تبیین ساختارهای ایدئولوژیکی فرقه تروریستی مجاهدین خلق – قسمت اول

در سال ۱۳۵۷ همزمان با شروع قیام علیه دیکتاتوری رژیم پهلوی با نام سازمان مجاهدین خلق آشنا شدم و با مطالعه کُتبی که توسط سازمان منتشر میشد در جریان چگونگی شکل گیری مجاهدین قرار میگرفتم.

در فاز سیاسی با مطالعه کتابهای منتشرشده توسط سازمان تلاش می کردم با آرمانها و ایدئولوژی سازمان بیشتر آشنا شوم.

کتاب “راه انبیاء ” به قلم حنیف نژاد ، کتاب امام حسین به قلم احمد رضایی، اقتصاد به زبان ساده اولین کتابهایی بودند که  مطالعه کردم.در کتاب شناخت،سازمان متد دیالکتیک مارکسیستی را با تغییر نام به اصول شناسایی دینامیک به عنوان اصول علمی پذیرفته بود.

مضامین مارکسیستی با ترکیب برخی مفاهیم مذهبی، چیزی بود که در اکثر انتشارات سازمان بوضوح دیده میشد. بعبارتی دیگر  ایدئولوژی سازمان التقاطی بود، یعنی زیربنای ماتریالیستی داشته و روبنای آن مذهبی بود و سازمان عمیقاً به اصول دیالتیک اعتقاد  داشت.

ولی نکته مهم اینکه در آن مقطع هرگز ما (منظورم جمع هواداران) این موارد را بعنوان یک ایراد اصولی و حمل بر التقاطی بودن ایدئولوژی سازمان تلقی نمی کردیم. چرا که در آن مقطع اساساً نمی توانستیم کارکرد این التقاط را در مشی  مجاهدین تحلیل کنیم و زمان می بُرد تا تضاد های التقاط ایدئولوژی زمینه بروز مادی پیدا کند و حتی آن را نوعی تسلط سازمان به علم مطرح روز و توانایی سازمان در  تبیین جهان می دانستیم .

همچنین  مسلمان بودن رهبران سازمان و سابقه درخشان آنها در مبارزه علیه شاه، کنکاش در ماهیت ایدئولوژی مجاهدین  را بر هر عضو و هواداری که پر از افکار ایده آلیستی بودند منتفی می کرد و آنچه که در ذهن هواداران  بود این که رجوی و بنیانگذاران سازمان، مسلمانان روشنفکری هستند که می خواهند اسلام واقعی و انقلابی را در جامعه پیاده  کنند و ما بعنوان هواداران سازمان تمامی آرمان های خود در مورد واژه هایی همچون؛ آزادی ، دموکراسی ، حکومت مردمی ، قسط و عدل ، برابری و رشد  و تعالی جامعه و پایان یافتن درد و رنج مردم را  در سازمان مجاهدین میدیدیم  و احساس میکردیم این سازمان است که تلاش دارد تمامی امور و روابط کشورداری را  بر مبنای اخلاق، عدالت ، اعتماد و تعهد پیش ببرد  و شعار “جامعه بی طبقه توحیدی” برای کلیه هواداران و اعضای سازمان و کسانی که به آن پیوسته بودند همان مدینه فاضله ای بود که بخاطر آن از همه چیز خود گذشته بودند.

در بُعد سیاسی و بین‎المللی نیز ،  سازمان، انقلابهای سوسیالیستی روسیه و چین را به عنوان انقلاب زحمتکشان و توده‎های تحت ستم؛ و مائو و لنین را ادامه دهنده راه انبیا در دوران معاصر، ارزیابی می‎کرد و از اینکه سازمان یک تشکیلات مذهبی و رهبران آن هم مسلمان بودند و از متفکران و انقلابیون عصر معاصر هم ، دفاع کرده و به آنها و انقلابشان ارج می نهادند، قابل تقدیر بود.

سازمان همیشه مرز بین حق و باطل را استثمار کننده و استثمار شونده و نه با خدا بودن و بی خدا بودن میدانست و ما این را  اوج  تکامل فکری رهبران و بنیانگذاران سازمان می دانستیم.

در بُعد تشکیلاتی نیز سازمان از اصل “سانترالیسم دموکراتیک” به معنای “مرکزیت دمکراتیک” پیروی می‎کرد  و  بعنوان یکی از اصول تشکیلات به اعضای سازمان آموزش داده میشد.

همچنانکه گفتم با توجه به افکار ایده آلیستی و پتانسیل موجود در متن جامعه و بویژه طبقه دانشگاهی  و تحصیل کرده از یک سو و سابقه مبارزاتی سازمان در زمان شاه و یدک کشیدن نام اسلام  از سوی دیگر تمامی راه  را برای پیوستن تعداد زیادی از جوانان  به تشکیلات مجاهدین هموار می کرد.

شهدای سازمان در زمان شاه از جمله انگیزه های دیگری بود که باعث پیوستن و دوست داشتن سازمان در فاز سیاسی میشد.

رشادت های رضا رضایی در زمان شاه خود الگویی برای کسانی بود که هوادار این سازمان شده و یا عضو آن بوده اند.

در فاز سیاسی مسعود رجوی بعنوان منجی تشکیلات از دستبرد  مارکسیسم و ضربه “اپورتونیست های چپ  نما” در سال ۵۴ برجسته شده و معرفی می گردیده و از او بعنوان کسی که میتواند  بعد از انقلاب سال ۵۷ سکان دار تشکیلات مجاهدین باشد یاد میشد.

هر چند انتشار بیانیه” اعلام مواضع ایدئولوژیک” توسط مرکزیت وقت سازمان در سال ۱۳۵۴ ، عکس‎العمل‌های شدید و متفاوتی در محافل اجتماعی و مبارزاتی ایران در آن زمان داشت ؛ بویژه در میان مسلمانان اصیل که با حُسن‎ظن و خوش‎بینی از این سازمان حمایت کرده بودند،ولی بهرحال موجی از بدبینی و سرخوردگی از مبارزات مسلحانه پدید آورد؛ ولی این مسائل هرگز باعث نشد که سازمان مجاهدین در بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ در بین مردم و طیفی از طبقه روشنفکر و دانشگاهی از محبوبیتش کم شود.

برگزاری نماز جماعت در دانشگاهها که اولین بار توسط مجاهدین بدعت گذاری شد ،خود بر محبوبیت سازمان اضافه میکرد و از آنها بعنوان جوانانی که بینه های اسلام واقعی هستند یاد می شد و بر این اساس سازمان همیشه شعار اسلام انقلابی را سر می داد و انقلاب اسلامی را نفی می کرد و آن را شعار عقب مانده و ارتجاعی می دانست که از جانب حاکمیت داده می شود و بدین ترتیب تشکیلات مجاهدین یک مرزبندی ایدئولوژیکی بین آرمانهای سازمان با عقاید دینی حاکم بر متولیان دین که در رأس حاکمیت بودند ترسیم میکرد.

نتیجه اینکه مجاهدین همیشه می خواستند در تمامی زمینه ها با سایر ایدئولوژی ها و تشکل های عصر خود متفاوت دیده شوند. چرا که  مجاهدین به رهبری مسعود رجوی  به قرنی تعلق داشت که در آن بازار ایدئولوژی های هویت ساز گرم بود .

قرن بیستم بازار رواج چنین ایدئولوژی هایی بود که وجود اتحاد جماهیر شوروی سابق انگیزه های لازم در تولید چنین ایدئولوژی هایی را فراهم میساخت.  بنحویکه دامنه آن از خاورمیانه گرفته تا آمریکای لاتین و . . . گسترش می یافت.

بنابراین ایدئولوژی که هم اکنون میراث خوار آن رجوی است ، تنها بازمانده از همان انواع ایدئولوژی های هویت ساز در ایران است که متعلق به قرن بیستم بوده و در حال حاضر منسوخ گردیده است.

از منظر کلی ایدئولوژی محصول دنیای مدرن است.ظهور و رشد ایدئولوژی های سیاسی متعدد چپ و راست در قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم باعث گرایش گروههای متعددی به اندیشه سیاسی گردید. بنحویکه این وضعیت در ایران نیز تاثیرات خاص خودش را داشت و  در شکل گیری ایدئولوژی گروههای مختلف از جمله  مجاهدین نیز موثر بود و  ایدئولوژی مجاهدین نیز در قالب اندیشه های سیاسی به صورت آموزه ها و آئین های سیاسی تعهدآور برای اعضای آن مطرح شد.

بنابراین خصلت ایدئولوژی حاکم بر مناسبات مجاهدین نیز همانند سایر ایدئولوژی ها جنبه مطلق نگری و تعهدآوری آن برای اعضا و هواداران است. به طوری که با مرزبندی و سیاه و سفید کردن امور سیاسی و ساده سازی آنها نقش موثری در تَهَیُّج توده های طرفدار خود و پیوستن جوانان  به تشکیلات مجاهدین را داشته و از سوی دیگر نمایانگر قالب توجیهی جهان بینی رهبری آن در  تداوم سلطه بر اعضا و کادرهای تشکیلاتی آن محسوب می شود.

پایان قسمت اول

منبع: کتاب خداوند اشرف از ظهور تا سقوط

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا