نامه صبورا شعبانی به برادر اسیرش محسن شعبانی در اردوگاه اشرف 3

به نام خدایی که یوسف را از چاه و از زندان آزاد کرد و به آغوش یعقوب رساند.

محسن شعبانی برادر زیبا روی و زیبا سیرتم، شکر برای زنده بودنت. شکر که هنوز آرزوی آزادی ات جزء آرزوهای ماست، امید به بازگشت بعد از سی و پنج سال در وجودمان زنده است. شکر برای سلامتی ات .

درست است که حضور فیزیکی در کنارمان نداری اما در قلب ما جا داری . هنوز هم عزیز دل خواهر و بقیه اعضای خانواده هستی. ما امیدمان را از دست ندادیم تو نیز آرزوی آزادی را از دست نده .

آغوش گرم ما برایت باز است. بیا و چشمانمان را از آمدنت پر نور کن . بیا و بعد از سالها زندگی کن. می دانم که معنی زندگی کردن را خوب درک نکردی و هرگز طعم خوشبختی را نچشیدی. بس است این جدایی و غربت بس است .

بس است اسارت ، بس است این تنهایی ، خدا می داند هر روز و شب برایت دعا می کنم. مگر می شود لحظه هایی که با هم داشتیم را از یاد برد. تک تک خاطرات مان، نگاههای مهربان و پر مهرت، شیرین زبانی هایت و …

مگر می شود فراموش کرد؟ تو را به چشمان گریان و منتظرین قسم تلاشت را برای بازگشت بکن و بدور از مناسبات فرقه ای رجوی زندگی جدیدی را آغاز کن. این امکان وجود دارد و مانند بقیه تصمیم به جدایی بگیر. ما همه جوره از تو حمایت می کنیم.

کسی که همیشه در آرزوی دیدار توست

خواهرت – صبورا شعبانی  – آمل

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا