تناقض او را در جمع بیان می کرد تا جمع را علیه او تحریک کند، آنگاه به او می گفت “ذهنت را گل بگیر”، “تو عرضه ی حضور در میان مجاهدین را نداری”، “شعبه سپاه پاسداران هستی”. مسئول نشست با چنین جملاتی به بقیه خط می داد که بر سر سوژه بریزند. بعد نوبت چاپلوس ها بود و آنها به سوژه یورش برده و او را زیر دشنام و فحش می گرفتند. اگر سوژه اصرار می کرد که فقط تناقضش را گفته و به غلط کردن نمی افتاد، این رفتار و برخورد برای چند روز ادامه می یافت و با تحریک مسئول نشست، افراد بیشتر از قبل سوژه را تحت فشار می گذاشتند. این یکی از شیوه های روانی و کثیفی بود که مسئولین فرقه برای تحت فشار قرار دادن نفرات بکار می بردند. آن فرد در نهایت تسلیم شده و شروع به انتقادهای کشکی از خودش می کرد و می پذیردفت که تناقضات او ناشی از عدم یگانگی با رهبری بوده است. به این ترتیب شخصیت آن فرد را کاملاً له می کردند تا دیگران هم حساب کار دست شان بیاید و دنبال مطرح کردن انتقاد یا تناقض نباشند.
شرکت در نشست ها اجباری بود، حتی افرادی که می گفتند بیمار هستیم نیز مجبور بودند که در نشست عملیات جاری شرکت کنند. تنها در صورتی که فرد آن قدر بیمار بود که در بیمارستان بستری می شد، از شرکت در نشست عملیات جاری معاف بود. در این شرایط هم اگر بستری شدنش بیش از 2 روز طول می کشید، همان جا که بستری بود برایش نشست می گذاشتند و اگر هم بستری شدنش کمتر از 2 روز بود، بعد از مرخص شدن در اولین شب او را سوژه می کردند.
علاوه بر نشست روزانه یک نشست هفتگی با عنوان “غسل هفتگی” هم برگزار می شد که در آن اعضا مجبور بودند در جمع تناقضات جنسی خود را بیان کنند تا به شدت تحقیر بشوند.
همچنین به صورت دوره ای نشست های سرکوبگرانه ای همچون نشست “بند ف” ، “نشست حوض” و نشست های مختلف دیگر برگزار می شد. در نتیجه اعضا همیشه در وحشت از این نشست ها و سوژه شدن در آنها و تحقیر شدن مستمراً در استرس بودند و فشار روانی سنگینی بر روی هر فرد وجود داشت.
البته در مقاله ای که ذکر کردم گفته شده بود راه حل اجتناب از استرس این است که در روز چند دقیقهای را به مدیتیشن و تمرکز روی تنفس اختصاص دهید.
اما در فرقه مجاهدین خلق اولاً کسی فرصتی ندارد و آنقدر وقت اعضا را پر می کنند که فرصتی برای هیچ کاری نیست و آنقدر وقت او را پر می کنند تا فرصتی برای فکر کردن نداشته باشد. دوماً اگر کسی خارج از کار مشخص شده عملی انجام می داد به عنوان یک فرد مشکل دار شناخته می شد و مورد برخورد تشکیلاتی قرار گرفته و در نشست سوژه می گردید.
ایرج صالحی