سرنوشت تلخ اسارت – کودک سربازی فرزندان مجاهدین

سازمان مجاهدین خلق آسیب جدی به بنیان خانواده وارد کرد. شاید در مورد فرزندان اعضای این سازمان کمتر صحبت شده است که پس از عضویت والدین شان چه سرنوشتی را تجربه کردند.

سازمان مجاهدین خلق یکی از منفورترین سازمان هایی است نه تنها هیچ تعهدی به خانواده نداشت بلکه سبب از هم پاشیدن بنیان خانواده ها شد. خانواده هایی که با داشتن چند فرزند فریب این فرقه را خورده و عضو آن شدند و مجبور بودند کودکان خود را رها یا در کمپ اشرف آن هم با شرایط بسیار اسفناک نگهداری کنند که شاید سالی یک بار هم نمی توانستند کودکان خود را ببیند بسیاری از این کودکان از سنین پایین در این کمپ نگهداری و گاها برخی از آنها به اروپا فرستاده شدند.

مسعود رجوی پس از شکست در عملیات مرصاد(فروغ جاویدان)، دلیل شکست را تعلقات خانوادگی می دانست، پس با تصمیمی که گرفت؛ تمام زنان سازمان را از شوهرانشان جدا و طلاق شان را گرفت. از آن پس این زنان به عنوان همسران جنسی مسعود رجوی به حساب می آمدند و فرزندان این اعضا آوارگانی بیش نبودند.

سرگذشت این کودکان که بدون پدر و مادر مجبور بودند زندگی خود را ادامه دهند خود کتاب عظیمی می شود که می تواند سوژه بسیاری از فیلم ها باشد زیرا دنیا باید در خصوص حقایق و وقایعی که بر این کودکان گذشته بخواند و آگاهی یابد.

با تصمیم سران سازمان، در سال ۱۹۹۱ حدود پانصد کودک و نوجوان که فرزندان اعضای مجاهدین خلق بودند، از والدین خود جدا شدند و به اروپا فرستاده شدند. بسیاری از آنها آواره کوچه پس کوچه های کشورهای اروپایی شدند، برخی از آنها به مراکر نگهداری از کودکان سپرده شدند و تعدادی نیز به خانواده های اروپایی فروخته شدند البته در این میان کودکانی هم بودند که به دلیل خلا شخصیتی و آسیب هایی که دیده بودند به سمت اعتیاد کشیده شده و برخی نیز خودکشی کردند.

فرزندانی که در کمپ اشرف نگهداری می شدند فقط سالی دوبار یک بار در عید نوروز و یک بار در عید فطر می توانستند به ملاقات والدین خود بروند. البته والدینی که بر اثر شستشوی مغزی که از سوی سازمان داشتند در این دیدارها خیلی بی احساس و رسمی فزندان خود را به آغوش می کشیدند.

برخی از این فرزندان که در سنین کودکی به اروپا فرستاده شده بودند دیگر نوجوان شده بودند. نوجوان ۱۴ تا ۱۶ بودند که در این زمان سازمان مجاهدین خلق با ترفندها و دروغ دیدار با خانواده هایشان در کمپ اشرف آنها را به عراق برگرداند که این کار برخلاف حقوق بین المللی است و به نوعی ربایش محسوب می شود. برخی از کودکان که با شستشوی مغزی به عراق کشانده شده بودند دیگر حق خروج از آنجا را نداشتند و به نوعی اسیر به حساب می آمدند.

در این مدت که کودکان در کمپ اشرف حضور داشتند با آموزش های نظامی اجباری جذب ارتش آزادی بخش سازمان مجاهدین خلق شده و سال های سال مجبور بودند در اشرف بر علیه وطن بجنگند.

البته سال ها بعد برخی از این کودکان به اروپا فرستاده شدند که سرنوشت تلخی به همراه داشتند.

یکی از کودکان که توانسته بود از کمپ فرار کند می گوید: من با وعده و وعید به عراق رفتم، آن زمان یعنی در زمان عضو گیری ۱۶ سالم بود و حدودا ۱۸ سال در کمپ اشرف بودم. ما شاهدان اصلی این داستان هستیم و مردم باید بدانند که چه بر ما گذشت. زمانیکه پدر و مادرم عضو این سازمان شدند من ۷ ساله بودم که به اشرف آمدیم و در زمان کودکی توسط هواداران و اعضای سازمان، چندین بار مورد تجاوز قرار گرفتم. پس از چند سال که من را به اروپا فرستادند خانواده ای من را به سرپرستی گرفت که مدام مورد ضرب و شتم قرار می گرفتم و مستمر من را کتک می زدند. آسیب هایی که من از زمان بچگی با خود به همراه دارم قابل ترمیم نیست.

یکی دیگر از کودک سربازها از سختی های آن زمان می گوید: زمانی که در کمپ اشرف بودیم بارها برادران مجاهد شبانه به کنار من آمده و به من تجاوز می کردند البته من هر بار مقاومت می کردم ولی چون تعدادشان زیاد بود و من نیز کودک بودم کاری از دستم بر نمی آمد. وی در ادامه می گوید: اینها سازمان مجاهدین خلق نیستند بلکه یک فرقه خودپرست هستند که تمام ایدئولوژی سیاسی شان بر اساس خودپرستی است که همه باید تلاش کنند تا به نقطه مسعود رجوی برسند. زمانی که جنگ شد مریم رجوی دختر خود را برداشت و فرار کرد و ما آنجا متوجه شدیم که چه آدم های ترسویی هستند. آنها می خواستند ما کشته شویم تا آنها در فرانسه ادعای حکومت داشته باشند.

کودک دیگری به اسم امیر یغمایی که در حال حاضر ۳۸ سال سن دارد نیز از خاطرات تلخ و جنایت هایی که علیه کودکان شده بود صحبت می کند و می گوید که: من به یاد دارم کودکانی را که از ترس تجاوز برادرهای مجاهد، سرنیزه زیر بالشت خود می گذاشتند تا وقتی احساس خطر می کنند بتوانند از خود دفاع کنند. همان برادرهایی که به اصطلاح رزمنده مجاهد به حساب می آمدند و می خواستند با انقلاب ایدئولوژیک راه خود را ادامه دهند چگونه به سراغ بچه ها می آمدند و مورد آزاد و اذیت قرار می دادند.

یکی از کودکان که در حال حاضر ۳۹ سال سن دارد از خاطرات غم انگیز خود طی دورانی که مجبور به عضویت یا به تعبیری اسارت در سازمان مجاهدین خلق بود می گوید. او از فضای مسموم سازمان صحبت کرده و میگوید زمانی که پدر و مادرمان به عضویت گروه در آمدند من کودک بودم و ۸ سالم بود که به اشرف برده شدیم. هم من و هم سایر کودکان، بارها از سوی برادران مجاهد مورد تجاوز جنسی قرار گرفتیم. در کمپ هایی که ما را نگه می داشتند دوستانی داشتیم که از ترس تجاوز برادرها شبها با چاقویی که زیر سر می گذاشتند به خواب می رفتند.

این ها بخشی از خاطرات کودکان مظلومی بود که به واسطه عضویت پدر و مادر خود در سازمان مجاهدین خلق متحمل فشارهای روحی و روانی و جسمی زیادی شدند. خاطرات بیان شده برای فرزندان پسر اعضای مجاهدین بود ولی باید تاکید کنیم که دختران نیز هم پای پسران در این جنایتها آزار دیدند و چه بسا دخترانی که دیگر نتوانستند زندگی خود را ادامه دهند و حتی در اروپا دست به خودکشی زدند.

صفورا طالب زاده – پایگاه خبری حیات

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا