فرزین جان برادر عزیزم سلام
چشم به هم زدم چندین سال گذشت و صدای شما به گوشم نرسید انتظار داشتم وارد سال جدید شوم تماسی با من بگیری و حال مرا جویا شوی. افسوس که خبری از شما نشد. من دلخور نیستم به دلیل این که می دانم به شما اجازه تماس نمی دهند.
برادر جان اما همه اینها دلیل نمی شود خانواده ات را فراموش کنی. می خواهم بدانی که هنوز در دل خانواده ات جات داری و هنوز منتظرت هستیم. بدان و مطمئن باش که بیرون از آن کمپ بسته خانواده ای داری که منتظر بازگشتت هستند.
گاهی وقتها در فکر می روم و شما را یاد می کنم گذشته ها را در ذهنم مرور می کنم چه روزهای خوشی با هم داشتیم چی شد جدایی چندین ساله بین ما افتاد . فکر کنم گذشته شهر ما محلات را یادت می آید الان خیلی تغییر کرده آنقدر تغییر کرده قابل تصور نیست خیلی زیبا شده بعضی وقتها به یک سری جاها سر می زنم و با خودم می گویم چند سال پیش با برادرم فرزین در همین محل ها قدم می زدم . امیدوارم نامه مرا بخوانی و تماسی با من بگیری همه سلام شما را می رسانند .
امیدوارم در آینده نزدیک دیداری با هم داشته باشیم.
برادرت بهمن هاشمی