خاطره ای از عملیات مروارید – قسمت اول

عملیات کردکشی توسط مجاهدین خلق

حادثه ای در سال 1369 در منطقه خلیج فارس اتفاق افتاد که به جنگ نیروهای چند ملیتی با دولت عراق منجر شد نتیجه آن جنگ این بود که تعادل قوای قبلی به هم خورد و در منطقه صف بندی جدیدی شکل گرفت. فروردین هر سال یادآور عملیات مروارید در سال 1370 است ، در آن مقطع من که از اعضای سازمان مجاهدین بودم به یاد خاطرات آن سالها می افتم.

پس از حمله صدام به کویت و اشغال آن، آمریکا و متحدینش برای پس گرفتن کویت بمباران های شدیدی را روی عراق آغاز کردند. در بحبوحه این جنگ که به جنگ خلیج شهرت یافت، کردهای عراقی بعد از سالها خفقان و سرکوب از این فرصت استفاده کردند و علیه صدام در منطقه کردی دست به قیام زدند و از سوی دیگر شیعیان عراقی هم به اسم انتفاضه علیه صدام در منطقه میانی و جنوبی به قیام بر خواستند. ارتش صدام به دلیل جنگ خلیج و در نتیجه بمباران های هوایی تحلیل رفته بود و رزیم صدام در معرض خطر سرنگونی توسط کردها و شیعیان بود.

در آن مقطع ما که در قرارگاه اشرف مستقر بودیم برای این که از بمباران های آمریکا در امان بمانیم به منطقه کردی به اسم کفری جابجا شدیم و خودمان را در بین کوه ها و تپه ماهورهای منطقه کردنشین نوژل استتار کردیم. در آن ایام یکی از روزها از سوی رهبری سازمان دستور آمد که از پراکندگی خارج شویم و به قرارگاه اشرف برگردیم. یگان های ارتش آزادیبخش در حال عبور از شهرک کردنشین به نام طوز بودند که با کردهای عراقی درگیر شدند. رجوی دستور داد پاسداران ایرانی با لباس کردی قصد حمله به مجاهدین را دارند بنابراین اگر کسی را با لباس کردی دیدید او را به رگبار ببندید، ما اعضای سازمان فکر نمی کردیم در پس پرده نقشه ای وجود دارد!

رجوی برای خوش خدمتی به صدام و نجات دولت او از سرنگونی به عملیات مروارید دست زد. و به همین بهانه برای نجات صدام کردکشی را راه انداخت و کردها را سرکوب کرد. تعدادی از یگانها و تیپ ها را در منطقه کردی صف آرایی کردند و با کردهای شهر طوز درگیر شدند. تعدادی دیگر هم به قرارگاه اشرف برگشتند و ما هم جزیی از آنها بودیم که به قرارگاه اشرف آمدیم و سپس به جلولا و دیگر مناطق اعزام شدیم. یکی از همان ایام به ما گفتند باید بالای کوههای جبه داغ برویم و در آن محل خط ببندیم. فرمانده گردان ما جلال پراش بود به فرماندهی او بالای جبه داغ رفتیم و با تعدادی از نیروهای کردی که لباس کردی تن داشتند درگیر شدیم. تانک ما در اثر اصابت آر پی جی تیربار دوشکای تانک آسیب دید و دیگر نتوانستیم از تیربار استفاده کنیم. اما به هر حال با توپ و تانک قادر بودیم شلیک کنیم. نیروهای کردی به سلاح سبک مجهز بودند. ما با تانک و نفربر با آنها درگیر شدیم که در آن عملیات تعدادی کشته و اکثر افراد هم پا به فرار گذاشتند. بعد از عملیات دسته نفربر برای پاکسازی منطقه رفت که یکی از فرماندهان نفربر که به اسم یحیی شناخته می شد و از بچه های جنگل و اهل گیلان بود توسط یکی از زخمی هایی که روی زمین افتاده بود، کشته شد. ما در آن عملیات از نیروهای ایرانی و پاسدار موردی ندیدیم.

رجوی بعد از عملیات مروارید در یکی از نشست ها گفت منافع و سرنوشت ما با منافع و آینده عراق به هم گره خورده است ، با این عبارت می خواست سرکوب کردها و شیعیان را توجیه کند ، البته بعد از عملیات مروارید رجوی گفته بود روزی عزت ابراهیم معاون صدام از منطقه شهر خالص عبور میکرد فقط تانک های سازمان مجاهدین را می دید که در مناطق کردی آرایش گرفته بودند و منطقه را زیر نظر داشتند و در تمام منطقه سیطره داشتند سپس به رجوی پیام داد اگر شما نبودید دولت صدام ساقط می شد . رجوی به خود می بالید که نیروهای کردی را شکست داده است. من یادم هست در همان ایام مروارید یک دسته از نیروهای قرارگاه ما به منطقه شیخ بابا یورش بردند و تمامی افراد کشته شدند.

ادامه دارد …

محمد رضا گلی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا