در قسمت های قبلی به چگونگی جدا شدن از سازمان مجاهدین خلق پرداختم و این که چگونه بعد از نزدیک به دو دهه توانستم به آغوش خانواده برگردم. بازگشتی که برایم به مثابه تولدی دوباره بود.
وقتی به نزد خانواده ام برگشتم انگار تازه متولد شده بودم. خدا را شکر می کردم که این نعمت را به من داد تا بتوانم بدور از تشکیلات، زندگی جدیدی را آغاز کنم.
در اولین برخوردم با خانواده دروغ هایی که رجوی سالها به من و بقیه افراد گفته بود رو شد. چون در درون سازمان همیشه عنوان می کردند که اعضای خانواده تان یا در زندان هستند و یا معتاد می باشند و این مسئله همیشه برایم نگران کننده بود تا اینکه با واقعیت های موجود خانواده ام روبرو شدم. خبری از زندان و یا اعتیاد در بین نبود. بیشتر اعضای نسل جدید خانواده همه تحصیل کرده و مدارک بالای دانشگاهی داشتند و به رجوی لعنت فرستادم که چگونه با فریب هایش این گونه سعی داشت افراد را در مناسباتش نگهدارد .
پس از بازگشت به ایران، بعد از مدتی ازدواج کردم و صاحب فرزند شدم ولی کمبودی در زندگی خودم احساس می کردم و این علاقه ای بود که به درس خواندن داشتم. شروع به درس خواندن کردم و مدرک لیسانس را گرفتم تا به رجوی ها بگویم که در بیرون از تشکیلات مخوف زندگی ادامه دارد و بسیار زیبا است .و تمام زندگی فقط عقیده و جهادی نیست که شما با این حربه افرادتان را در مناسبات فرقه ای تان نگهداشتید.
اما نکته بعدی که می خواهم یادآور شوم این بود که پس از بازگشت برخورد با خانواده هایی که عزیزان شان در سازمان بود برایم بسیار جالب بود. آنان در ذهن شان فکرهای دیگری در مورد مناسبات و عزیزان شان داشتند ولی با صحبت کردن و افشای ماهیت درونی تشکیلات به واقعیت های زیادی دست یافتند و به رجوی لعنت فرستادند. اما نقطه اوج این تنفر وقتی بود که به اشرف آمدند و با مخالفت رجوی ها برای ملاقات مواجه شدند و بعد هم شنیدن فحش و ناسزا و زدن سنگ از طرف فرقه رجوی و به درستی افشاگری ما ایمان آوردند .
در پایان به رجویها و دار و دسته کثیف او باید بگویم که من به لطف همت و تصمیم خودم از مناسبات تان جدا شدم و بسیار خوشحال هستم که اکنون زندگی خوبی دارم و می توانم به دور از مناسبات معنی زندگی کردن را درک کنم و خدا لعنت کند رجوی ها را که بیهوده عمر من و بقیه دوستان گرفتارم را از بین بردند.
در انتها این پیام را به دوستان دربندم در اردوگاه مجاهدین خلق در آلبانی دارم که زندگی آن گونه که رجوی تعریف می کند نیست. فقط کافی است لحظه ای به گذشته خودتان فکر کنید. هرچند می دانم مریم رجوی فکر کردن را حرام می داند ولی شما این توان را دارید که گذشته سازمان را به نقد بکشید. آیا رجوی به وعده هایی که داد در یک مورد عمل کرده است؟ آنان از شما به عنوان ابزاری برای پیشبرد مقاصد ضد انسانی خود استفاده می کنند و برایشان هیچ ارزشی ندارید .
پایان
هادی شبانی