تراژدی، روایت غمگینانهای از روابط انسانی است، اما آن چیزی که افراد درباره تراژدی میدانند، غالباً داستان قهرمانان قصهها و داستانها ست که بر اثر خطا در تشخیص درست از نادرست، مرتکب اعمالی میشوند که برای آنها غمافزا و برای دیگران مصیبتبار میشود. روایت اعضای مجاهدین خلق، داستانی واقعی و پرغصه است که نتایج مصیبت بار آن دامن انسانهای بیگناه بسیاری را گرفته است؛ روابط میان صدها انسان را متحمل رنج و درد کرده، از نوزاد دو ماههای که از والدینش در کمپ اشرف جدا شد و به اروپا قاچاق شد تا مادر سالخوردهای که سالهاست در روستایی در ایران چشم انتظار بازگشت فرزند مجاهدش است.
ثریا عبداللهی در فیلم “سرهنگ ثریا”، نمونهای از صدها مادر چشم انتظار است و امیر، حنیف، پروین و عاطفه در مستند “کودکان کمپ اشرف”چهارتن از صدها کودک مجاهدین خلق هستند که به لطف هنر تصویر پردازی کارگردانان زن رسانهای شدند. لیلی عاج کارگردان سرهنگ ثریا و سارا معین کارگردان کودکان کمپ اشرف دو زن هستند با دو پیشینه و تجارب متفاوت که حتی در دو جهان زیستی مختلف زندگی میکنند. یکی در ایران با مناسبات اجتماعی خاص این کشور و دیگری در یک دمکراسی اروپایی در سوئد با ویژگی هایخاص خود، اما هر دو با نگاهی انسانی و با رنگ و بوی زنانه اصل خط روایت فیلم خود را بر انسانیت بنا گذاشتهاند.
داستان مادران چشم انتظار و داستان کودکان رهاشده در ورطه غربت، فارغ از هر دیدگاه سیاسی و هر واقعه تاریخی، سوگنامه انسانهایی است که سرنوشت تلخشان را سران مجاهدین خلق رقم زدند. در قصه این مادران و کودکان انتخاب شخصی نقش چندانی ندارد. مادران اسیران مجاهدین خلق همچون مادر ثریا در ربوده شدن فرزندانشان توسط عوامل مجاهدین نقشی نداشتهاند، همانطور که تلاشهای امروزشان برای دیدار با عزیزانشان در کمپ مجاهدین خلق تاکنون نتیجهای نداده است و کودکان خردسال قرارگاه اشرف، در دستوری که مسعود رجوی برای قاچاق کودکان به اروپا و آمریکا داد، دخالتی نداشتند. این دو گروه هر دو به نوعی قربانیان مسعود و مریم رجوی هستند.
اگر امروز امیر یغمایی، عاطفه سبدانی، پروین حسین نیا و حنیف بالی جسارت آن را یافتهاند که در مقابل دوربین سارا معین قرار بگیرند و از سرگذشت خود بگویند و اگر ثریا عبداللهی قصهاش را بارها در رسانهها و مجامع بین المللی فریاد میزند، تنها راهی است که این افراد برای بیدار کردن وجدان جامعه و جلب توجه افکار عمومی برایشان باقی مانده است.
قهرمانان فیلمهای کودکان کمپ اشرف و سرهنگ ثریا صدای صدها انسان دیگر هستند که امکان آن را نیافتهاند که مقابل دوربین قرار بگیرند. آنها نمودی از حقیقت یک تراژدی بزرگ هستند که زندگی هزاران نفر را درگیر خود کرد، جان دهها تن را گرفت و افسوس و اندوه بر دل صدها نفر گذاشت.
در پایان، آنچه اهمیت دارد، نتیجه انتشار و انعکاس این صداها ست که چنان که امیر یغمایی معتقد است موجب میشود خون دهها تن از کودک سربازانی که دوستان او بودند و در عراق کشته شدند پایمال نشود و چنان که ثریا عبداللهی انتظار دارد تا پیش از فوت کردن مادران و پدرانی دیگر، دیدار با عزیزان حاصل شود.
مزدا پارسی