برادری مدتهاست در تارهای عنکبوتی و وهم آلود مجاهدین گرفتار است. سالیان درازی چرخه زندگی بر خلاف آرزوها و خواسته های خانم مهناز سپه پور و پدر و مادر پیر و بیمار و خواهران چشم انتظارش می چرخد. خانواده خانم مهناز سپه پور نزدیک به بیست و چهار سال است که از دیدن چهره ناصر محروم مانده اند. خانم مهناز می گوید از زمانی که برادرش در حصارهای ذهنی و فیزیکی مجاهدین در قرارگاه اشرف محبوس و گرفتار شده است او ، پدر ، مادر ، خواهران و سایر اعضای خانواده ، در حسرت دیدن چهره نازنین برادرش ناصر روزها را سپری می کنند و برای در آغوش کشیدن او لحظه شماری می کنند.
درونمایه ی نامه خانم مهناز سپه پور به برادر دوست داشتنیش آقای ناصر سپه پور که در سیطره مجاهدین بیش از بیست سال تحت اسارت ذهنی و فیزیکی قرار دارد ، حاکی از اوج احساسات خواهرانه و آرزوهای سرکوب شده به وسیله رهبران مجاهدین است که با اعمال محدودیت های تشکیلاتی در فراهم نکردن زمینه ملاقات حضوری بین ناصر و اعضای خانواده در مدت بیست و چهار سال ، به تمنیات و خواسته های طبیعی خواهری با دیده اغماض نگریسته اند.
اندوه و رنج های ناگزیر خواهری که از تنگ نظری های تشکیلاتی و محدودیت های اعمالی بر او و برادرش ناصر پدید آمده است و نیز دردها و حسرت های روحی در طی سالیان دراز که بر ذهن و روان اعضای خانواده محترم آقای ناصر سپه پور سنگینی می کند ، چیزی جز نادیده انگاشتن عواطف پاک خانوادگی از سوی رهبران مجاهدین نیست.
نامه پر شور و دریغ انگیز خانم مهناز سپه پور ، نمونه ای متعالی از احساس پاک خواهرانه با تکیه بر همه ی حسها ، رنج ها ، آرزوها و رویاهای طبیعی خواهری ست که در غم و اندوه جدایی از برادرش می سوزد و اشک می ریزد.
بی شک ، احساسات پاک خواهرانه و خواسته صمیمانه خانم مهناز از برادرش ناصر که به هر طریقی با او و خانواده دردمندش تماس بگیرد و کلامی با آنان سخن گوید و در نهایت در آغوش گرم خانواده به فردایی نو و سرشار از خوشبختی بیندیشد به جهت پیوند عمیقش با پنهان ترین و درونی ترین زوایای روحی و احساسی انسانها که بشدت برای ما اهالی مشرق زمین ملموس است ، نور امید و چشم اندازی زیبا و روشن را برای خانواده خانم مهناز سپه پور به تصویر می کشد.
به امید آن روز
آرش رضایی
مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی
نامه خانم مهناز سپه پور به برادرش:
سلام ناصر جان
امشب به یاد تو اشک می ریزم ، امشب می خواهم با تو به راز و نیاز پردازم و راز دل خویش با تو بگویم. ای رهگذر آهسته برو که اینجا مادری 73 ساله نشسته ، چه شبها که این فرشته مهربان دیده بر هم ننهاده تا طفل کوچکش را در خواب نگه دارد و شکار خوبی برای رنج و غم پرورش دهد! چه اشکها بر رخسار پر مهر فرو ریخت تا اشک از دیدگان فرزند ناتوانش بسترد و دهان او را از پی لبخند بگشاید چه آه ها از سوز دل بر آورد تا سوز دل کودک خردسالش را فرو نشاند و او را به تحمل غم های جهان خو دهد چه راز ها و نیاز ها با خداوند بزرگ کرد تا حیاتی را که برای او جز باری طاقت فرسا نبود به آرامی گذراند و دم بر نیاورد ولی این همه برای چه ؟ هرگز دستی که کائنات را می گرداند بدین بی خبری موجودی را از بر عزیزانش نمی رباید.
برادر عزیزم پدر و مادر به این امید فرزندان خود را پرورش می دهند که در روزگار پیری و افتادگی عصای دست آنان باشند. پدر و مادر و خواهران تو هم جز تو فرزند و برادری ندارند که سایه و تاج سرشان بشود. دوری تو همه ما را آزار می دهد. 22 سال چشم به راه بودیم در هر محفلی که صحبت از برادر بود اشک هایمان جاری می شد دستمان همیشه به سوی خدا بود به سختی می توانستیم خودمان را آرام نگه داریم الان هم مامان و هم بابا هر دو دچار آب مروارید چشم شدند از بس که شبها در پی دوری تو گریه کردند و به امید آینده تحمل کردیم هرگاه به یاد تو می افتیم خاطره های گذشته در ذهنمان جان می گیرد چقدر این خاطره ها را دوست داریم و گرامی می داریم هیچ گاه آن روزگار را از یاد نمی بریم تو همیشه برای ما با ارزش بودی وای این همه بی مهری و بد عهدی بخاطر چیست ؟ آخر از پدر و مادرت چه بی مهری و بی عهدی دیدی که سزاوار این همه شکنجه و عذاب می دانی ؟ چشم های من پاره ابری است که هرگز از باریدن خسته نشده است آیا می توانم اشک و حسرت را از طبیعت مسلط خود گرفته در عوض به او خنده و شعف بدهم ؟
اما الهه مرگ با رنگ پریده خود بر در ایستاده و برایش کلبه گدا و قصر شاه فرقی ندارد و در این سالهای کمی که برای زندگی داریم تو بیا که با هم بمانیم من فدای تو به جای همه گلها تویی که تن رنجور ما را بهبود می بخشی تویی که اشکهای ما را خشک می کنی تویی که خستگی ها را از تن ما می زدایی. امیدواریم هر چه زودتر در کنار و آغوش خانواده ات باشی.
ناصر جان از تو تقاضا می کنم به کمپ آمریکا بروی تا ما بتوانیم با تو تماس تلفنی داشته باشیم. ناصر جان در خاتمه با بی صبری انتظار داریم که تقاضای ما را رد نکنی.
بابا – مامان – مهناز – شهناز – نسرین – سعاد – شراره – میلاد – غزاله و مریم و سارا و جواد و ناصر و بهروز همگی از دور روی ماهت را می بوسند.
مواظب سلامت خودت باش. موفق باشی
منتظر تماست هستیم
نماینده از طرف همه اعضاء خانواده
خواهرت مهناز