قبل از اعلام تاسیس ارتش کاغذی، رجوی در 17 خرداد سال 65 به عراق رفت. او قبل از رفتن شعارهای زیادی داد از جمله می رود که بر فروزد آتش بر کوهستانها و !!!. رجوی بعد از رفتن به عراق در سی خرداد همان سال اعلام تاسیس ارتش آزادیبخش کرد.
او فکر می کرد با اعلام تاسیس ارتش کاغذی می تواند با کمک صدام به سرنگونی دست پیدا کند . آیا رجوی توانست به اهدافی که در عراق به دنبالش بود برسد؟ آیا انتخاب عراق برای ادامه مبارزه خیالی رجوی و محقق کردن شعار سرنگونی درست بود ؟
او با رفتن به عراق تمام پلهای پشت سرش را خراب کرد و به همه گروهها حمله کرد و عنوان داشت که ما برای عافیت جویی به فرانسه نیامدیم و سعی کرد این گونه خودش را به عنوان تنها آلترناتیو معرفی کند.
رجوی بعد از رفتن به عراق فکر می کرد می تواند هدفی که صدام در مدت چندین سال جنگ نتوانست پیش ببرد، او با اعلام ارتش آزادیبخش و با تعداد نفرات کم و البته با کمک گرفتن همه جانبه از صدام حسین می تواند به سرنگونی برساند.
البته در پشت قضیه اعلام تاسیس ارتش آزادیبخش سازمان عملا تبدیل به یکی از ارتش های صدام شد و در عملیات چلچراغ این مسئله بسیار نمود پیدا کرد. ابتدا رجوی در سال 66 دست به سلسله عملیات های مرزی زد و در عید سال 67 عملیات آفتاب را انجام داد و می خواست که عملیات بزرگتری را انجام بدهد و به صاحب خانه بفهماند که در عملیات و جنگ می تواند روی نیروهای او حساب کند و به نیروهای خارجه نشین بگوید که تنها آلترناتیو جایگزین حکومت ایران می باشد و همچنین به نیروهایش برای ماندن در عراق انگیزه دهد.
سی خرداد برای رجوی معنا و مفهوم خاصی داشت و سر آغاز مبارزه مسلحانه بود و همچنین سر آغاز تشکیل ارتش کاغذی او بود و به همین خاطر سعی داشت در چنین روزی عملیاتی بزرگتر از آفتاب انجام دهد.
این عملیات فتح شهر مهران بود. به لحاظ نظامی تصرف شهر مهران مهم نبود چون شهر خالی از سکنه بود ولی به لحاظ تبلیغات سیاسی مهم بود. چون می توانست خودش را به عنوان تنها آلترناتیو معرفی کند.
من بعد از عملیات آفتاب در ترکیه به کار نیرویی مشغول بودم و بعد از چند روز با تغییر سازماندهی به عراق اعزام شدم. به محض ورود به اشرف در قسمت توپخانه سازماندهی شدم. بعد از دیدن آموزش توپخانه یک ماه قبل از عملیات چلچراغ به منطقه زرباطیه عراق یعنی نزدیکی شهر مهران اعزام شدیم تا کار آماده سازی را انجام دهیم . قصد ندارم به همه اتفاقات آنجا اشاره کنم و مستقیم به روز موعود یعنی 29 خرداد 67 می روم که دستور آتش به توپخانه داده شد. ما در کل دو قبضه توپ 130 روسی و دو قبضه توپ 122 میلیمتری داشتیم . کارمان قبل از عملیات هر روز آماده سازی گلوله های توپ برای شلیک بود.
دستور حمله داده شد و ما فکر می کردیم که با چهار قبضه توپ باید حمایت آتش از نیروهای پیاده و زرهی سازمان را داشته باشیم ولی این گونه نبود. وقتی عملیات شروع شد یک دفعه با حجم آتش بالای کاتیوشا و توپخانه ارتش عراق مواجه شدیم و تعجب کردیم که آنان کی به این منطقه آمدند و اینکه چرا آنان شلیک می کنند! ولی برایمان مهم نبود و فکر می کردیم آنان عملیات خودشان را دارند. ولی واقعیت چیز دیگری بود وقتی عملیات به پایان رسید سازمان در تبلیغاتش فیلم شلیک آتش ارتش عراق را نشان می داد و به اسم خودش مصادره کرد و رجوی در نشست جمع بندی عنوان کرد در اطاق عملیات با فرماندهان عراقی صحبت کرده و آنان درخواست داشتند که نیروهای سازمان عقب نشینی کنند اما او مایل نبوده است و این حرف مشخص می کرد که انجام عملیات چلچراغ با هماهنگی کامل ارتش صدام انجام گرفته است ولی رجوی سعی دارد به اسم خودش تمام کند. ابعاد گسترده تر این همکاری در عملیات فروغ جاویدان و عملیات مروارید بود.
برای نیروهای سازمان جا افتاد که ارتش رجوی بدون دستور و برنامه ارتش صدام نمی تواند حرکتی از خود داشته باشد و این گونه رجوی از حمله به شهر مرزی مهران برای خود کیسه گشادی دوخت. هم خودی به نیروهای مخالف در اروپا نشان داد و هم نقش مزدوری و همکاری با صدام را به خوبی نشان داد.
رجوی که سر مست از پیروزی بود نمی دانست که طوفانی جدید در راه است و آن هم قبول صلح و توقف جنگ عراق علیه ایران است. او فکر می کرد در عملیات بعدی فتح تهران در دسترس خواهد بود.
عملیات چلچراغ عملیاتی بود که نشان داد چگونه رجوی سر در آخور صدام دارد و برای خیانت به مردم ایران هیچ ابایی ندارد. او تشنه قدرت بود و فکر می کرد می تواند با استفاده کردن از صدام به قدرت برسد .
رفتن رجوی به عراق و ارتش آزادیبخش حرکتی بود که در نهایت منجر به شکست شد و شاهد بودیم با خفت و خواری از عراق اخراج شد و اکنون هم حاضر نیست چهره کثیفش را نشان دهد چون می داند باید پاسخگو باشد .
عملیات چلچراغ نقطه اوج همکاری گسترده رجوی با ارتش صدام و آشکار شدن خیانت او به مردم ایران بود. حال هر چقدر دستگاه تبلیغاتی رجوی می تواند با نشان دادن تانک ها و اسرا و غنائم برای خود وجهه سیاسی جور کند ولی همه می دانند این حرکت نقطه سیاهی در زندگی رجوی بود و هرگز هم نمی تواند این ننگ را پاک کند.
هادی شبانی