برادر عزیزم سلام
حالت چطور است؟ خیلی وقت است خبری از شما ندارم. گاه به گاه به یاد خاطراتت می افتم. یاد دورانی که با هم بازی می کردیم. گردش و سینما می رفتیم. ای کاش آن روزها هیچ وقت تمام نمی شد.
حسن جان چند سال است اطلاعی از تو ندارم. فقط می دانم در کشور آلبانی در کمپ مجاهدین خلق زندگی می کنی. خیلی دوست دارم صدایت به گوشم برسد.دلم برایت تنگ شده است.
موقع مناسبت ها و زمانی که دور هم جمع می شویم، بیشتر یادت می کنیم. می گوییم ای کاش حسن در جمع ما بود. برادر داشتی زندگی خودت را می کردی. واقعاً چرا چنین شد؟! چرا به زندانی افتادی که حتی نمی توانی با خانواده ات تماسی برقرار کنی؟ این وضعیت تا کی ادامه دارد؟
برادر عزیزم چشمانت را باز کن دنیا آنقدر بزرگ و زیباست که تصورش را نمی توانی بکنی! از کمپ لعنتی مجاهدین کنده شو و در دنیای بزرگ آزاد زندگی کن. حسن برادرم راهی که با فریب به آن کشیده شدی راهی نیست که بتوانی ادامه دهی چون به بن بست خورده است. من به عنوان برادرت از تو می خواهم و تقاضا دارم تا خودت را نجات دهی و مطمئن باش که من حامی تو هستم.
برادرت مهدی