برشی از زندگی والدین و فرزندان در تشکیلات مجاهدین خلق

جدایی کودکان از والدین توسط رجوی

کسانی که در پادگان اشرف متاهل بودند و فرزند داشتند در رویای خودشان آینده خیلی روشنی برای کودکان و فرزندان خود متصور بودند اما آینده روشن آنها برای کودکانشان به سراب تبدیل شد. آنها خبر نداشتند رجوی نقشه های شومی برای آنها در سر دارد! اینکه مردان بایستی از زنان خود جدا می شدند و برعکس! و به مرور بایستی از فرزندانشان جدا می شدند و سالها بایستی از فرزندانشان بی خبر می بودند. جنگ عراق با کویت فرصت خوبی برای رجوی بود تا از دست کودکان راحت شود. در یک نشست با والدین در پادگان اشرف به آنها گفت من نمی خواهم کودکان شما در معرض بمبارانهای آمریکا قرار بگیرند و اگر پادگان اشرف بمباران شد و کودکان شما آسیب دیدند نمی خواهم طلبکار من شوید! پس بهتر است که کودکان شما را از مرز اُردن به کشورهای اروپایی منتقل کنیم تا ببینیم سرنوشت جنگ به کجا می رسد. بعد از اتمام جنگ تمامی کودکان شما را مجددا به پادگان اشرف منتقل می کنیم.

رجوی کلاه بزرگی بر سر والدین در پادگان اشرف گذاشت، رجوی قبل از جنگ تمامی کودکان را سوار اتوبوس های عراقی کرد و به مرز اُردن منتقل کرد حتی به نوزادان شیر خوار هم رحم نکرد. وقتی داشتند کودکان را سوار اتوبوس می کردند من شاهد صحنه های دلخراشی بودم.

یکی از این والدین مریم نقدی بود که دو فرزند داشت؛ مسعود سلامی و رضوان سلامی. مریم نقدی را من می شناختم چند سالی در یک مقر با هم بودیم. هر پنج شنبه بعد از ظهر فرزندان خود را به مقر می آورد، بعضی وقتها با او صحبت می کردم می گفت من روز شماری می کنم روز پنج شنبه فرا برسد و فرزندانم را در آغوش بگیرم. وقتی فرزندانش را به اروپا منتقل کردند حالت جنون گرفته بود! نمی دانست چکار کند و دردش را به چه کسی بگوید. رجوی ول کن کودکان نبود وقتی کودکان در اروپا بزرگ شدند رجوی با والدینشان نشست گذاشت و آنها را با شستشوی مغزی و وعده های سر خرمن متقاعد کرد که با رجوی همکاری کنند و گفت ما امکان تماس با اروپا را برای شما فراهم می کنیم تا با فرزندانتان صحبت کنید و کاری کنید به پادگان اشرف بازگردند. هر کدام از شما فرزند خود را به پادگان اشرف منتقل کند معلوم می شود در رهبری ذوب شده است.

در آن زمان خیلی از والدین با فریب رجوی فرزندان خود را به پادگان اشرف منتقل کردند. مقری در پشت ساختمان تخصصی در اشرف برای آنها در نظر گرفته شد و رجوی نام مقر را گذاشت هنگ حنیف. رجوی مجبور شد بعد از چند ماه به دلایلی هنگ حنیف را جمع کند. یکی از کودکان فریب خورده مسعود سلامی بود فرزند مریم نقدی. زمانی که مادرش در مقر ما بود هر هفته او را به مقر می آورد.
یک روز در سالن اجتماعات برنامه های جمعی بود و من با دوستانم بیرون از سالن باهم صحبت می کردیم. یک نفر به من سلام کرد و گفت مرا می شناسی؟ گفتم چهره ات آشناست. در جواب گفت من مسعود سلامی هستم. چند سال او را ندیده بودم به چهره اش که نگاه کردم رمق نداشت، معلوم بود از آمدنش به اشرف پشیمان بود و دلش می خواست برگردد به اروپا و آزاد به زندگی خودش ادامه دهد. با خواهرش رضوان خیلی صحبت کرده بودند که به پادگان اشرف برگردد اما فریب رجوی را نخورد و در اروپا زندگی آزاد برای خودش انتخاب کرد.

یک سری از کودکانی که با فریب به پادگان اشرف منتقل شده بودند در جنگ آمریکا با عراق اردوگاه رجوی را ترک کردند و به آمریکاییها پناهنده شدند و اکثر آنها زمانی که فرقه رجوی به کشور آلبانی منتقل شد در کشور آلبانی به رجوی و سرانش نه گفتند و از فرقه جدا شدند یکی از آنها مسعود سلامی بود در حال حاضر در اروپا زندگی می کند. کودکی که به خاطر قدرت طلبی و جنایات رجوی از محبت پدر و مادر محروم بود.

فواد بصری

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا