تبیین ساختارهای ایدئولوژیکی فرقه تروریستی مجاهدین خلق – قسمت دوم

تشکیلات مجاهدین خلق با  ایدئولوژی التقاطی (ترکیبی از مارکسیسم و اسلام)  و  با افکار آرمانگرایی و ایده آلیستی که تلاش میکرد خط فاصلی بین تشکیلات مجاهدین خلق و بنیادگرایی مذهبی ایجاد کند با  شعار “جامعه بی طبقه توحیدی” تلاش کرد “انسانهای طراز مکتب” خود را بسازد. این ایدئولوژی هر چند ظاهری آراسته به همان ایدئولوژی های هویت ساز دیگر در قرن بیستم بود و هر چند در هویت بخشی و زندگی سیاسی و اجتماعی به جامعه، ایده هایی حتی چپ تر از بقیه ایدئولوژیهای موجود در ایران را  نوید می داد و با شعار ” اسلام در چپ مارکسیسم ” تلاش کرد ایدئولوژی حاکم بر مجاهدین خلق را مترقی نشان دهد، در حالیکه در  بنیادها ، بغایت ارتجاعی و فرقه گرا بود و  پراتیک اجتماعی چند دهه اخیر نیز بوضوح جنبه های ارتجاعی و فرقه گرایی آغشته به خشونت که برخواسته از ماهیت ایدئولوژیکی آن است در مناسبات مجاهدین را   بخوبی بروز داد.

بنحویکه در ورای همه جوسازیهای مضحک فرقه ای و فروکش کردن گرد و خاک فریب کاری ایدئولوژیکی به حق باید مجاهدین خلق را ” مرتجعین چپ نما ” و  در ردیف  تشکیلاتی با مناسبات فرقه ای دسته بندی کرد.

ایدئولوژی حاکم بر تشکیلات مجاهدین با محوریت تمام عیار شخص مسعود رجوی بعنوان رهبر “عقیدتی و نظریه پرداز”  تشکیلات  مجاهدین خلق با دکترین انقلاب ایدئولوژیک و با هفت بند آن، در ردیف همان ایدئولوژی های هویت سازی قرار گرفت که ایمان و خلوص مذهبی، تحت عنوان ” عنصر موحد مجاهد خلق” ، محصول آگاهی کاذبی بود که رجوی خود را  خالق  آن می دانست.

رهبری مجاهدین خلق با عینک انقلاب ایدئولوژیک  هویت انسانها را  بعنوان مقوله ای یکدست تحت تاثیر عقاید قرون وسطائی و فرقه ای خود  قرار داد. در حالیکه چنین  هویت “خالص و ناب ” که رجوی خود را طلایه دار آن می دانست هرگز واقعیت تاریخی نداشت و بر گرفته از آگاهی های ناقص از اسلام و مارکسیسم بود که لاجرم رجوی را وادار به تبعیت از یک ایدئولوژی التقاطی میکرد که در ریشه ، از همان اصول بنیادگرایی مذهبی که بر تار و پود تشکیلات مجاهدین خلق حاکم بود پیروی می کرد.

ایدئولوژی رجوی نه بر پایه ادیان رسمی بلکه براساس خود فهمی و هویت سازی مذهبی که باز خاص خود او بود شکل گرفته بود و البته توانست در قرن بیستم و طی چندین دهه جمعی را که افکار ایده آلیستی و آرمانگرایی داشتند و بویژه طیفی از روشنفکران جامعه را بعنوان بستر جذب، با خود همراه سازد .

دشمن سازی یکی از ویژگیهای ایدئولوژی رجوی است. مجاهدین خلق که از خشونت به عنوان وجهی کاملا استراتژیک و از ساختار های فرقه ای بعنوان اصلی در راستای استثمار اعضاء  و وادار ساختن آنها در اطاعت و تمکین بی چون و چرا از تشکیلات فرقه  استفاده می کنند وجود یک دشمن بیرونی برای محقق کردن اهداف تشکیلات فرقه ای مجاهدین خلق را  به یک ضرورت انکار ناپذیر تبدیل میکند و رهبری مجاهدین خلق را قادر می سازد تا هویتی بنام “عنصر موحد مجاهد خلق”  را برای اعضای سازمان تولید کند.

در دستگاه ایدئولوژی رجوی دوست و دشمن جایگاه خاص خود را دارند و هرکس که خودی نیست حتما دشمن است و این بهترین شیوه کنترل و ایجاد تعادل در ذهن اعضای تشکیلات است.

ایدئولوژی مجاهدین خلق که در ظرف تشکیلات امکان تحقق می یابد ، نه ظرفی برای ایجاد یک روابط انسانی بهتر بلکه ابزاری برای همنوع آزاری و ایجاد سلطه در قدم اول در تشکیلات و در مرحله دوم در کل جامعه با هدف بدست گیری قدرت سیاسی است.

بنابراین انسانهایی که  تحت سیطره ایدئولوژی رجوی (انقلاب ایدئولوژیک با هفت بند آن) تربیت یافته اند دارای فرهنگ و هویت خاصی هستند که می توان از آن  تحت عنوان “شخصیت کاذب فرقه ای” نام برد.

بدین ترتیب  در چنین فرآیندی است که مجاهدین خلق با عضو گیری و تحت سلطه گرفتن فکری و جسمی  و ایجاد ظرفی برای تربیت و حضور اعضا در آن که صرفاً در راستای تامین کننده منافع گروه انجام می گیرد هویت سازی می کنند.

و البته آنچه که در ایدئولوژی مجاهدین خلق تلاش شده است ارزش بنیادی برای تحقق اهداف اصلی گروه جا انداخته شود ، مقولاتی چون ؛ انقلابی بودن، شهادت، رسیدن به جامعه بی طبقه توحیدی ، برابری ، قسط و عدل  و . . . است که انگیزه های لازم برای جنگ مسلحانه را زمینه سازی و توسط رهبر “عقیدتی” در اعضای تشکیلات تقویت می شود.

در پهنه سیاست هم رجوی به مقوله ایدئولوژی ، به عنوان علم کسب قدرت نگاه می کند و دقیقاً از همین نوع نگرش است که رجوی  تلاش می کند بدون حفظ اخلاق سیاسی و  بدون  مقید بودن  به اصول و پرنسیب های اجتماعی و ملی گرایی و وطن پرستی از هر وسیله ای در راستای رسیدن به قدرت استفاده کند و تشکیلات را در هر بستری  و با هر جریان و قدرتی که خواسته های گروهی او را تامین کند همراه سازد.

بنابراین، محتوا و سازمان کلی ایدئولوژی تشکیلات رجوی در ذهن جمعی اعضای تشکیلات ، تابع خصوصیات گروه در قالب ساختار فرقه ای آن است .

بنابراین ایدئولوژی مجاهدین خلق در واقع سازماندهی اطلاعات و کنش های اجتماعی و نهادی است که هر عضو “مجاهد خلق” را تعریف می کند و اینکه چه کسی به تشکیلات تعلق دارد و چه کسی در بیرون از حصارهای آن  جای می گیرد و چه کسی می تواند در تشکیلات فرقه پذیرفته شود و چه کسی نمی تواند پذیرفته شود.

لذا  به تبع کارکردهای اجتماعی  ایدئولوژی رجوی است که  تشکیلات مجاهدین خلق طی سالهای اولیه بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ متناسب با اهداف خود بستر جذب را فراهم و شروع به عضو گیری در سطح جامعه ایران کردند. اما خیلی زود  به دلیل اعلام جنگ مسلحانه و پیوستن به ارتش صدام دچار وقفه شد و مجاهدین خلق مجبور شدند برای عضوگری به شیوه های فریب و دروغ متوسل شوند که دیگر ایدئولوژی این فرقه در جذب اعضاء نقشی نداشت.

مجاهدین خلق حقی بیشتراز دیگران در حکومت کردن و حضور در جامعه سیاسی ایران برای خود قائلند. مجاهدین خلق مشروعیت خود را با توسل به ایدئولوژی خاصی که ساخته رهبری  تشکیلات مجاهدین خلق است توجیه می کنند. مجاهدین برای حفظ سلطه خود بر تمامی زوایای زندگی اعضای خود لاجرم به محیطی ایزوله نیاز دارند که نهایتاً آنها را به یک گروه سکتاریستی و جدا افتاده از مردم که در تقدیر چنین گروههایی با چنین ایدئولوژی هایی است تبدیل میکند و در قدم بعدی خواهان بسط و گسترش تفکرات فرقه ای در کل جامعه ایران هستند تا بدین ترتیب و با بدست گرفتن قدرت سیاسی برنامه یکدست سازی خود را بر تمامی آحاد مردم و در تمامی ابعاد زندگی آنها را گسترش دهند و البته اگرچنین امری تحقق یابد ، باید در انتظار یک فاجعه عظیم انسانی هم بود.

حاکمیت خمرهای سرخ با یک ایدئولوژی التقاطی  بر کشور کامبوج طی سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ یک نمونه عینی و تاریخی از ایدئولوژی های هویت سازی است که با هدف سلطه بر زندگی سیاسی و اجتماعی مردم این کشور با پندارهای رهبری گروه  باعث شد نزدیک به دو میلیون انسان جان خود را از دست بدهند بنحویکه نسل کشی در این کشور توسط تمامی ارگانهای حقوق بشری و بین المللی نیز تائید گردید.

انقلاب ایدئولوژیک که ابزار اعمال فرقه گرایی در تشکیلات مجاهدین خلق است  صرفاً برای محار و کنترل بر اعضای تشکیلات مجاهدین طراحی نشده است . مجاهدین تشکیلاتی است که  بشدت دنبال قدرت سیاسی در ایران است. لاجرم در طراحی  روش های سلطه بر آحاد جامعه و مردم نیز مجاهدین خلق تلاش دارند از الگوی انقلاب ایدئولوژیک نهایت استفاده را بکنند.

چرا که در تشکیلات مجاهدین خلق ایدئولوژی فراگیری حاکم است که می خواهد به خواست رهبری آن  همه زوایای زندگی خصوصی و عمومی افراد جامعه را در بر بگیرد.

بنابراین چنین تشکیلاتی برای گسترش ایدئولوژی خود نیازمند کنترل کلیه وسایل ارتباط جمعی و دستگاههای آموزشی و فرهنگی و . . .  در جامعه ای است که بتواند بدان تسلط یابد . مانند کاری که مجاهدین خلق طی در دهه های گذشته در قرارگاه اشرف و با اعضای این سازمان در خاک عراق و هم اکنون در کشور آلبانی می کنند.

به عبارتی قرارگاه اشرف در خاک عراق و اردوگاه مانز در آلبانی نمونه های آزمایشگاهی از ایده های  فرقه گرایانه رجوی است که در حال حاضر بعنوان یک فاجعه انسانی بر جامعه جهانی تحمیل شده است، که نیازمند ارزیابی و تجزیه و تحلیل موشکافانه برای کشف وجوه مختلف افکار و ایده های سلطه گرانه رهبری مجاهدین در ظرف یک ایدئولوژی التقاطی است.

منبع: خداوند اشرف از ظهور تا سقوط

خروج از نسخه موبایل