مسعود رجوی، رهبر فرقه مجاهدین خلق، به خاطر تحلیلها، پیشبینیها و نقشههای غلط و شکستخوردهاش مشهور است. اما چه میشد اگر این تحلیلها درست از آب در میآمد؟ چه فاجعهای برای پیروانش رقم میخورد؟
رجوی در طول سالهای رهبریاش، بارها و بارها پیروانش را به سوی فاجعه سوق داده است. از جنگ مسلحانه میهنی در سال 1360 که منجر به کشته شدن هزاران نفر از اعضای این فرقه شد تا عملیاتهای انتحاری کور که جان بسیاری از مردم بیگناه را گرفت تا خیانت فروغ جاویدان و … ، همه و همه حاصل تحلیلهای غلط و ماجراجویانه رجوی بودهاند.
اگر این تحلیلها درست از آب در میآمد، چه بلایی بر سر پیروانش میآمد؟ که البته در بسیاری موارد فاجعه آفرید. مثلا در جریان عملیات فروغ جاویدان که به شکست انجامید، تعداد زیادی از نیروهایش کشته و زخمی شدند.
اما خوشبختانه، بسیاری از تحلیلها و پیشبینیهای رجوی هیچگاه به واقعیت نزدیک نشدهاند. و این، تنها به خاطر شانس نبوده است. بلکه به خاطر هوشیاری و درایت مردمی بوده که فریب وعدههای پوچ رجوی را نخوردند و در دام توطئههای او نیافتادند.
او با وجود اینکه تحلیل هایش بارها غلط از آب در آمد و به واقعیت نپیوست اما هیچگاه مسئولیت اشتباهات خود را نپذیرفت و به هر نحوی شده میخواست شکست های استراتژیکش را به گردن ما که مثلاً پیاده کنندگان طرح هایش بودیم، بیندازد.
رجوی به خاطر تحلیلهای غلط و ماجراجویانهاش، نه تنها جان هزاران نفر را به خطر انداخت، بلکه زندگی پیروانش را نیز تباه کرد. بسیاری از اعضای این فرقه، به خاطر اطاعت کورکورانه از رهبرشان، از خانواده و دوستان خود جدا شدند، سالهای عمر خود را در اردوگاههای مخوف گذراندند و در نهایت، قربانی جاهطلبیهای رجوی شدند.
سالاری