به نام خدایی که یوسف را از چاه و از زندان آزاد کرد و به آغوش یعقوب رساند.
محسن شعبانی برادر زیبا روی و زیبا سیرتم، شکر برای زنده بودنت. شکر که هنوز آرزوی آزادی ات جزء آرزوهای ماست، امید به بازگشت بعد از سی و پنج سال در وجودمان زنده است. شکر برای سلامتی ات .
درست است که حضور فیزیکی در کنارمان نداری اما در قلب ما جا داری . هنوز هم عزیز دل خواهر و بقیه اعضای خانواده هستی. ما امیدمان را از دست ندادیم تو نیز آرزوی آزادی را از دست نده .
آغوش گرم ما برایت باز است. بیا و چشمانمان را از آمدنت پر نور کن . بیا و بعد از سالها زندگی کن. می دانم که معنی زندگی کردن را خوب درک نکردی و هرگز طعم خوشبختی را نچشیدی. بس است این جدایی و غربت بس است .
بس است اسارت ، بس است این تنهایی ، خدا می داند هر روز و شب برایت دعا می کنم. مگر می شود لحظه هایی که با هم داشتیم را از یاد برد. تک تک خاطرات مان، نگاههای مهربان و پر مهرت، شیرین زبانی هایت و …
مگر می شود فراموش کرد؟ تو را به چشمان گریان و منتظرین قسم تلاشت را برای بازگشت بکن و بدور از مناسبات فرقه ای رجوی زندگی جدیدی را آغاز کن. این امکان وجود دارد و مانند بقیه تصمیم به جدایی بگیر. ما همه جوره از تو حمایت می کنیم.
کسی که همیشه در آرزوی دیدار توست
خواهرت – صبورا شعبانی – آمل